پاسخ اجمالی:
قائلین به فرضیه «جبر استعماري» می گویند مسئله «انتظار» باعث می شود انسان از زیر بار مسئولیت های اجتماعی و فردی فرار کند. در پاسخ این افراد می گوییم روایات تاکید فراوانی دارد که انتظار موجب حرکت های اجتماعی و فردی می شود؛ چون انتظار یعنی از حالت موجود ناراحت بودن و برای وضع بهتر تلاش کردن است. پس فرد منتظر خودسازی و خودیاری اجتماعی دارد و زمینه ها را با آگاه کردن مردم و پذیرش اصول حکومت برای قیام آماده می کند و با ظلم مبارزه می کند. بنابراین در فساد محیط حل نمی شود و تسلیم آن نمی گردد.
پاسخ تفصیلی:
موضوع قيام يك مصلح جهانى كه به وضع نابسامان جوامع بشرى سامان بخشد و تبعيضها، بى عدالتيها، جنگ و خونريزى و مفاسد را از محيط زندگى انسانها برچيند، يكى ديگر از مسائلى است كه طرفداران گرايش به مذهب در پناه انگيزه هاى استعمارى روى آن تكيه مى كنند. گاهى گفته مى شود كه چنين انتظارى، افراد را در يك عالم رؤيايى فرو برده و از آن چه در اطراف آنها مى گذرد، غافل مى سازد و آنها را به فرار از زير بار مسئوليّت هاى اجتماعى تشويق مى كند و به عبارت ديگر از نظر فردى، عاملى است براى ركود و توقّف و از نظر اجتماعى وسيله اى است براى خاموش ساختن جنبش هاى ضدّ استعمارى، و به هر شكل اثر تخديرى دارد.
توضيح و بررسى:
براى اين كه روشن شود تا چه اندازه در گفتار بالا تحريف حقيقت و واقعيّت وجود دارد و مسئله اى كه اگر به طرز صحيح پياده شود، عامل مؤثّرى براى حركت هاى فردى و اجتماعى است، كه در شكل يك عامل تخدير نشان داده شده، لازم است چند موضوع را مورد بررسى قرار دهيم:
1. اهمّيّت انتظار در روايات
بايد قبل از هر چيز قسمتى از روايات مذهبى را - كه درباره اهمّيّت مسئله انتظار وارد شده است - مورد دقّت قرار داده و روى لحن آنها تكيه كنيم. به اين چند روايت به دقّت توجّه كنيد! شخصى از امام صادق(عليه السلام) پرسيد: درباره كسى كه داراى ولايت امامان(عليهم السلام) است و انتظار ظهور حكومت حق را مى كشد و در اين حال از دنيا مى رود چه مى گوييد؟ امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِى فُسْطَاطِهِ ـ ثُمَّ سَكَتَ هُنَيْئَةً ـ ثُمَّ قَالَ: هُوَ كَمَنْ كَانَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ»(1)؛ (او به منزله كسى است كه با رهبر اين قيام در خيمه اش باشد، و پس از كمى سكوت فرمود: مانند كسى است كه با پيامبر بوده است). نظير همين مطلب در روايات ديگر نيز وارد شده. در بعضى: «بِمَنْزِلَةِ الضَّارِبِ بِسَيْفِهِ فِى سَبِيلِ اللّهِ»(2) و در بعضى ديگر: «كَمَنْ قَارَعَ(3)مَعَ رَسُولِ اللّهِ بِسَيْفِهِ»(4) و در بعضى ديگر: «بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللّهِ بِالسَّيْفِ»(5) و در بعضى ديگر: «بِمَنْزِلَةِ مَنِ اسْتَشْهَدَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله عليه وآله)».(6)
اين تشبيهات مختلف كه در مورد انتظار ظهور حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشريف) در روايات مختلف وارد شده، بسيار پرمعنا و روشنگرِ اين واقعيّت است كه يك نوع رابطه و تشابه بين مسئله انتظار و جهاد و مبارزه با دشمن در آخرين شكل خود وجود دارد؛ گاهى همانند كسى كه در زير پرچم اوست، گاهى همانند مجاهدان در خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)، گاهى همانند شهيدان.
