پاسخ اجمالی:
با مطالعه سخنان غربی هایی که اسلام آورده اند، پی می بریم که آنان دیدگاه مثبتی به اسلام داشته و با اختیار آن را پذیرفتند. مانند: «مستر ولز»، که می گوید: «اسلام تنها دینانت حقی است که با مدنیت همراهی دارد. برای آگاهی از این مطلب باید قرآن را مطالعه کرد، زیرا قرآن کتاب دینی، علمی، و ... است و بسیاری از نظام ها و قوانینش تا روز قیامت قابل اجرا است». همچنین «لورد هیدلی» می گوید: «محبت و تسامح اسلام، بیش از مسیحیت است. چه بسا ادعا شده که اسلام به وسیله شمشیر گسترش یافت، اما محمد(ص) هرگز اسلحه نکشید».
پاسخ تفصیلی:
با مراجعه به سخنان و نوشته های غربی هایی که اسلام آورده اند پی می بریم که آنان دیدگاه مثبتی به اسلام و تعلیمات ملکوتی آن داشته اند و همین جهت بوده که آن ها را به اسلام سوق داده و اسلام را اختیار کرده اند. اینک به ذکر برخی از عبارات آنان می پردازیم:
1- مستر ولز، مورّخ مشهور انگلیسی
او می گوید: «هر دینی که با مدنیت در تمام شئونات زندگی همراهی نداشته باشد آن را بر دیوار زده و هرگز در آن تأمّل نکنید؛ زیرا دینی که هم پای مدنیت و جامعه و در کنار آن نباشد شرّی است بر اصحاب آن که آن ها را به هلاکت خواهد کشاند. تنها دینانت حقی را که من مشاهده کردم با مدنیت همراهی دارد همان دیانت اسلامی است. و هر گاه کسی خواست از این مطلب آگاهی پیدا نماید باید قرآن را مطالعه کند و در آنچه از نظریات علمی و قوانین و نظام های مربوط به مجتمع آمده تأمّل نماید؛ زیرا قرآن کتاب دینی، علمی، اجتماعی، تهذیب اخلاقی و تاریخی است و بسیاری از نظام ها و قوانینش حتی در این زمان قابل استعمال و پیاده شدن است، و نیز تا روز قیامت قابل اجرا خواهد بود. و اگر کسی از خوانندگان از من طلب کند تا برای او دین اسلام را تعریف کنم آن را این گونه تعریف می نمایم: اسلام دین مدنیت است. آیا در توان کسی هست تا برای من موردی را ذکر کند که دین اسلام مغایر با مدنیت و پیشرفت، ظهور پیدا کرده است؟»
او در ادامه می گوید: «پیامبر محمّد(صلی الله علیه وآله)، شخصی زراعت کار و طبیب و قانون دان و رهبر بود. و اگر آنچه را که در احادیثش آمده مطالعه نمایی به صدق گفتار من واقف خواهی شد. تو را بس است آنچه از او رسیده که فرمود: «نَحْنُ قَوْم لانَأْكُل حَتَّىَ نَجُوع، وَ إذا أَكَلْنَا لَانَشْبَع»؛ (ما قومی هستیم که تا گرسنه نشویم غذا نمی خوریم و هنگامی که غذا می خوریم به حدّ سیری نمی خوریم). این کلام اساسی است که علم صحّت و طب بر آن استوار است. و طبیبان با کثرت مهارتی که دارند تا کنون نتوانسته اند نصیحتی بهتر از این را بیاورند...».(1)
2- لورد هیدلی
او که رئیس جمعیت اسلامی «انگلستان» و از شخصیت های درخشانی است که بعد از مطالعات و بحث های طولانی در دو دین معروف [اسلام و مسیحیت] اسلام را ترجیح داده و آن را اختیار کرده است، در کتابی که بعد از اسلام آوردنش در مورد توجه غرب به اسلام نوشته، می گوید: «احتمال دارد برخی از دوستانم گمان کنند که امر بر من غالب شده یا مسلمانان بر من سیطره پیدا کرده باشند، ولی این گمان درستی نیست؛ زیرا اعتقاد کنونی من تنها در نتیجه بحث های سال های متمادی است... من باید این مطلب را اعتراف کنم که بسیار خوشحال شدم هنگامی که دریافتم تمام نظریات و تجربیاتم به طور تمام، مطابق با اسلام از کار درآمد... محبّت و الفت و تسامحی که در اسلام است بسیار نزدیک تر و بیشتر است از آنچه را که مسیح آورده، آن گونه که رجال مسیحیت در کنیسه های متنوع می گویند. از باب نمونه: ملاحظه کنید عقیده تثلیث را که با حالتی از تشویش آورده اند که هرگز عقل آن را باور نمی کند. این عقیده نزد آنان هدف غایی بوده و یکی از مهم ترین عقاید اساسی کلیسای کاتولیک به حساب می آید، و اگر ما به آن اعتقاد داشته باشیم به هلاکت ابدی گرفتار شده ایم!! و نیز در مسیحیت ما را امر می کنند که اگر می خواهیم خلاصی یابیم معتقد به تثلیث شده یا از راهی دیگر بگوییم: خدا رحیم و قادر بر هر چیزی است، و در عین حال ما او را متّهم به ظلم و قساوتی می کنیم که نمی توانیم و راضی نمی شویم آن را به خونریزترین ظالمان بشر نسبت دهیم.
