پاسخ اجمالی:
در روايات زيادى روى مسأله «اسم اعظم» خدا تكيه شده، كه اگر كسى خدا را به اسم اعظم اش بخواند دعاى او مستجاب مى گردد. ولى سخن در اينجا است که آیا اين همه تأثير و قدرت در خود الفاظ و حروف نهفته شده؟ يا اين كه اثر اين الفاظ به ضميمه حالات گوينده است؟ يا اين كه اصولا اسم اعظم از مقوله لفظ نيست، و بیان الفاظ تنها برای اشاره به حقايق و محتواى الفاظ است. در بین این احتمالات، احتمال اول بسیار بعید است، لذا مرحوم علاّمه طباطبائى می فرماید: «تأثير مربوط به حقايق اين اسماءِ است نه خود الفاظ و نه معنی متصور ذهنی».
پاسخ تفصیلی:
در روايات زيادى روى مسأله «اسم اعظم» خدا تكيه شده، و از آنها استفاده مى شود كه اگر كسى خدا را به اسم اعظم اش بخواند دعاى او مستجاب مى گردد، و هرچه از خدا بخواهد به او مى دهد. لذا در ذيل بعضى از اين روايات آمده است: «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ سَأَلَ اللَّهَ بِاسْمِهِ الْأَعْظَمِ الَّذِي إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعْطَى وَ إِذَا دُعِيَ بِهِ أَجَابَ»(1)؛ (قسم به كسى كه جانم بدست او است، او خدا را به اسم اعظمش خواند، همان اسمى كه اگر خدا را به آن بخوانند عطا مى كند و اگر به آن دعا كنند اجابت مى نمايد). تعبيرات ديگرى از اين قبيل نيز در روايات آمده. مثلاً «آصف ابن برخيا» وزير حضرت سليمان(علیه السلام) كه تخت «بلقيس» را از سرزمين «يمن» به نزد حضرت سليمان در «شام» حاضر كرد اسم اعظم مى دانست(2) و مستجاب الدعوه بود.(3)
مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار روايات زيادى درباره اسم اعظم و اين كه كدام يك از نام هاى خدا است نقل مى كند؛ كه ذكر همه آنها به درازا مى كشد. از جمله در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «اسم الله الاعظم در سوره حمد پراكنده است». و نيز در بعضى از روايات مى خوانيم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» به اسم اعظم خدا از سياهى چشم به سفيدى آن نزديك تر است. در روايات ديگرى نام هاى مقدّس ديگرى از نام هاى خداوند و اسماءِ حسنى و آيات قرآن ذكر شده كه هريك از ديگرى پرمعنا تر است. (براى اطلاع از آنها مى توانيد به ج 93 بحارالانوار مراجعه فرمائيد)(4)
ولى سخن در اينجا است كه آيا اسم اعظم يك كلمه يا يك جمله يا آيه اى از آيات قرآن مجيد است، و اين همه تأثير و قدرت در الفاظ و حروف آن نهفته شده، بى آن كه هيچ قيد و شرطى داشته باشد؟ يا اين كه اثر از اين الفاظ است به ضميمه حالات و شرائطى در گوينده؛ از نظر تقوا و پاكى و حضور قلب و توجه خاص به خدا و قطع اميد از غير او و توكّل كامل بر ذات پاك او. يا اين كه اسم اعظم اصولا از مقوله لفظ نيست، و اگر پاى الفاظ به ميان آمده اشاره به حقايق و محتواى اين الفاظ است، و به تعبير ديگر مفاهيم اين الفاظ بايد در جان انسان پياده شود و او متخلّق به معناى آن گردد؛ و به مرحله اى از كمال برسد كه دعاى او مستجاب و حتّى تصرّف او در موجودات تكوينى به فرمان خدا نافذ گردد.
از اين سه احتمال، احتمال اول بسيار بعيد به نظر مى رسد كه حروف و الفاظ بدون تكيه بر محتوا و بدون توجّه به اوصاف و حالات گوينده چنان اثرى داشته باشد هرچند در افسانه هايى كه به نظم و نثر در بعضى از كتب آمده چنين منعكس است، كه حتّى اهريمن مى توانست با در اختيار گرفتن اسم اعظم تكيه بر جاى سليمان زند و كارهاى او را انجام دهد!! اينگونه برداشت از اسم اعظم از روح تعليمات اسلام بسيار دور است؛ بعلاوه همان داستان «بلعم باعورا» كه نشان مى دهد بعد از انحراف از مسير پاكى و تقوا اسم اعظم را از دست داد، گواه بر اين است كه اين نام رابطه نزديكى با اوصاف و حالات گوينده دارد؛ بنابراين حقِ مطلب يكى از دو تفسير اخير است و يا هر دو توأم با هم.
مرحوم علاّمه طباطبائى در تفسير الميزان بعد از اشاره به مسأله اسم اعظم چنين مى گويد: «نام هاى خداوند عموماً، و اسم اعظم اش خصوصاً، هرچند در عالم هستى و وسائط و اسباب نزول فيض در اين جهان مؤثّر است، ولى تأثير آن مربوط به حقايق اين اسماءِ است نه خود الفاظى كه دلالت بر آن مى كند و نه به معانى متصوّره در ذهن».(5) اين سخن نيز تأكيدي است بر آنچه در بالا گفته شد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه در روايات مختلف اين باب تعبيرات مختلفى درباره اسم اعظم ديده مى شود و هر كدام اسم اعظم را در چيزى خلاصه مى كند. بعضى، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ» را به اسم اعظم از همه چيز نزديكتر مى شمرند. بعضى، گفتن يكصد مرتبه «بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِالله الْعَلِىِّ الْعَظيمِ» را بعد از نماز صبح چنين مى شمرند. در بعضى ديگر سوره «حمد» و «قُلْ هُوَ اللَّه» و «آية الكرسى» و «انا انزلناه» اسم اعظم شمرده شده. در بعضى ديگر شش آيه آخر سوره حشر. همچنين در بعضى ديگر آيه «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ - تا -تَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ»(6) و غير اين تعبيرات.(7)
اين تفاوت ممكن است به خاطر تعدّد اسم اعظم، يا تفاوت خواسته ها باشد؛ ولى در عين حال آنچه مهم است پاكى دل و خلوص نيّت و توجه به خدا و قطع اميد از غير او و تخلّق به اين اوصاف است كه روح اسم اعظم را تشكيل مى دهد.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.