در روايات متعدّدى نيز انتظار چنين حكومتى را داشتن، به عنوان بالاترين عبادت معرّفى شده است، از جمله در حديثى مى خوانيم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «أفْضَلُ أعْمَالِ أُمَّتِى إنْتِظَارُ الفَرَجِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(7) و در حديث ديگرى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «أفْضَلُ العِبَادَةِ اِنْتِظَارُ الْفَرَجِ»(8)؛ (بهترين اعمال امّت من، انتظار فرج است). اين حديث اعم از اين كه «انتظار فرج» را به معناى وسيع كلمه، شامل شود و يا به مفهوم خاص، يعنى «انتظار ظهور مصلح جهانى» باشد، اهمّيّت انتظار را در مورد بحث ما روشن مى سازد.
2. مفهوم انتظار
«انتظار» يا آينده نگرى به حالت كسى گفته مى شود كه از وضع موجود ناراحت است و براى ايجاد وضع بهترى تلاش مى كند. به عنوان مثال بيمارى كه انتظار بهبودى مى كشد، يا پدرى كه در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بيمارى يا فراق فرزند ناراحت بوده و براى وضع بهترى مى كوشد، همچنين تاجرى كه از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرو نشستن بحران اقتصادى است، اين دو حالت را دارد.
بنابراين مسئله انتظار حكومت حق و عدالت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشريف) و قيام مصلح جهانى در واقع مركّب از دو «عنصر» است، «عنصر نفى» و «عنصر اثبات» عنصر نفى همان اعلام بيگانگى با وضع موجود و عنصر اثبات، خواهان وضع بهترى بودن است و اگر اين دو جنبه در روح انسان به صورت ريشه دار نفوذ كند، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد؛ زيرا اعتقادات سطحى ممكن است اثرش از گفتار و سخن تجاوز نكند، امّا اعتقادات عميق هميشه آثار عملى گسترده اى به دنبال خواهد داشت. اين دو رشته اعمال عبارتند از ترك هر گونه همكارى و هماهنگى با عوامل ظلم، فساد، جنگ، خونريزى و حتّى مبارزه و درگيرى با آنها از يك سو، و خودسازى، خوديارى و جلب آمادگي هاى جسمى، روحى، مادّى و معنوى، براى شكل دادن به آن حكومت واحد جهانى و مردمى از سوى ديگر و اگر دقّت كنيم مى بينيم هر دو قسمت آن سازنده و عامل تحرّك، آگاهى و بيدارى است.
با توجّه به مفهوم اصلى «انتظار»، معناى روايات متعدّدى كه در بالا در مورد پاداش و نتيجه كار «منتظران» نقل كرديم، به خوبى درك مى شود. اكنون مى فهميم كه چرا «منتظران واقعى» گاهى همانند كسى كه در خيمه حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشريف) يا زير پرچم او، يا كسى كه در راه خدا شمشير مى زند، يا به خون خود آغشته شده، يا شهيد گشته شمرده شده است. آيا اينها مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حقّ و عدالت نيست كه متناسب با مقدار آمادگى و درجه انتظار افراد است؟ يعنى همان طور كه ميزان فداكارىِ مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است، انتظار، خودسازى و آمادگى نيز درجات مختلفى دارد كه هر كدام از اينها با يكى از آنها از نظر مقدّمات و نتيجه شباهت دارد. هر دو جهادند و هر دو آمادگى مى خواهند و خودسازى؛ كسى كه در خيمه رهبرِ چنان حكومتى قرار گرفته، يعنى در مركز ستاد فرماندهى يك حكومت جهانى است، نمى تواند يك فرد غافل، بى خبر و بى تفاوت بوده باشد آن جا، جاى هر كس نيست، جاى افرادى است كه به حق، شايستگى چنان موقعيّت پراهمّيتى را دارند و همچنين كسى كه سلاح در دست دارد و در برابر حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشريف) با مخالفان حكومت صلح و عدالتش مى جنگد، بايد آمادگى فراوان روحى، فكرى و رزمى داشته باشد، نتيجه اين كه: مفهوم انتظار، منتظران را از دو سو به مبارزه با فساد دعوت مى كند.