من معتقدم که هزاران مرد و زن نیز همانند من قلباً مسلمانند ولی به جهت ترس از انتقاد و میل در این که از جامعه طرد نشوند آن را مانع می دانند تا عقیده قلبی خود را اظهار دارند... من الآن به سبب اسلام آوردنم خود را مسیحی واقعی می دانم بهتر از آنچه که قبلاً بر آن بودم و امید دارم که دیگران نیز همانند من با تمام شهامت و افتخار به حقانیت اسلام اعتراف کرده و آن را صحیح ترین دین بدانند...
اروپایی ها دائماً به اسلام به عنوان یک دین وحشی و عوام زده نگاه می کنند، در حالی که اگر آنچه را که محمد(صلی الله علیه وآله) به جهت از بین بردن توحش و عوام زدگی در درون شهرهای عرب انجام داد مشاهده می کردند افکار خود را فوراً تغییر می دادند... کلیساهای بسیار مسیحی هر کدامشان با دیگری تناقض آشکاری دارد و معلّمین عقاید آن ها گره هایی را بر تعالیم مسیحیت بسته اند که هرگز باز نخواهد شد و عقایدی را جعل کرده اند که وحشت عظیمی را در عقل انسان ایجاد خواهد کرد... من در طول چهل سال فکر کردم تا به این حل صحیح و رأی قطعی نزد خود رسیدم که تمام ترکیب های این دین خیالی دست پرورده انسان است، نه تعلیمات الهی. و بر من واجب است که اعتراف کنم که دیدارم از شرق باعث شد تا دلم پر از احترام و تعظیم نسبت به دین محمدی گردد، دینی سلیس که به انسان می آموزد چگونه در طول مدت زندگی اش خدا را عبادت کند نه این که تنها در روزهای یکشنبه چنین نماید...
هرگز محمد(صلی الله علیه وآله) اسلحه نکشید جز در مواقعی که احتیاج شدید به جهت حمایت از زندگی بشر به آن بود. چه بسا ادعا شده که اسلام به جهت انتشار دین از شمشیر استفاده کرده است، ولی شدیدترین دشمنان اسلام که در این دین ایراد وارد می کنند عاجزند از این که کوچک ترین دلیل یا مثالی را بیاورند که ثابت کند در مورد هدایت قبیله یا شخصی، پیامبر از جنگ استفاده کرده است. این وقایع - بدون شک - این مطلب را می رساند که کرم اخلاق محمد(صلی الله علیه وآله) قلوب تمام هموطنان خود را تصاحب کرده است.
از امتیازات اصیل اسلام تناسب آن با تمام جنسیت های بشری است. لذا تنها عرب ها نبودند که از اسلام پیروی کردند... دین رسول محمّد(صلی الله علیه وآله) از همان ساعات اوّل ظهورش و در طول حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) تأکید داشت که دینی جهانی است و قابل پیاده شدن در هر زمان و مکان است. و اگر برای هر جنسیتی صلاحیت دارد به طور ضروری برای هر عقلی نیز صلاحیت دارد؛ زیرا اسلام دین فطرت است و فطرت در انسان ها با یکدیگر اختلاف ندارند، و لذا اسلام با هر درجه از پیشرفت و تمدن بشری موافقت دارد...».(2)
3- و .ب. فارمر
او از جمله کسانی است که مسیحی بوده و اسلام را اختیار کرده است. وی در تبیین محاسن اسلام که سبب شد آن را اختیار کند، می گوید: «یکی از دوستانم از من سؤال کرد: چرا دینت را رها کرده و اسلام را اختیار نمودی؟ من در جواب او سه دلیل را ذکر کردم:
اول این که دین اسلام دینی عمل گرا است؛ دینی است منزه از بی خردی ها و خرافات؛ دینی است که فهم باطن و حقیقت آن آسان است؛ دینی است که با هر آنچه با عقل مخالف است مبرّا می باشد و در آن گره های فلسفه الوهیت متراکم نشده است.
دوم این که اسلام دینی است که متعرّض امور اساسی و اصلی می شود؛ دینی است که در صدر تأسیس قوانین دست اول طبیعی و فطری است. و هرگز بین علم و دین جدایی نمی شناسد، در عین این که علم دین را بر سایر علوم ترجیح می دهد؛ زیرا علم کرامت ها و دانش زندگی سعادتمند و باتوفیق است.
