پاسخ اجمالی:
فلسفه «زهد» چند چيز است: باعث ترك وابستگى و نفي اسارت در چنگال مال و مقام مادّى مي شود، تجمل و ثروت اندوزی را نفی می کند تا ثروت برای عمران و آبادى و منافع توده مردم مصرف شود، زهد بزرگان دین باعث مى شود كه محرومان گرفتار حقارت نشوند و زندگى خود را در كنار آنها ببينند. ديگر اينكه اجراى عدالت و انجام وظايف اجتماعى بدون زهد ممكن نيست.
پاسخ تفصیلی:
با مطالعه در آيات و روايات، فلسفه زهد به خوبى روشن مى شود، زيرا:
اوّل اين كه: ترك وابستگى و عدم اسارت در چنگال مال و مقام مادّى، يك نوع آزادگى به انسان مى دهد كه هيچ كس به خصوص رهبران جامعه قادر نيستند بدون آن، اهداف خويش را پيش ببرند؛ زيرا يكى از خطراتى كه همه رهبران جامعه را در مسير نهضت هاى اجتماعى تهديد مى كند، آن است كه بيشتر اوقات در زندگى به يك سلسله امكانات مادّى برخورد مى كنند، كه اگر روح دنياپرستى بر آنها غلبه كند، همان جا متوقّف شده و همه چيز براى آنها خاتمه مى يابد، و تمام اهداف آنها عقيم مى ماند، امّا اگر بى اعتنا و وارسته و پارسا باشند به سرعت آنها را كنار زده و به پيش مى روند.
در تاريخ زندگى پيشوايان اسلام، به خصوص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و حضرت علي(عليه السلام) نمونه هاى زنده اى از اين موضوع را مى بينيم كه مخالفان براى تطميع و متوقّف ساختن جنبش فكرى و اجتماعى اسلام، پيشنهادهاى مادّى جالبى به آنان كردند، كه اگر آنها زاهد نبودند به طور قطع همان جا متوقّف و تسليم مى شدند؛ ولى آنها به عنوان اين كه «اگر ماه و خورشيد آسمان را در دست هاى آنها بگذارند و سراسر منظومه شمسى، مِلك آنها باشد، برايشان بى ارزش است» و يا اين كه «خلافت و حكومت منهاى حق و عدالت به مقدار كفش كهنه اى در نظرشان ارزش ندارد»، به همه اين دعوتها پشت پا زده و به سرعت به سوى هدف پيش تاختند.
دوّم اين كه: زهد هميشه با نفى تجمّل پرستى همراه است و همين موضوع سبب مى شود كه ثروت هاى جامعه، در مسير زندگى اشرافى و تجمّل پرستى و هوس هاى بى دليل عدّه محدودى، به كار گرفته نشود، و به جاى آن در مسير عمران و آبادى و منافع توده هاى اجتماع به كار رود. عجيب اين است كه پيروان مكتب «ماركس» كه گاهى اين گونه تعليمات مذهبى (مانند زهد) را نشانه تخديرى بودن مى گيرند، خودشان به هنگام شمردنِ مفاخر رهبران خود، زندگى ساده و به اصطلاح «زاهدانه» آنان را نشانه بارزى از خوى مردمى آنان مى شمرند، در حالى كه مى دانيم اگر آنها از نظر لباس و مسكن شكل زهد و وارستگى داشته باشند، از نظر وابستگى به مقام و حفظ موقعيّت خويش به هيچ وجه زاهد نبوده و به هر قيمت براى حفظ آن مى كوشند.
سوّم اين كه: در جوامعى كه هنوز به سرحدّ جامعه ايده آل نرسيده، زهد و وارستگى پيشوايان سبب مى شود كه محرومان گرفتار عقده حقارت نشوند و زندگى خود را شبيه زندگى پيشوايان احساس كنند و خود را در كنار آنها و آنها را در كنار خود ببينند، و شخصيّت معنوى آنها، نابود نشود و در نتيجه بتوانند به حقوق واقعى خود برسند.
در نهج البلاغه بارها اين مطلب و يا مضمون آن را مى خوانيم: «أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِى بِأَنْ يُقَالَ: هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ أُشَارِكُهُمْ فِى مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونُ لَهُمْ أُسْوَةً فِى جُشُوبَةِ العَيْشِ»(1)؛ (آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود: من امير مؤمنانم؟ امّا با آنان در سختي هاى روزگار شركت نكنم و پيشوا و مقتدايشان در تلخي هاى زندگى نباشم).
و حتّى در آغاز خطبه اى كه اين جمله در اثناى آن است مى بينيم، امام علي(عليه السلام) فرماندار بصره را به خاطر شركت جستن در يك مهمانى اشرافى كه هرگز چشم گرسنه اى به آن سفره نمى افتد، به شدّت ملامت كرده و به او فرمان مى دهد كه به جاى آميختن با اشراف، در كنار مردم باشد.
چهارم اين كه: اجراى حقّ و عدالت و انجام وظايف و مسئوليّت هاى اجتماعى بدون زهد (با تفسيرى كه گفته شد) ممكن نيست؛ قاضى اگر زاهد نباشد رشوه مى گيرد، تاجر اگر زهد به معناى فوق را نداشته باشد به جاى تجارت مثبت، رباخوارى مى كند، كاسب اگر شيفته مال و ثروت باشد از هيچ نوع تقلّبى، چشم پوشى نمى كند، و پيشوايان فكرى و اجتماعى نقش واقعى خود را نمى توانند ايفا كنند.
از توضيحات بالا به طور ضمنى اين حقيقت روشن شد كه از نظر مفهوم زهد در فلسفه اسلام، هيچ مانعى ندارد كه شخص زاهد ثروتى داشته باشد كه از آن به نفع مردم استفاده كند، در حالى كه اگر سرمايه بسيار كمى داشته باشد و در آن، چنان فرو رود كه از ديگران غافل شود دنياپرست است؛ به همين جهت در نهج البلاغه در خطبه «علاء بن زياد حارثى» مى خوانيم كه على(عليه السلام) به هنگامى كه از او عيادت كرد، نخست به خانه وسيع و پهناورش ايراد وارد نمود و سپس فرمود اگر اين خانه پناهگاه مردم محروم باشد، هيچ مانعى ندارد، يعنى داشتن يك خانه در يك صورت «دنياپرستى» است و در صورت ديگر «زهد»، اگر به آن، از دريچه فردى بنگرد، دنياپرستى است و اگر از دريچه اجتماع به آن نگاه كند، زهد است، اتّفاقاً در ذيل همين خطبه مى خوانيم كه امام علي(عليه السلام) برادر او «عاصم بن زياد» را كه زهد را به معناى قطع پيوند از اجتماع و پوشيدن لباس خشن و تنها، پرداختن به عبادت و جدا شدن از هر گونه فعّاليّت اجتماعى و كار تفسير كرده بود، سخت مورد ملامت قرار داده و به او تأكيد كرد كه اسلام از چنين زهدى به كلّى بيگانه است.(2)،(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.