پاسخ اجمالی:
جامعه شناسان مادّى براى پيدايش «مذهب» به سراغ فرضيّه «تخدير و استعمار» رفته اند و ادّعا مي كنند كه مذهب، اثر قابل ملاحظه اى در تشكيل جامعه واحد انساني داشته است. در پاسخ آنها بايد گفت: اولا: تمام تعالیم دینی در قالب قانون، اخلاق و آداب، دستوراتی در مورد مبارزه با استعمار دارد. دوما: انگیزه مذاهب دعوت به توحید و وحدت کلمه است که مردم را از هر جعرافیايي با هم جمع مي کند. به هر حال، وجود اثر ضدّ استعمارى در مذاهب راستين قابل انكار نيست و تاريخ كشورها، گواه آن است؛ ولى اين يك «اثر» است نه «انگيزه» و تمام اشتباه طرفداران اين فرضيّه در همين قسمت نهفته شده كه انگيزه را با اثر اشتباه گرفته اند.
پاسخ تفصیلی:
جامعه شناسان مادّى سعى دارند براى پيدايش «مذهب» - كه يكى از ريشه دارترين و همگانى ترين پديده هاى اجتماعى بشر است - فرضيّه هاى مادّى ارائه دهند و قابل توجّه اين كه در پيدا كردن اين سرچشمه با هم توافقى ندارند. نخستين فرضيّه كه فرضيّه «تخدير و استعمار» است مورد بررسى دانشمندان قرار گرفته و نقاط ضعف آن تبین و مشخص شده است كه مذهب هاى اصيل نه آلت دست بورژوازى بوده اند و نه هدفشان استعمار بوده؛ بلكه در مسيرى بر خلاف اين مسير حركت داشته اند.
اكنون فرضيّه اى كه درست در مقابل آن قرار دارد فرضيّه «ريشه ضدّ استعمارى مذهب» است. در نوشته هاى بعضى از كمونيستها و ماركسيستها مانند دكتر آرانى مى خوانيم: «يكى از بهترين طرق، تمركز و ايجاد اجتماع متشكّل بوده، از اين رو در اوقاتى كه وضع اقتصاد و پيشرفت امر تجارت، ايجاد يك مركزيّت قوى را ايجاب مى كرده كه طوايف و قبايل كوچك، بلكه كشورها را، به هم مربوط سازد و زمامداران محلّى يعنى خدايان كوچك را از ميان بردارد، اين گونه مذاهب ظاهر مى شدند: مذهب «عيسويّت» و «اسلام» هر دو از اين قبيل بوده اند».(1) سپس او در مورد مسيحيّت تصريح مى كند كه از ميان يك قوم زير دست پيدا شد و توانست خداى عيسويّت را ـ از طريق تمركز حكومت ـ خداى عمومى دنياى متمدّن قديم سازد، همچنين ظهور توحيد اسلامى را از عربستان، مربوط به احساس نياز وضع تجارى محيط به تمركز و وحدت مى داند.(2)
به اين ترتيب گاهى در برابر آن همه نسبت هاى تخديرى كه غالب كمونيستها به مذهب مى دهند، افرادى را مى يابيم كه گاه عامل پيدايش مذهب را نيازهاى ترقّى خواهانه ملّت ها معرّفى مى كنند؛ ولى هر دو فرضيه در اين جهت مشترك اند كه چيزى جز انگيزه مادّى، آن هم در شكل اقتصادى، براى پيدايش مذهب قائل نيستند.
بحث و بررسى:
در اين جا بايد به دو مطلب توجه كرد:
1. بدون شك در مذاهب راستين مسائل ضدّ استعمارى در شكل عقيده، قانون، حكم، اخلاق و آداب وجود دارد. قيام هر يك از پيامبران در برابر طاغوتها و فراعنه عصر خويش همانند:
الف) طرفدارى نوح(عليه السلام) از قشرهاى محروم جامعه و مبارزه او با فئودال هاى زمان خود: « ... مَا نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثلَنَا وَ مَا نَراكَ اتَّبَعَكَ اِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا»(3)؛ (... ما تو را جز بشرى همانند خود نمى بينيم و كسانى را كه از تو پيروى كرده اند، جز گروهى اراذل ساده لوح مشاهده نمى كنيم).
ب) مبارزه ابراهيم(عليه السلام) با نمرود خودخواه و استعمارگر: «اَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِى حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِى رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ المُلْكَ»(4)؛ (آيا نديدى كسى كه با ابراهيم درباره پروردگارش محاجّه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود و بر اثر كمى ظرفيّت از باده غرور سرمست شده بود).
ج) مبارزه موسى(عليه السلام) با فرعون و تبعيضات نژاديش: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِى الْاَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ»(5)؛ (فرعون در زمين برترى جويى كرد و اهل آن را به گروه هاى مختلفى تقسيم نمود، گروهى را به ضعف و ناتوانى مى كشاند). «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَىَّ أَنْ عَبَّدْتَّ بَنِى إِسرائيلَ»(6)؛ (آيا اين منّتى است كه تو بر من مى گذارى كه بنى اسرائيل را برده خود ساخته اى؟).