سوم این که اسلام در عین آسانی، احکام تامّ و قوانین کاملی در جمیع مراحل زندگی بشر و در تمام جهات اجتماعی و اداری و جنگی و تجاری دارد. اسلام مشتمل بر دستوراتی است که راه ها را واضح کرده و انسان را به هدف نهایی ارشاد می کند. اسلام هر کاری را که انسان به آن احتیاج دارد تنظیم کرده است. اسلام توجهی خاص به ظرفیت های موجود در زندگی بشر دارد؛ زیرا دینی است که برای بشری آمده که می خواهد در این دنیا زندگی کند».(3)
4- دکتر بنوه (علی سلمان)
او شخصی فرانسوی است که بعد از بحث و مطالعه فراوان و تحقیق درباره قرآن کریم، از «مسیحیت کاتولیک» بازگشته و به اسلام گرویده است. او در مقاله ای در این باره می گوید: «من قبلاً دینی داشتم که روح و جوهر آن مرا به زندگی دینی راهنمایی نمی کرد؛ زیرا عقاید مسیحیت خصوصاً مذهب کاتولیک هرگز نزد من از مقبولیت لازم برخوردار نبود و برای من وجود خدا را ثابت نمی کرد. و از این جهت شعور من نسبت به وحدانیت خدا مرا مانع می شد تا مبدأ تثلیث را قبول کنم، همان گونه که به تبع آن بین من و اقرار به الوهیت مسیح حایل می شد. و لذا بدون اختیار، روحم با جزء اول از شهادتمان یعنی «لا اله الاّ اللَّه» و با حقیقت سوره اخلاص «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ * وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» موافقت داشت.
از اینجا روشن می شود که انتخاب اسلام توسط من در اولین مرتبه به اسباب روحی محض بازمی گردد، جز آن که سبب های دیگری نیز بوده که مرا در وارد کردن به این دین ترغیب کرده است که از بین آن ها رضایت نداشتن از «رهبانیت» است که این عمل به افراد سلطه ای می دهد که به اعتقاد آنان می تواند با آن، کارهای زشت بشر را محو نماید...».(4)
5- دکتر حمید مارکوس
او که مردی آلمانی است و دین اسلام را انتخاب کرده است، در مقاله ای در این رابطه می گوید: «من از طفولیت در خودم این میل شدید را می یافتم که هر آنچه مربوط به شئون اسلامی است را بخوانم، و لذا به طور دقیق ترجمه قرآن مجید را که در کتابخانه شهر ما بود مطالعه کردم... در آن وقت، عظمت تنظیم تشریعی در قوانین اسلامی اثر بسیاری در نفس من می گذاشت، و آن نهضت عجیبی که شریعت اسلامی در آن عصرها ایجاد کرد تأثیر به سزایی در فکرم همانند انقلابی بزرگ گذاشت. آن گاه موفق شدم تا از نزدیک با مسلمانان ملاقات کرده و از آنان در «برلین» کمک بگیرم، و لذا بسیار از تفاسیر ملاصدرا درباره آیات قرآنی استفاده کردم... و بعد از مدتی که با این شخصیت فکری انس گرفتم، اسلام را برگزیدم.
بیش از همه آنچه را که مربوط به شئون بشری و ارتباط انسانی بود، افکار و تصورات مرا به خود مشغول کرد؛ اموری که در جاهای دیگر نیافتم و هرگز در غیر اسلام سخنی از آن ها نشنیدم. توحیدی که اسلام معرفی می کند عقیده مقدسی است که از هر گونه خرافاتی که با عقل و علوم جدید سازگاری ندارد پیراسته است، و لذا ما هیچ گونه ضدّیتی بین عقیده و علم در دین اسلام نمی بینیم، و این امتیاز خاص و بزرگی است برای کسی که تمام قدرت و استعدادهایش را در راه علوم صرف کرده است.
امتیاز دیگر این دین آن است که تعلیمات آن تعلیماتی توخالی و آرمانی صرف نیست که راه خود را کورکورانه در زندگی بشر دنبال کند، بلکه تعالیم اسلام، قواعد و احکامی است که در زندگی بشر به صورت ملموس نفوذ دارد. قوانین اسلام هرگز سلب اختیار و آزادی فردی نمی کند، بلکه ارشاداتی است که هدف از آن تأسیس آزادی دست جمعی و عمومی است. در خلال سال های طولانی به این حقیقت به مرّات رسیدم که اسلام واسطه طلایی برای ربط زندگی فردی به زندگی اجتماعی است، که یکدیگر را به هم مرتبط می سازد...».(5)
6- استاد دونالد رکیول (محمد عبداللَّه)
او که یک آمریکایی است بعد از مطالعه فراوان در قرآن کریم و بررسی سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اسلام را اختیار کرده و در این باره می گوید: «مرا بسیاری از انگیزه ها و عوامل به سوی اسلام جذب کرد که نمی توانم همه آن ها را برشمارم یا به خاطر آورم؛ زیرا برخی از آن ها به حدّی آشکار و ظاهر است که هیچ انسانی در آن شک نمی کند، و برخی نیز باطنی و مخفی است که در اعماق روح و در جوانب ضمیر انسان غوص کرده و در کمین است.
