پاسخ اجمالی:
تفکر و اندیشه «اومانیسم» دارای اشکالاتی است. مانند: تناقض در اندیشه و عمل. در واقع وجود فاصله عمیق میان «اومانیسم» به عنوان یک جنبش فکری و آنچه در مرحله عمل در تاریخ حاکمیت «اومانیسم» روی داده، یکی از نقدهای اساسی این جنبش است. از سویی بی دلیل بودن مبانی و ادعاهای «اومانیسم»، یکی دیگر از ضعف های «اومانیسم» است. از سوی دیگر «اومانیسم» گرفتار طبیعت گرایی شده و انسان را در ردیف حیوانات می داند. همچنین آزادی و عنان گسیختگی و تساهل و تسامح از دیگر اشکالات تفکر «اومانیسم» است.
پاسخ تفصیلی:
تفکّر و اندیشه «اومانیسم» دارای اشکالاتی است که اکنون به بررسی آن ها می پردازیم:
1- تناقض اندیشه و عمل
وجود فاصله عمیق میان «اومانیسم» به عنوان یک جنبش فکری و آنچه در عمل و متن تاریخ حاکمیت «اومانیسم» بر جوامع بشری روی داده، یکی از نقدهای اساسی تفکّر «اومانیسمی» است. در واقع جنبش «اومانیسم» به جای ارج نهادن به مقام انسان، انسان را در عمل قربانی این افیون جدید کرده و مدعیان انسان مداری از این واژه برای تأمین منافع خویش سوء استفاده کرده اند. از همان آغاز که حقّ زندگی، آزادی انسان و شادی و رفاه به عنوان حقوقی انسانی اومانیسمی سخن به میان می آمد، تا یک قرن بعد، بردگی سیاهان در آمریکا قانونی بود و گروه زیادی از انسان ها در جامعه به نام انسان مداری مدرن، سرکوب می شدند. پیامدهای ناگوار اومانیسم به نحوی بود که برخی از دانشمندان، آن را نوعی اسارت انسان شمرده اند و برای رهایی از آن برنامه ریزی کردند.(1)
2- فقدان پشتوانه فکری
بی دلیل بودن مدعیات «اومانیسمی» و مبانی آن، دومین نقطه ضعف «اومانیسم» است. «اومانیست» ها بیش از آن که در پرتو براهین و دلایل، آنچه را که مدعی آن بودند، نتیجه گیری کنند، گرفتار نوعی حرکت احساسی و عاطفی در برابر حاکمیت «کلیسا»، دلباختگی و شیفتگی در برابر روم و یونان باستان و دلبستگی ویژه به سالار منشی شده بودند. «دیویس تونی» در مورد مفاهیم کلّی مطرح شده از سوی «اومانیسم» ها ضمن آن که آن ها را در جهت حفظ منافع مطرح کنندگان می داند می نویسد: «شرط احتیاط آن است که همیشه از خود بپرسیم: پشت این مفاهیم کلان و جهان شمول کدام منافع شخصی و محلّی نهفته است».(2)
«اومانیست» ها در کل، درصدد تهیه برنامه ای برای ارج و مقام انسان و اصلاح اندیشه ها نبودند، بلکه در پی راه حل های ساده تری برای سالاری گروه های اجتماعی پیشین بودند. به راستی، انسان مداران که بر محور و مقیاس بودن انسان برای همه چیز و نفی هر گونه حقایق جاودانی و مطلق و انکار موجودات مافوق طبیعی و از جمله خدا و جهان پس از مرگ تأکید می کنند، با پشتوانه کدام دلیل چنین مدعیات بزرگی را ارائه کرده اند؟ نه در بُعد هستی شناختی و نه در بُعد معرفت شناختی دلیلی بر وانهادگی و آزادی مطلق انسان ها، نفی خدا و نظام ناشی از آن و بی نیازی از وحی دارند و نه در بُعد ارزش شناختی دلیل متقنی بر ابتنای ارزش های اخلاقی و حقوقی بر آمال، آرزوها، پندارها و اندیشه های بشری اقامه شده است، و نه می توان این گونه مسائل عقلی و فلسفی را با تحلیل های روان شناختی برخی از فلاسفه انسان مدار، نفی یا اثبات کرد، بلکه دلایل عقلی و نقلی و شواهد تجربی بر خلاف آن دلالت دارد.
3- طبیعت گرایی و مادی گرایی
اکثر قریب به اتفاق «اومانیست» ها به نوعی طبیعت گرایی در مورد انسان قائلند. «اومانیست» ها انسان را موجودی طبیعی و هم طراز حیوانات معرفی می کنند و رده بندی جانوران[خواه انسان و خواه غیر انسان] را صرفاً قراردادی می دانند.(3) پیامدهای این نوع نگرش نسبت به انسان، از یک طرف سود انگاری و اصالت لذّت مادّی و فساد جهان غرب و از سوی دیگر نفی هر گونه ارزش اخلاقی، حقوقی ماورایی، فضایل، کمالات معنوی و سعادت جاودانی است. در جای خود به اثبات رسیده که نه انسان هم طراز حیوانات است و در بعد مادی و طبیعی خلاصه می شود و نه جهان وی صرفاً همین جهان مادی است. انسان از یک سو دارای ساحتی غیرمادی است که هویت واقعی او را تشکیل می دهد و کمالات، فضایل و سعادت انسانی او در پرتو رشد دادن آن است، و از سوی دیگر، انسان با مرگ نابود نمی شود و زندگی او در امور مادی خلاصه نمی گردد. کمال نهایی او در نزدیک شدن به خدا و خداگونه شدن اوست که تجلّی کامل آن برای مردم در جهان آخرت است. چنان که در مباحث هستی شناسی به اثبات رسیده، خدا صرفاً یک وجود فرضی و محصول پندارها و آمال و آرزوهای انسان نیست، بلکه وجودی حقیقی و عینی است که محور هستی و خاستگاه ارزش ها است؛ همه جهان هستی از او نشأت گرفته و به او وابسته است و تحت تدبیر و سازماندهی تکوینی و تشریعی او قرار دارد.