3. انتظار به معناى آماده باش كامل
آنهايى كه انتظار قيام يك مصلح جهانى را مى كشند، معتقدند انتظار انقلاب، دگرگونى و تحوّلى را دارند كه وسيع ترين و اساسى ترين انقلاب هاى انسانى در طول تاريخ بشر است، انقلابى كه برخلاف انقلاب هاى اصلاحى گذشته جنبه منطقه اى نداشته و اختصاص به يك جانب از جوانب زندگى ندارد؛ بلكه علاوه بر اين كه عمومى و همگانى است، همه شئون و جوانب زندگى انسانها را اعمّ از فرهنگى، سياسى، اقتصادى و اخلاقى در بر مى گيرد.
همان طور كه اشاره كرديم انتظار، از دو عنصر نفى و اثبات تركيب شده است، اكنون در اين جا اضافه مى كنيم كه در هر انقلاب و تحوّلى نيز دو جنبه وجود دارد: «جنبه نفى» و «جنبه اثبات». جنبه نفى كه جنبه نخستين تحوّل است، همان از بين بردن نابسامانيها و عوامل اختلال، فساد، انحطاط، عقب گرد و شستشو دادن لوحِ جامعه از نقش هاى غلط است، و پس از انجام يافتن آن نوبت به جنبه اثبات و جانشين ساختن عوامل اصلاح، رشد، ترقّى و سازندگى مى رسد. تركيب مفهوم «انتظار» با مفهوم «انقلاب جهانى» اثرات سازنده آن را روشنتر مى سازد؛ يعنى كسانى كه در انتظار چنين تحوّلى بسر مى برند، اگر در دعوى خود صادق باشند ـ نه جزء منتظران دروغين ـ آثار ذيل در وجود آنها آشكار خواهد شد:
الف) خودسازى فردى
چنين تحوّلى قبل از هر چيز نيازمند عناصر آماده و باارزش انسانى است كه بتوانند بار سنگين اين اصلاحات وسيع را در جهان بدوش بكشند كه در درجه اوّل محتاج به بالا بردن سطح انديشه، آگاهى و آمادگى روحى و فكرى براى همكارى در پياده كردن آن برنامه عظيم است. تنگ نظريها، كوته بينى ها، كج فكريها، حسادتها، اختلافات كودكانه و نابخردانه و به طور كلّى هر گونه نفاق و پراكندگى با موقعيّت منتظران واقعى سازگار نيست. نكته مهم اين جاست كه منتظر واقعى براى چنان برنامه مهمّى هرگز نمى تواند نقش تماشاچى را داشته باشد. ايمان به نتايج و عاقبت اين تحوّل، هرگز به او اجازه نمى دهد كه در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صف موافقان نيز محتاج به داشتن اعمالى پاك و روحى پاكتر و برخوردارى از شهامت و آگاهى كافى است. من اگر ناپاك و آلوده ام چگونه مى توانم منتظر تحوّل و انقلابى باشم كه اوّلين شعله اش دامان مرا مى گيرد؟! من اگر ظالم و ستمگرم، چگونه ممكن است در انتظار كسى بنشينم كه طعمه شمشيرش خون ستمگران است؟! و من اگر فاسدم چگونه مى توانم در انتظار نظامى كه افراد فاسد و نادرست در آن هيچ گونه نقشى ندارند؛ بلكه مطرود و منفورند، روزشمارى كنم؟! آيا اين انتظار براى تصفيه روح، فكر و شستشوى جسم و جان من از لوث آلودگيها كافى نيست؟!
ارتشى كه در انتظار جهاد آزادى بخشى به سر مى برد به طور قطع به حالت آماده باش كامل در مى آيد، سلاحى كه براى چنين ميدان نبردى شايسته است، بدست مى آورد، سلاح هاى موجود را اصلاح مى كند، سنگرهاى لازم را مى سازد، آمادگى رزمى نفرات خود را بالا مى برد، روحيّه افراد را تقويت مى كند و شعله عشق و شوق براى چنان جهادى را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مى دارد، ارتشى كه داراى چنين آمادگى نيست، هرگز در انتظار بسر نمى برد و اگر بگويد دروغ مى گويد. انتظار يك مصلح جهانى، يعنى آماده باش كامل فكرى و اخلاقى، مادّى و معنوى براى اصلاح همه جهان، چنين آماده باشى بسيار سازنده است. اصلاح فكرى و اخلاقى و پايان دادن به همه مظالم و نابسامانيها، كار بزرگى است و آماده باش براى چنين هدف بزرگى بايد با وسعت و عمق آن متناسب باشد.