من در رابطه با اسلام مطالبی خوانده و قرآن را نیز قرائت کرده ام و نیز مقداری از سیره محمد بن عبداللَّه(صلی الله علیه وآله) را مطالعه نموده ام، که بخش عظیمی از آن توجه مرا به خود جلب کرد. بسیط بودن و آسانی عقیده اسلامی برای من جالب توجه بود. در آنجا اسرار و معمّاهایی یافت نمی شد که بخواهی به آن ها ایمان آورده و مناقشه نکنی، بلکه بازگشت ایمان به عقل و نظر در ملکوت خدا و آنچه در عالم از نظام بدیع است می باشد، که انسان را به طور بدیهی به وجود خدایی که متصرف بوده و برای او خلق و امر است هدایت می کند.
چون خدا را شناختی و به وجود او ایمان آوردی، اسلام به تو می گوید: همانا خدا به انسان از «حَبْلُ الْوَرِید»؛ (رگ ورید در گردن) نزدیک تر است. خداوند به شما درباره خودش این چنین خبر می دهد: «وَإِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ»(6)؛ (و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، [بگو] من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می خواند اجابت می کنم).
حقّاً آن گذشتی را که اسلام با مخالفینش دارد، گذشت در صلح، و گذشت در جنگ، و رفتاری که با اهل کتاب از یهود و نصارا دارد، مرا به تعجب واداشته است. جنبه انسانی که در اسلام است در هر وصیتی از وصایای آن به طور واضح و ملموس مشهود است، و در هر تشریعی که آمده وجود دارد. مردم گرچه در بهره های دنیوی و متاع آن اختلاف دارند ولی نزد خدا همه یکسانند و هیچ کس بر دیگری به جهت ثروت یا جنسیت یا رنگ برتری ندارد و تنها برتری به تقوا است. و برای فقیر و عاجز و محتاج، حقی معلوم در اموال ثروتمندان است که با زکات واجب آن را می پردازند.
اسلام پیروان خود را از سوار شدن و همراهی با قافله پیشرفت و آبادانی باز نمی دارد، بلکه مردم را دستور می دهد که از اسباب و وسایل استفاده کنند؛ آن گونه که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «أَعْقِلُهَا وَ تَوَكَّلْ»؛ (پاهای شتر را ببند و توکّل بر خدا کن). اسلام انسان پاک طینت را از متاع دنیا محروم نمی سازد؛ آنجا که می فرماید: «وَابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدّارَ الْآخِرَهَ وَلا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»(7)؛ (و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره ات را از دنیا فراموش مکن). و نیز می فرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ»(8)؛ (بگو: چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزی های پاک را حرام کرده است). بسیاری از محاسن اسلام در عقاید و عبادات و معاملات است که نمی توانم آن ها را به شماره درآورم که مرا به پذیرش این دین دعوت کرده است.
اگر قرار باشد که گفتارم را به مطلبی ختم کنم، به گوشه ای از عظمت سیره رسول و تاریخ ایشان ختم می نمایم که هر کس آن را مطالعه کند عظمتی در دعوت و عظمتی در شخصیت و عظمتی در جهان از او مشاهده می کند و به این نتیجه می رسد که محمّد(صلی الله علیه وآله) خاتم پیامبران و فرستاده شده به بهترین دین است. و اسم خودم را بدین جهت (محمّد عبداللَّه) گذاشتم که به نام این شخصیت کریم تبرّک جسته باشم؛ زیرا اخلاق و خصوصیات کامل او مرا به اعجاب واداشته است».(9)
7- کنود هلمبو (علی احمد)
او که نویسنده و روزنامه نگار دانمارکی است، اسلام را اختیار کرده، درباره آن می گوید: «من از اعماق قلبم ایمان دارم که آینده عالم برای اسلام است، و نصرانیت به طور حتم از هم پاشیده است. انسان راحت نمی شود مگر زمانی که تعالیم محمّد و عیسی(علیهما السلام) را پیروی کند، ولی نصرانیت مملوّ از عقایدی است که من آن ها را نمی فهمم و فایده ای هم برای آن نمی شناسم... .