د) مبارزه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با ثروتمندان استثمارگر مكّه، و سپس حجاز و قيصرها و كسراها و اعتراض و انتقاد شديدى كه طبقه مرفّه حجاز به خاطر نزديك شدنش به طبقات محروم و بى بضاعت از آن پيامبر(صلى الله عليه وآله) داشتند: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ العَشِىِّ...»(7)؛ (با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند ...).
ه) هشدار قرآن در مورد تسليم نشدن در برابر وسوسه هاى مشركان: «وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً»(8)؛ (و اگر تو را ثابت قدم نمى ساختيم [و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف نبودى] نزديك بود اندكى به آنان تمايل پيدا كنى).
و) تعميم علم و دانش به تمام طبقات: «طَلَبُ العِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»؛ (كسب دانش بر هر مسلمانى واجب است) و «أَلَا إنَّ اللّهَ يُحِبُّ بُغاةَ الْعِلْمِ»؛ (همانا خداوند طالب علم را دوست دارد).
ز) دعوت به جهاد و قرار دادن آن در متن دستورات اسلام: «وَ جَاهِدُوا فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»(9)؛ (و در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نماييد).
ح) فراهم ساختن هر گونه «قوّه» با مفهوم گسترده اين كلمه: «وَ أَعِدُّواْ لَهُمْ مَّا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(10)؛ (هر نيرويى در قوّت داريد براى مقابله با دشمنان آماده سازيد) و مانند اينها...، روى هم رفته و حتّى جداگانه مى تواند دليلى براى طرفداران اين فرضيّه باشد.
2. مسئله مهم اين است كه بايد «اثر» و «انگيزه» را از هم تفكيك كنيم، هميشه آثار يك پديده نمى تواند دليل بر وجود آن بوده باشد، به خصوص اگر روى قسمت خاص و معيّنى از فوايد آن انگشت بگذاريم. به عنوان مثال؛ انسان به خاطر حسّ كنجكاوى همواره مى خواهد بيشتر بداند و اين انگيزه او را به سوى دانشها سوق مى دهد، درست است كه اين دانشها آثار فراوانى در زندگى او از خود بجاى مى گذارد؛ ولى گاهى هيچ يك از آنها براى او معلوم نبوده و يا اگر بوده محرّك نبوده است و يا اين كه بسيارند كسانى كه فقط به خاطر لذّت جنسى به زندگى زناشويى اقدام مى كنند و نه تنها اثر اصلى آن كه بقاى نسل است انگيزه آنها در اين كار نيست؛ بلكه گاهى به فرزندانى كه نصيب آنها مى شود به عنوان «اولاد ناخواسته» نگاه مى كنند و يا در جنگ هاى صليبى، صليبيّون هرگز به فكر استفاده از علم و تمدّن مسلمين و اقتباس از آن نبودند؛ بلكه انگيزه هاى ديگرى آنها را به جنگ دعوت كرد، در حالى كه سرانجام اثر مهمّى را كه گرفتند، همان اقتباس علمى و فرهنگى بود.
بنابراين آن چه طرفداران اين فرضيّه مى توانند در اين زمينه ادّعا كنند، اين است كه مذهب اصيل، به خاطر دعوت به سوى توحيد و وحدت كلمه، اثر قابل ملاحظه اى در تشكيل جامعه واحد انسانى از نژادهاى گوناگون و مناطق جغرافيايى مختلف و در نتيجه تمركز نيروها و مبارزه با فئودالها داشته است؛ ولى هيچ دليلى در دست ندارند كه اين نتيجه، انگيزه گرايش به مذهب بوده است؛ بلكه همان طور كه در پايان فرضيّه ها و نظريّه هاى مختلف در زمينه گرايش به مذهب بیان شده؛ يك ريشه فطرى و نهادى و يك دليل منطقى روشن در جهان هستى و در جزء جزء موجودات اين عالم و چگونگى ساختمان آنها دارد. اين نظام خاصّ است كه انسان را ملزم به قبول يك عقل كل، در ماوراى جهان طبيعت مى كند؛ زيرا بدون قبول چنين امرى، تفسير نظام موجود امكان پذير نيست؛ و چون جامعه شناسان مادّى و ماترياليست حاضر به رها ساختن پايه اصلى مكتب خود نبوده اند اين انگيزه واقعى را رها كرده و براى يافتن تفسير مادّى اصرار دارند.
به هر حال، وجود اثر ضدّ استعمارى در مذاهب راستين قابل انكار نيست و تاريخِ تلاشها و جهادهاى آزادى بخش معاصر در كشور الجزاير و بسيارى ديگر از كشورهاى قارّه آفريقا و حتّى آسيا، گواه آن است؛ ولى اين يك «اثر» است نه «انگيزه» و تمام اشتباه طرفداران اين فرضيّه در همين قسمت نهفته شده است.(11)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.