ب) خودياري هاى اجتماعى
اين گونه منتظران در عين حال ناچارند مراقب حال يكديگر نيز باشند و در اصلاح وضع ديگران نيز بكوشند؛ زيرا كه برنامه اى كه انتظارش را مى كشند فردى نيست؛ بلكه برنامه اى است كه تمام عناصر تحوّل بايد در آن شركت جويند، و كار دسته جمعى و هماهنگ داشته باشند و مقياس اين هماهنگى و خوديارى بايد به عظمت همان برنامه اى باشد كه انتظار آن را دارند. در يك ميدان مبارزه دسته جمعى افراد هرگز نمى توانند از حال يكديگر غافل بمانند، بلكه همه بايد نقطه هاى ضعف را اصلاح كنند و هر موضع آسيب پذيرى را ترميم و هر بخش ناتوانى را تقويت نمايند، تا بتوانند در پياده كردن آن برنامه، فعّالانه شركت جويند.
ج) آماده ساختن زمينه ها
اين اشتباه بزرگ را بايد به طور كامل از مغزها بيرون كرد كه مصلح بزرگ جهانى برنامه اى دارد كه تمام اصولش بر محور معجزات دور مى زند، همه پيروزيها و فتحها، انقلابها و اصلاحها، دگرگونيها و تحوّل هايش روى اصول اعجاز صورت مى گيرد، او و چند نفر به پا مى خيزند، در حالى كه سايرين تماشاچى خواهند بود، دنيايى را كه هيچ گونه آمادگى براى حكومت واحد عادلانه جهانى بر اساس عالى ترين ارزش هاى انسانى ندارد، يك شبه، با دم مسيحايى آماده مى كنند، و برق آسا عناصر غير قابل اصلاح را نابود، و همه افكار را به سطح بالا مى كشند، و پرچم حقّ و عدالت را در سراسر عالم به اهتزاز در مى آورند.
نه هرگز چنين نيست؛ مگر ساير پيامبران الهى و مصلحان آسمانى چنين برنامه اى داشته اند كه او هم داشته باشد؟! مگر او يك استثنا در عالم خلقت است؟! مگر شخص پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) از تمام امكانات و اسباب طبيعى براى پيشبرد اهداف خود استفاده نمى كرد؟! مگر در ميدان نبرد، هيچ يك از محاسبات و نقشه ها را از نظر دور مى داشت؟! بنابراين شكّى نيست او هم تا آن جا كه ممكن است از عوامل و اسباب طبيعى استفاده مى كند، و امدادهاى خاصّ الهى مخصوص به موارد نارسايى اين اسباب است. با در نظر گرفتن اين حقيقت، روشن مى شود كه آماده ساختن زمينه براى چنان تحوّلى، از شرايط نخستين آن تحوّل است.
طرق آماده شدن زمينه ها:
براى فراهم شدن زمينه ها، جهت يك حكومت جهانى بر اساس ارزش هاى انسانى، باز بايد از دو اصل «نفى» و «اثبات» استفاده كرد:
1. عواملى كه مردم جهان را از وضع موجود آگاه و از سرانجام اين همه مظالم و ستمگريها مطّلع و بالاخره متنفّر و بيزار مى سازد.
2. عواملى كه مردم را براى پذيرش اصول چنان حكومتى آماده مى كند.
در قسمت اوّل، افزايش عكس العمل هاى ظلم و فساد و ناراحتيها و بن بست هاى ناشى از آن، عامل مهمّى محسوب مى شود، سرخوردگى شديد از وضع نابسامان جهان - كه زاييده اتّكاى بيش از حد، بر جنبه هاى زندگى مادّى و فراموش كردن جنبه هاى معنوى و انسانى است - به قدر كافى مردم جهان را نسبت به آينده اين اوضاع بدبين مى سازد و آن تنفّر و اين بدبينى، جوّ مساعدى را براى قبول چنان حكومتى فراهم مى كند.