من شما را به عواملی که سبب شد تا من در دین تحوّل پیدا کنم خبر می دهم. امّا اسباب جوهری بر من دشوار است تا آن ها را تعبیر کنم. و آنچه بر آن قدرت دارم تا آشکار نمایم این که ایمانم به اسلام راسخ است و تا خدا نخواهد باقی نخواهد ماند و متزلزل نخواهد شد. من معتقدم که عالم بین دو امر است: یکی کفر که در روسیه پیش می رود، و ماده را خدا فرض کرده است؛ کفری که به زودی زمین گیر خواهد شد علی رغم تلاش هایی که شخصیت های متفکّر مارکسیست و سرکش برای پیشرفت آن انجام دادند. و دیگری اسلام، دینی فطری و آسان که انسان را به ایمان به خدای عزیز امر کرده و آیات قرآنش به راه رستگاری دعوت می نماید، و لذا من به آن ایمان ثابت دارم...».(10)
8- کشیش ر .ج. فلورز
او که کشیشی انگلیسی بوده، بعد از مطالعه بسیار درباره اسلام، پی به حقّانیت آن برده و آن را انتخاب کرده است. او در این باره می گوید: «بعد از آن که به عنوان «قسیس» منصوب شدم، مشاغل مربوط به کلیسا را رها کرده و اوقاتم را صرف مراجعه مریض ها و معالجه آن ها و برآوردن حاجات افراد و حمایت از حیوانات نمودم، تا از اعمال فرقه «ارتودوکس» و سایر فرقه های مسیحی اطلاع پیدا کرده و مقدار قیام آن ها به رفاه عمومی و نیز صدق نیت آنان را در کارهای خیریه، امتحان کنم. ولی (مع الاسف) در آن ها غیر از مظاهر ریا و سمعه و عقاید خرافی محض نیافتم.
آری، بسیط بودن و سادگی دین اسلام و صحت طبیعی و واقعیت سیره مسلمین اثر نهایی خود را در من گذاشت تا تصمیم جزمی خودم را برای پذیرش این دین بگیرم و الآن در خود آرامشی می یابم. من الآن یک هدف در زندگی خود دارم و آن توفیق بر کامل ترین و تمام ترین خدمت عمومی الهی در طول زندگانی در راه خدای واحدی است که برای او شریکی نیست. حمد مخصوص خدایی است که مرا به این دین موفق کرده و این تقدیر را برای من مقدّر ساخته است. و الآن آرزویم این است که تمام کوشش فراوان خود را در راه اسلام و مسلمین (به کمک خدا) صرف نمایم.
مرا بنده ای کوچک و خادمی حقیر در راه هدف بلند و پاک که همان برادری انسانی در سایه ایمان به خدای متعال و در خدمت بشریت در سطح جهان و زندگی اجتماعی عمومی است، بدانید. من در اینجا اعلان می کنم که در این قضیه ام هیچ اکراه یا نفوذ و فشار خارجی وجود نداشته است، و این تصمیم و عزمم در انتخاب این راه، در کمال آزادی و اراده کامل خودم بوده است...».(11)
او در نامه ای که به رئیس جمعیت شیعی امامی در لندن «سید مهدی خراسانی» نوشته، می گوید: «همانا قلوب و ارواح ما نهایت شوق و اشتیاق از آن زبانه می کشد تا بتواند از دعوت کنندگان فعال به دین اسلام در سطح عالم باشد و از خدای عظیم مسألت می نماییم که به ما حیات سالم همراه با صحت عنایت فرماید تا به این هدف مقدس موفق شویم...».(12)
9- الکونت ادوارد کیوجا
او که شخصی ایتالیایی است، بعد از بحث و تحقیق درباره ادیان، حقیقت در جلوی او آشکار شد و به آن علناً اعتراف نمود. او در این باره می گوید: «دین حقیقی ثابت همان اسلام است. هنگامی که موج اشتیاق به سوی دین اسلام مرا تحت فشار قرار داده بود درصدد تحقیق و مطالعه در رابطه با ادیان قدیم و جدید برآمدم و بین یکی یکی آن ها مقایسه نمودم، و به آن ها با دید نقد و بررسی نگریستم. نتیجه کوشش من در این مدت آن بود که من کم کم به این اعتقاد سوق داده شدم که ایمان و عقیده اسلامی همان دین حقیقی و ثابت است. و به طور حتم قرآن متضمّن هر چیزی است که روح انسانی در ارتقا و کمال معنوی اش به آن احتیاج دارد. و این مطلبی است که به طور آشکار و تمام برای من واضح شده است.
حقیقتاً چقدر مساجد مسلمانان با سادگی اش زیبا است. و آن زیارت حج که چه بسیار فواید مهمی که بر آن مشتمل است. در آنجا امتیاز طبقاتی بین فقیر و غنی ملغی است و هیچ کدام بر دیگری ترجیح داده نمی شود. مسلمانان در آن مواقف همگی مساوی در برابر حضرت ذوالجلال اند...».(13)
10- ابراهیم وو
او شخصی مسیحی است که بعد از درس و بحث فراوان پی به حقانیت اسلام برده و به آن گرویده است. او در این باره می گوید: «من قبل از آن که اسلام را اختیار کنم مسیحی کاتولیک بودم، ولی به مراسم تثلیث و عشای ربّانی و معجزات مهمانی اعتقاد نداشتم. من مخالف با اسرار و مخفی کاری های دینی بودم در حالی که هرگز ایمان به خداوند متعال را رها نمی کردم. هیچ کشیش کاتولیک مرا در توضیح این مسائل به صورتی که مرا قانع کند ابداً مساعدت نکرد، و تنها جوابی که همیشه از ناحیه آنان می شنیدم این بود که اسرار تا ابد به صورت سرّ باید باقی بماند... .