4- تعادل در نگرش به عقل
عقل و خردورزی، موهبتی الهی و به تعبیر روایات، حجت درونی خدا در کنار انبیای الهی به عنوان حجت بیرونی است. بنابراین، هر گونه مخالفت با «اومانیسم» را نمی توان به معنای مخالفت با اهمیت دادن به عقل و خردورزی دانست. آنچه در نقد اومانیسم در این خصوص مطرح می شود، افراط در اهمیت دادن به عقل است. در منظر دین، عقل، انسان را به خدا رهنمون می سازد. امام صادق(علیه السلام) در حدیثی می فرماید: «قُلْتُ لَهُ مَا الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»(4)؛ (عقل چیزی است که به وسیله آن خدا عبادت می شود و بهشت به دست می آید). در بُعد ارزش ها نیز اصول ارزش های اخلاقی و حقوقی، با کمک عقل و فطرت الهی قابل دست یابی است، ولی این مقدار از راهنمایی و توانمندی عقل نه مستلزم فردگرایی اومانیسمی است و نه برای دست یابی انسان به سعادت واقعی وی کفایت می کند. آنچه را عقل در اختیار می نهد اصول کلّی و مبهم تأمین نیازمندی های انسان و رعایت عدالت و حقوق افراد، آزادی، ارزش های متعالی انسان و شکوفاسازی و ارضای استعدادهای اوست، امّا برای رسیدن به سعادت واقعی، میزان و حدود امور یاد شده و مصادیق و موارد آن باید شناخته شود. امری که از تیررس عقل بشری دور است.
5- آزادی عنان گسیخته
چنان که اشاره شد «اومانیست» ها معتقد بودند که جانب داری از ارزش های انسانی، نظام های بسته فلسفی، اصول و عقاید دینی و استدلال های انتزاعی در ارزش های انسانی نارواست،(5) و انسان باید خود آزادی را در طبیعت و جامعه تجربه کند و برای ساختن جهانی نو و ایجاد تغییر و بهبود در مورد آنچه که هست، از صلاحیت کامل برخوردار است. این نوع آزادی افسار گسیخته، به جای آن که فراهم آورنده زمینه های شکوفایی انسان و تأمین کننده حقوق و نیازهای واقعی او باشد، ابزاری برای ستم بر انسان و نادیده گرفتن حقوق و ارزش های حقیقی او شد، و سر از «فاشیسم» و «نازیسم» درآورد.
اندکی تأمّل در خود دوستی انسان که از میل های اصیل و سرشتی او است، ما را به این نتیجه می رساند که اگر آزادی انسانی در پرتو تعالیم دینی و ارزش های اخلاقی و حقوقی مهار نشود، عقل و خرد او محکوم و تحت سیطره میل به خود دوستی و دیگر امیال پست حیوانی قرار می گیرد و به هر جنایتی دست می زند. انسانِ جدای از وحی، زمینه سقوط خویش و دیگران را فراهم می کند و گذشته از محروم ساختن خود و دیگران از سعادت ابدی، زندگی دنیایی خود را نیز به فساد و تباهی می کشاند. خداوند متعال می فرماید: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِ ّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ»(6)؛ (به عصر سوگند که انسان ها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نمودند). در بینش «اومانیسمی»، آزادی انسان ها می تواند حد و مرزهای معتقدات دینی را نادیده بگیرد، ولی در اسلام و ادیان آسمانی، افزون بر حریم حقوق انسان ها، معتقدات و مقدسات نیز حریم لازم الرعایه دارند.
6- تسامح و تساهل
انسان مداران، از «تسامح» و «تساهل» مطلق جانبداری می کنند و آن را سنبل مبارزه با فرهنگ حاکم در قرون وسطی و رجوع به روم و یونان قدیم و مقتضای آزادی و ارج نهادن به انسان می دانند. آنان که همه ارزش ها را ساخته دست و فکر بشر می دانند و دچار نسبیت و شکّاکیت معرفتی هستند، تأکید بر مجموعه خاصی از ارزش ها و بینش ها و ضرورت پذیرش، حاکمیت و دفاع از آن را امری غیر معقول تلقی می کنند. این نگرش با آنچه در تعالیم ادیان آسمانی به ویژه اسلام آمده به کلّی از جهات مختلف ناسازگار بلکه متضاد است. از یک سو مبانی «تسامح» و «تساهل» یعنی بشری بودن و نسبیت ارزش ها و معرفت ها، با بینش دینی سازگار نیست؛ زیرا در بینش دینی، خاستگاه ارزش ها خداوند است نه انسان، و این ارزش ها از اطلاق و پشتوانه معرفتی یقینی برخوردار است. و از سوی دیگر «تسامح» و «تساهل» در مورد هر دین و پیروان آن ها را نمی پذیرد و در مقابل کفر و الحاد موضعی آشتی ناپذیر دارد. و در خصوص پیروان دیگر ادیان آسمانی نیز مدارای اسلامی دارای حدّ و مرز و چارچوب خاصی وجود دارد. البته در چارچوبه این مقرّرات، اسلام نه تنها بر مدارای با پیروان ادیان تأکید می کند بلکه به نیکی کردن به آنان نیز توصیه می نماید و تلاش برای آزادی انسان های در بند و تحت ستم و فریاد رسی کسانی که مسلمانان را به دادخواهی فرا می خوانند نیز از وظایف مسلمانان و نشان مسلمانی به شمار می آید.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.