در قسمت دوّم بايد آموزش قابل ملاحظه اى در سطح جهانى درباره چنين برنامه اى انجام گيرد، تا عناصر قابل اصلاح، زمينه فكرى مساعدى براى اصلاح پيدا كنند و نسبت به آنهايى كه عناصر غير قابل اصلاحند به اصطلاح اتمام حجّت شده باشد و به اين ترتيب صفوف دو طرف مشخّص گردد. در اخبارى كه در بعضى از منابع اسلامى وارد شده به اين موضوع اشاره گرديده كه قبل از قيام آن مصلح بزرگ، بايد تعليمات اسلام در سطح جهانى تبليغ گردد و حجّت بر همه تمام شود؛ چنان كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «سَتَخْلُوا كُوفَةُ مِنَ المُؤْمِنِينَ وَ يَأْزَرُ عَنْهَا العِلْمُ كَمَا تَأْزَرُ الحَيَّةُ فى جَاجرِها(9)ثُمَّ يَظْهَرُ العِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمْ وَ تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الفَضْلِ حَتَّى لاَ يَبْقَى فِى الأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِى الدّينِ حَتَّى المُخَدَّرَاتِ فِى الحِجَالِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا... فَيَفِيضُ العِلْمُ مِنْهُ إلَى سَايِرِ البِلَادَ فِى المَشْرِقِ وَ المَغْرِبِ فَيَتُمُّ اللّهُ حُجَّتَهُ عَلَى الخَلْقِ حَتّى لَا يَبْقَى أحَدٌ عَلَى الْأَرْضِ لَمْ يَبْلُغْ إلَيْه الدِّينُ وَ العِلْمُ ثُمَّ يَظْهَرُ القَائِمُ(عليه السلام)».(10)
در اين حديث جالب، امام چنين پيشگويى مى كند كه: (به زودى علم و دانش از كوفه برچيده مى شود... سپس در شهرى به نام «قم» آشكار مى گردد و معدن علم و دانش مى شود، تا در سراسر زمين افرادى كه از اسلام آگاهى ندارند، باقى نمانند، حتّى زنانى كه به حجله مى روند [و كم سنّ و سالند] و اين، به هنگام نزديك شدن قيامِ رهبر انقلابى ماست... علم و دانش از اين شهر به ساير شهرها در شرق و غرب جهان سرازير خواهد شد و خداوند بدين وسيله حجّت خود را بر مردم تمام مى كند، تا كسى روى زمين باقى نماند كه اين آگاهى به او نرسيده باشد، سپس آن قيام كننده قيام خواهد كرد).
در اين جا كارى به اين موضوع نداريم كه مخالفان ما پيشگويى فوق را بپذيرند يا نپذيرند، هدف اين است كه منتظران واقعى طبق حديث فوق معتقد به لزوم يك انقلاب فرهنگى دامنه دار و گسترده از نظر مفاهيم و تعليمات اسلام در سراسر جهان هستند، كه قبل از قيام حضرت مهدى(عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) بايد انجام گيرد و طبيعى است كه چنين انقلاب سازنده اى بايد به دست منتظران واقعى صورت گيرد و روزى فرا رسد كه از مراكز بزرگ علمى اسلام با نيرومندترين دستگاه هاى ارتباط جمعى و مجهّزترين وسايل تبليغاتى، يك اصلاح همه جانبه در سراسر جهان انجام پذيرد. آيا اعتقاد به چنين مسئوليّتى تخديركننده است يا محرّك؟
از آن چه گفتيم چنين نتيجه مى گيريم كه انتظار به مفهوم واقعى كلمه، يك برنامه فوق العاده سازنده در تمام زمينه ها اعم از زمينه هاى فردى و اجتماعى است و هيچ جاى ابهام در اين بحث نيست. دوباره تكرار مى كنيم كه مسئله انتظار نه تنها در ميان افراد دور افتاده و مخالف؛ بلكه گاهى در ميان جمعى از موافقان كم اطّلاع نيز به طور كامل تحريف؛ بلكه مسخ شده و تمام اشكالات از همين مسخ و تحريف سرچشمه گرفته است.