به دنبال این مسائل بود که نوعی از شک و تردید در عقیده به دین مسیحیت مرا فرا گرفت تا آن که با جماعتی از مسلمانان در «مالایا» برخورد کرده و معاشرت نمودم. و با مباحث کلامی که بین ما درباره دین صورت گرفت به این حقیقت دست یافتم که اسلام دین حق است و این دین همان دینی است که به اسم حقیقت واقعی، من به دنبال آن بودم. دینی که در آن هیچ شی ء و احدی به جز خدای متعال عبادت نمی شود. و در هیچ معبد اسلامی صورت یا تمثال یا نقوشی یافت نمی شود. همانا نماز در مسجد قلب مرا تا ابد مسخّر کرده است...».(14)
11- دنیس وارینگتون فرای
او که یک شخصیت استرالیایی است، بعد از تحقیق فراوان به دین اسلام گرویده و درباره علت پذیرش اسلامش می گوید: «بر اسلام و تعلیمات نورانی اش سزاوار است که روح جدید را در کالبد انسان ایجاد کند. اسلامی که دارای منطقی سالم و موافق با عقول است. شهادت و گواهی «لا اله الاّ اللَّه، محمّد رسول اللَّه» چقدر زیبا و چه بسیار عالی و لذت بخش است. در اینجا آن تکلّفات سنگین؛ از قبیل: پدر، پسر، روح القدس، نیست. آن تکلّفات هولناک که روح های آزاد از آن فرار می کند و عقول بشر به هر اسلوبی که برسد به آن ها قانع نمی گردد.
به طور حتم روح اسلام، روح جدید بوده و منهج و روش آن قابل تطبیق بر دنیای امروز است. مشاهده کنید قانون مساوات بشریت را که از مدت ها پیش کلیسا شعار آن را می دهد، در حالی که وضع موجود در خود کلیسا این گمان را باطل می کند، بلکه این ادعا شعاری توخالی و جدای از حقیقت است؛ زیرا نظام طبقاتی که در سلسله شخصیت های دینی از پاپ تا اسقف و... موجود است، نظامی است بر اساس تفاوت طبقاتی، و این به جهت دسترسی بر امتیازات و درجات کلیسا است. آن ها اسم دین و ربّ را به جهت رسیدن به اهدافشان یدک کشیده اند. چقدر فاصله بین نظامی این چنین و نظام اسلامی است که به محمّد(صلی الله علیه وآله) وحی شده است...».(15)
12- روژه گارودی
او که یکی از فلاسفه و متفکرین فرانسوی است، بعد از نیم قرن تحقیق و جست و جو درباره حقّ و حقیقت و پیگیری فراوان و مراجعه به مکاتب و ادیان دیگر در آخر گمشده خود را در اسلام پیدا کرده و به آرامش درونی خود رسیده است.
او که خانواده اش متدین به هیچ دینی نبوده است در سنین چهارده سالگی مذهب پروتستان از مذاهب مسیحیت را اختیار می کند. ولی در سال 1933 به صف حزب سوسیالیست فرانسه می پیوندد و لذا شروع به فراگیری کتاب های مارکس و انگلس و لنین می نماید و در سال 1936 مدرک خود را در فلسفه از دانشگاهی در استراسبورگ گرفته و به عنوان استاد فلسفه در آنجا استخدام می شود. در سال 1935 به درجه دکترا در فلسفه از دانشگاه سوربن فرانسه می رسد و تز دکترای خود را درباره «نظریه مادیت در معرفت» می نویسد. و در سال 1954، با رساله ای که به عنوان «حرّیت» تألیف می نماید به درجه دکترا از دانشکده فلسفه مسکو می رسد.
در سال 1970 مؤسسه ای به نام «مرکز فراگیری و بحث های مارکسیستی» تأسیس می کند و خودش به مدت ده سال مدیر آن مؤسسه می گردد. از سال 1968 اختلافات او و رهبری حزب مارکسیست شروع می شود و در سال 1970 گارودی در مرحله ای جدید قرار می گیرد که باعث می شود رفته رفته خود را از این حزب کنار بکشد. او در سال 1976 مرکزی به نام «مرکز بین المللی گفت و گوی تمدن ها» تأسیس کرده و خودش مدیر آن می گردد. و در سال 1982 کتابی را به نام «اسلام دین آینده» تألیف می کند، و این کار به نوبه خود آماده سازی برای اعلان به اسلامش بوده است. او در سال 1982 میلادی، مطابق با یازدهم رمضان 1402 ه.ق اسلام اختیار می کند.
او در یک سخنرانی که در جامع ابی النور در «دمشق» داشته می گوید: «...اسلام به جهت خراب کردن و جنگ و کشتن انسان نیامده است، بلکه بدان جهت آمده تا مسلمان جانشین و خلیفه در روی زمین به جهت برپایی حکم خدا باشد... ما در این وقت احساس احتیاج بیشتری به اسلام می کنیم، و بر ما است که این اسلام را به نسل جدید معرفی نماییم، این نسلی که در حالت بد و پستی زندگی می کند.