پاسخ به يك سفسطه:
از آن چه پيرامون بحث «انتظار» ذكر شد، پاسخ ايراد ديگرى نيز روشن مى گردد و آن اين كه عدّه اى مى گويند: اگر شرط ظهور آن مصلح بزرگ پر شدن زمين از ظلم و فساد است، پس چرا ما در اين عصر و زمان، با فساد مبارزه كنيم و با ظلم و ستم بجنگيم؟ يا امر به معروف و نهى از منكر نماييم و آن انقلاب بزرگ را با اين عمل به تأخير افكنيم؟ نه تنها نبايد در جهت اصلاح گام برداشت؛ بلكه براى تسريع آن ظهور، بايد به فساد بيشتر كمك نمود، تا شرط ظهور آن مصلح بزرگ زودتر تحقّق يابد! اين سخن را مى توان به شكل ديگرى تشريح كرد كه مكمّل بحث گذشته در مسأله تخديرى بودن انتظار بوده باشد به اين بيان كه مى گويند: انتظار ظهور، نه تنها مانع مبارزه با ظلم و فساد نمى شود؛ بلكه مردم را به همكارى با ظالمان و ستمگران تشويق مى كند و اين خود، موهبت بزرگى براى استعمار و استعمارگران خواهد بود كه استعمارشدگان با دست خود زنجير را به گردن خويش افكنند!
ولى همان طور كه اشاره كرديم اين يك نوع سفسطه و مغالطه خطرناكى است كه از تحريف مفهوم انتظار سرچشمه مى گيرد زيرا:
اوّل اين كه: همان طور كه گفتيم در چنين انقلابى، تماشاچى و بى طرف وجود ندارد و در واقع در هيچ يك از انقلاب هاى اصلاحى، بى طرف مفهوم ندارد، خواه در مقياس جهانى باشد يا مقياس منطقه اى؛ زيرا اگر به سود اجتماع باشد همه افراد متعهّد، وظيفه دارند در آن شركت كنند. بنابراين اگر ما به ظلم و فساد كمك كنيم، بى شك در صف مخالف قرار خواهيم گرفت؛ مگر نه اين است كه ظهور مصلح جهانى براى ريشه كن ساختن ظلم و ستم از كره زمين است؟ به تعبير ديگر معقول نيست ما به تسريع انقلابى كمك كنيم كه خود جزو تصفيه شدگان آن خواهيم بود و اين مانند آن است كه آتشى برافروزيم كه پس از شعله ور شدن، دامن خود ما را خواهد گرفت. بنابراين اگر مى خواهيم صف خود را از هم اكنون مشخّص كنيم و جزو عناصر مصلح باشيم، بايد از هم اكنون حساب خود را از فساد جدا سازيم، كه به ظلم و ستم كمك كردن، اگر آن انقلاب را تسريع كند مجازات ستمكار را نيز تسريع خواهد كرد.
دوّم اين كه: بر خلاف آن چه بعضى تصوّر مى كنند، آن چه براى تسريع ظهور مصلح جهانى لازم است، وجود ظلم و فساد در سراسر زمين نيست؛ بلكه آمادگى و تشنگى لازم است. البتّه نمى توان انكار كرد كه افزايش ظلم و فساد يكى از علل آمادگى و تشنگى خواهد بود؛ چون هنگامى كه مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعيض ها و بى عدالتى ها را بچشند، ناراحت مى شوند و در جستجوى طريق اصلاح و يافتن يك مصلح جهانى گام بر مى دارند.
همه از ظلم و ستم خسته شده *** رهروى راهبرى مى جويند!
مردم جهان به تدريج اين حقيقت را در مى يابند كه وجود حكومت هاى مختلف و كشورهاى متعدّد، سرچشمه غالب تصادمها، رقابت هاى ناسالم، جنگها و خونريزيها است و همين موضوع آنها را متوجّه تشكيل «حكومت واحد جهانى» خواهد كرد، تا در پناه آن به اين تصادمها و كشمكشها پايان داده شود و به تدريج متوجّه مى شوند كه مسابقه تسليحاتى به خصوص در ميان قدرت هاى بزرگ كه بيشتر سرمايه هاى انسانى و اقتصادى واحد جهان را به خود اختصاص داده و نتيجه آن، ويرانى باقى مانده سرمايه هاست، در درجه اوّل از فقدان حكومت واحد جهانى سرچشمه مى گيرد؛ چرا كه اگر جهان داراى يك حكومت و قانون باشد، تنها نيروى محدودى براى برقرارى نظم لازم است و اين همه انسان هاى فعّال و سرمايه هاى هنگفت، در مسير تخريب جهان قرار نخواهند گرفت؛ بلكه همه در طريق عمران و آبادى به كار خواهند افتاد. نتيجه اين كه، هسته اصلى زمينه سازى براى ظهور انقلاب، آمادگى و آگاهى از عواقب وضع نابسامان امروز دنياست، نه اين كه وجود ظلم و فساد هدف اصلى باشد.
بنابراين منتظران واقعى مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشريف) بايد تمام كوشش و تلاش خود را در بالا بردن سطح آگاهى مردم جهان به كار برند و عواقب دردناك وضع موجود را به آنها تفهيم كنند و لزوم دگرگونى سريع را در سرحدّ يك امر ضرورى گوشزد نمايند، نه اين كه خود در مسير ظلم و ستم گام نهند. موضوع قابل توجّه اين كه، اگر بتوان حتّى بدون عالَم گير شدن ظلم و فساد، مردم جهان را متوجّه لزوم چنان جنبش اصلاحى كرد و هدف اصلى را كه آمادگى است فراهم نمود، شرط ظهور آن مصلح بزرگ جهانى حاصل شده است و نياز به كمك به توسعه فساد نيست.
سوّم اين كه: اين حقيقت را مى توان به شكل ديگرى نيز بيان كرد كه در دنياى كنونى جنگ، خونريزى، استعمار، تبعيض و فساد به اندازه كافى وجود دارد و آن چه در دنيا كم است مسئله آگاهى براى چنان برنامه اى است و بايد براى اين هدف كوشش و تلاش كرد. عامل فساد در دنيا فراوان است و جهان را پر از ستم كرده يا خواهد كرد، آن چه كم است، افرادى است كه مردم را آگاه و بيدار و براى آن برنامه بزرگ آماده كنند.
شكّى نيست كه اگر گوشه اى از پايه هاى عمارتى ويران شود، آن را تعمير مى كنند ولى اگر تمام پايه ها رو به ويرانى گذارد، همه عمارت را نوسازى مى كنند، امّا تنها ويرانى عمارت، براى شركت ساكنان در نوسازى آن كافى نيست؛ بلكه آن چه مهم است آن است كه آنها از اين ويرانى آگاه شده و عواقب آن را دريابند. ما هرگز وظيفه نداريم كه باقى مانده عمارت را بر سر آنها خراب كنيم، بلكه وظيفه داريم آنها را از خطرات كنونى باخبر سازيم تا براى نوسازى آماده شوند و يا اگر كسى براى نوسازى آن آستين بالا زند و پيشقدم شود به يارى او برخيزند. در مورد ياران مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشريف) در روايات چنين مى خوانيم: «أنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ يُؤتَى قُوَّةَ أرْبَعِينَ رَجُلاً وَ اَنَّ قَلْبَهُ لاَشُّدُ مِن زُبرِ الحَدِيدِ وَ لَوْ مُرّوا بِجِبَالِ الحَدِيدِ لَقَطَعُوهَا».(11) از اين حديث و مانند آن به خوبى استفاده مى شود كه تمام مقدّمات ظهور آن مصلح بزرگ در مسير سازندگى پيش مى رود؛ زيرا اين حديث مى گويد: ياران او هر كدام به اندازه چهل نفر قدرت و توانايى (جسمى، فكرى و اخلاقى) دارند و دلهاى آنها همانند قطعات آهن است (اراده هاى آهنين دارند) و اگر بر كوههاى آهن بگذارند آنها را قطعه قطعه مى كنند!