بسیاری از فلاسفه غرب انسان را بی هدف در زندگی معرفی کرده اند، در حالی که اسلام برای زندگی انسان هدف عالی قرار داده است. غرب، حتی دانشگاه های غربی، اسلام را به خوبی فرا نگرفته است، و مع الاسف این کار با قصد و عمد در غرب صورت می گیرد... برخی از دانشگاه ها درصدد برآمده اند تا هر چیزی را به چیز دیگر مرتبط سازند، ولی یک چیز مهم را فراموش کرده اند و آن ربط اشیا و امور به خدایی است که خالق اشیا است. به دنبال اسباب و مسبّبات رفته اند بدون آن که آن ها را به خالقی که به وجود آورنده آن هاست ربط دهند... گرچه انسان در قرن بیستم از حیث تمدن و مادیات پیشرفت کرده ولی روح و حقیقت خود را گم کرده و خود و پروردگارش را نشناخته است. و لذا پیشرفتش به سوی بمب ها و جنگ های ویران گر کشیده شده است... اگر ما به آخرت و انسان فکر نکنیم علم و تمدن ما به زودی نابود خواهد شد. علی الخصوص غرب که احتیاج به رسالت اسلامی دارد؛ زیرا اسلام دینی است که دربرگیرنده تمام افکاری است که ادیان پیشین آورده اند، و این دین مکمل آن ادیان و دین جهانی است... غرب توانسته با علوم و وسایلی که در اختیار دارد کارهای خارق العاده ای انجام دهد ولی با این نحو پیشرفت که دارد به زودی با اختراعاتش عالم را به نابودی می کشاند. لذا بر ما است جهان را بیدار کرده و آن ها را به خدای یکتای حقیقی بازگردانیم، و آن ها را به خدا مرتبط سازیم. و باید هدف اساسی ما ساختن مجتمع اسلامی کامل و واحد باشد. و بر هر مسلمانی واجب است که قیام به دعوت مردم نماید و در نتیجه نور را در تمام اطراف عالم منتشر سازد».(16)
او همچنین در سخنرانی خود در کنفرانسی که در «قاهره» تشکیل شده بود، می گوید: «قرآن کریم آخرین کتاب آسمانی است که امتداد سنت الهی در عالم وجود و تمام رسالت های سابق است. ضروری به نظر نمی رسد که ما در قرآن کریم به عنوان یک مرجع علمی نگاه کنیم، بلکه باید در آن چیزی مهم تر از مسائل علمی را پیگیری نماییم و آن مسائلی است که با دنبال کردن آن بشریت را می توانیم از خونریزی نجات دهیم. علوم طبیعی و شیمی و... وسایل متعددی را برای نابودی بشریت تقدیم جامعه کرده است، در حالی که در اسلام، علم دارای اهداف عالی است. اسلام مردم را به بحث علمی برای بیان عظمت خالق و پیگیری وفا به واجبات خلافت در زمین دعوت می کند. بر مسلمین است که هر فردی که به خدا ایمان آورده را به اهداف علم آگاه کنند تا بشریت را به نابودی نکشند، و تنها اسلام است که قدرت بر حمایت از بشریت را دارد. اسلام راه صحیح را برای حرکت بحث علمی و حرکت تکنولوژی عرضه می دارد تا انسان را به خضوع و عبودیت برای خداوند عزّ و جلّ وادارد».(17)
او در جایی دیگر می گوید: «این که من اسلام را اختیار کردم چیزی از قبیل تجربه نبود، بلکه همانند اتفاقات بزرگی بود که در زندگانی انسان می افتد. و هنگامی که خداوند سینه ام را برای اسلام گشایش داد قناعتی در من ایجاد شد که اسلام تنها این نیست که از دیگر ادیان اختلاف داشته باشد، بلکه اسلام دین خداست... دین فطرت است که خداوند انسان را بر آن خلق کرده است... دینی است که انسان به توسط آن روح وجود و آقای عالم خواهد بود. مقصود آن است که اسلام دین حق از خدا برای خلق خدا آدم آن انسان اول است».(18)
او درباره اوّلین باری که با اسلام آشنا شده می گوید: «تا آخر جنگ جهانی دوم به جهت کاری که انجام داده بودم به مدت سه سال در اردوگاهی در منطقه جلفا در صحرای الجزایر زندان بودم. در آنجا اتفاق عجیبی افتاد، و من به جهت تمرّدی که در اردوگاه زندان داشتم به فرمان کماندوی ارتش محاکمه سریعی شده و حکم اعدامم با اسلحه صادر شد. اجرای حکم به افراد لشکر «الجزایر» واگذار شد که در ارتش کار می کردند. ولی من مشاهده کردم که آن ها از این کار سرباز زدند و مرا اعدام ننمودند. من از آن جهت که لغت عربی را نمی دانستم سبب این تمرّد را ندانستم ولی بعداً از یکی از افراد الجزایری که برای لشکر کار می کرد سؤال کردم، او در جواب گفت: شرف جنگجوی مسلمان او را از تیراندازی به انسان بی سلاح باز می دارد. و این اوّلین باری بود که در این حادثه مهم با اسلام آشنا شدم، و بعدها در طول ده سال، در سوربن با اسلام انسی پیدا کردم».(19)