فلسفه ديگر انتظار:
فلسفه ديگر، حلّ نشدن در فساد محيط و عدم تسليم در برابر آن است. توضيح اين كه: هنگامى كه فساد محيطى را فرا مى گيرد و اكثريّت و يا جمع كثيرى به آن آلوده مى شوند، يأس از اصلاحات سبب مى شود، افراد پاك نيز به تدريج به سوى فساد و همرنگى با محيط كشيده شوند، تنها چيزى كه مى تواند افراد صالح را به مقاومت و خويشتن دارى دعوت كند، اميد به اصلاح است، تنها در اين صورت است كه تلاش و كوشش هاى خود را براى نگاه داشتن خويش و يا براى اصلاح محيط، ثمربخش احساس كرده و در محيط حل نمى شوند و اگر مى بينيم يأس از رحمت خدا در دستورات اسلام يكى از بزرگ ترين گناهان شمرده شده، يك فلسفه آن همين است كه گناهكارِ مأيوس، دليلى نمى بيند كه دست از ادامه گناه بردارد و يا به فكر جبران گذشته بيفتد، او آب را از سر خويش برتر مى بيند، بنابراين يك قامت و صد قامت براى او مطرح نيست. امّا هنگامى كه روزنه اميدى براى او پيدا شد، ممكن است همان، نقطه عطفى در زندگى او گردد و او را وادار به توقّف در مسير گناه و كم كم بازگشت به سوى پاكى، اصلاح و جبران نمايد. بنابراين «اميد» همواره يك عامل مؤثّر تربيتى در برابر افراد فاسد و يا نسبت به افراد صالح در محيط هاى فاسد است و به اين ترتيب مى توان گفت: انتظارِ چنان ظهورى، معتقدان به آن را در برابر امواج نيرومند فساد بيمه مى كند.
از مجموع آن چه در اين بحث آورديم چنين نتيجه مى گيريم كه اثر تخديرى انتظار، تنها در صورتى است كه مفهوم آن مسخ و تحريف شود (همان گونه كه نزد جمعى از مخالفان و حتّى جمعى از موافقان چنين شده است) در غير اين صورت يك عامل مهمّ تربيت، حركت، اميد و خودسازى خواهد بود.
جالب اين كه از جمله آياتى كه در روايات اسلامى ناظر به مسئله ظهور آن مصلح بزرگ معرّفى شده آيه ذيل مى باشد: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ مِنْكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً»(12)؛ (خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده مى دهد كه به يقين آنان را حكمران روى زمين خواهد كرد همان گونه كه به پيشينيان آنها حكومت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را كه براى آنها پسنديده پا بر جا و ريشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مى كند آن چنان كه تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من نخواهند ساخت). در روايات اسلامى مى خوانيم كه امام صادق(عليه السلام) ذيل اين آيه فرمود: «القَائِمُ وَ أصْحَابُهُ».(13) در حديث ديگرى مى خوانيم: «نُزِلَتْ فِى المَهْدِى».(14) تفسير اين آيه به قيام آن مصلح بزرگ، نشان دهنده اين حقيقت است كه تنها افرادى كه داراى «ايمان و عمل» صالحند مى توانند به خود نويد زندگى رضايت بخشى در حكومت او بدهند، نه آنها كه با ظلم و ستم همكارى دارند و از ايمان و عمل صالح بيگانه اند.
از سوى ديگر تشبيه به اقوام گذشته كه از جمله «كَمَا اسْتَخْلَفَ» استفاده مى شود باز اين حقيقت را تأكيد مى كند كه همان طور كه اقوام پيشين بر اثر خودسازى، ايمان و عمل صالح توانستند حكومت صالحى را بدست آورند، نه بر اثر نشر فساد و ستم، همچنين در ظهور حضرت مهدى(عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) نيز تنها چنين كسانى پيروز خواهند بود و اين خود، سبب مى شود كه منتظران حقيقى، عوامل پيروزى اقوام گذشته و پيامبران و ياران آنها را در نظر بگيرند و از آن در زندگى خود به طرز كامل اقتباس كنند.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.