او درباره تمدن غربی می گوید: «آنچه را من طرد می کنم مرکزیت و تمدن و فرهنگ غربی است که تعامل و همزیستی را با دیگر تمدن ها رد می کند. ردّی که در برخی از مواقع به حدّ تخریب چهره تمدن های دیگر رسیده، یا از اصل وجود، آن ها را انکار کرده است. این اشتباه بزرگی است که غرب خودش را در جایگاه معلّم برای تمام امت ها بگذارد - آن گونه که غالباً چنین می کند - . برای من امکان ندارد که شروع به گفت و گوی حقیقی کنم مگر در صورتی که تماماً قانع شده باشم که نزد طرف مقابل من نیز چیزی است که باید از او فرا گیرم».(20)
او همچنین درباره تمدن اسلامی می گوید: «در تمدن اسلامی، جدایی و تجزیه بین امور نیست. در اسلام علم متصل به دین و عمل مرتبط به ایمان است. و فلسفه برگرفته از نبوت و نبوت متّصل به عقل است. و زمین از آسمان دور نبوده و آسمان متّصل و مرتبط به زمین است، و پیشرفت تمدن سیر صعودی به سوی خدا دارد...».(21)
او درباره قرآن می گوید: «قرآن خالد و ابدی است و می تواند در هر وقت و زمان از تاریخ به ما بفهماند و راه یا صراط مستقیم را برای ما روشن سازد و هدف را به ما بنمایاند...».(22) او درباره مشکلات دعوت اسلامی در غرب می گوید: «تکنولوژی دائماً به ما تنها وسایل را می دهد؛ در حالی که ما الآن به جهت کثرت وسایل و غایب بودن اهداف، در خطر مرگ می باشیم. آنچه اروپا از «سقراط» تا «کانت» و از «یکاریکگارد» تا «مارکس» و از «نیتشه» تا «هوسرل» به ما عرضه کرده، شک است نه ایمان. این شک همان تجربه لازم برای هر ایمان حقیقی است».(23) او نیز می گوید: «امروزه که میلیون ها مرد و زن در غرب علی الخصوص مسیحیان، توخالی بودن و پوچ بودن تمدن و بسته بودن افق های خود را درک می کنند، اسلام می تواند قدرت بیشتری به جهت انتشار در تمام عالم پیدا کند در صورتی که امین بر فکر باز خود بوده و خلّاق چشمه های قرآنی خود باشد؛ یعنی بفهمد که چگونه وجهه حقیقی خود را آشکار سازد، چهره ای که از شمولیت بیشتری در بین ادیان برخوردار است. چهره ای که هر اکراهی را در مجال دین ردّ می کند... لذا جرم است که اسلام را در حصاری همانند قلعه قرار دهیم... اسلام حصار نیست، بلکه برای هر مکتب فکری باز است. باد می وزد، باید دریچه ها را باز کرد... اگر ما قرآن را امروزه با عقولی زنده و باز قرائت کنیم این کتاب می تواند - همانند قرن هفتم - روح جدیدی به پیشرفت و تمدن بدمد... لکن این امر بر ما ایجاب می کند که به عنوان انسان مسلمان دعوت قرآن را اجابت کرده و همانند فاتحان صدر اسلام باشیم. به این که پرچم اسلامی غنی با تمام فرهنگ انسانی آن را بلند کنیم، اسلامی که می تواند جوابگوی سؤال های آینده انسان باشد...».(24)
13- لیوبولد فایس (محمّد اسد)
او که از اهالی اتریش است، بعد از مباحثات و مطالعات فراوان درباره اسلام به این دین مشرّف شده است. او درباره امتیازات اسلام می گوید: «برنامه های اسلام چنان وسیع است که می تواند جوابگوی تمام احتیاجات انسان معاصر باشد. آنچه را که عالم امروز به آن احتیاج دارد، برادری و مساوات است. و این ها فضایلی است که در غیر از اسلام جمع نمی شود. هنگامی که مشاهده می کنیم علاقه و نظام خانواده از هم پاشیده است... ملاحظه می کنیم که اسلام تمام حقوق را به زن داده و نظام ازدواج را بر اساس عدل، بین دو طرف مساوی برپا کرده است. و امتیاز تشریع اسلامی آن است که با طبیعت بشر خطاکار ملایمت دارد، نه با ملائکه ای که معصومند، لذا اسلام بهترین دین برای بشریت است».(25)،(26)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.