پاسخ اجمالی:
«قضا و قدر» در منابع اسلامی در دو معنا بکار رفته است: اول در احکام تکوینی كه هر حادثه و پديده اى در عالم، علّت و اندازه اى دارد و چيزى بدون علّت و اندازه گيرى معيّن بوجود نمى آيد. شكستن شيشه، قضاى تكوينى است و ميزان شكستگى و اندازه و حدود آن به كوچكى و بزرگى سنگ، قوّت و فشار دست و مانند اينها بستگى دارد و ارتباط آن با چگونگى علّت آن، همان قدر تكوينى مى باشد. دوم در احکام تکلیفی است كه به معناى فرمان الهى در تعيين وظايف فردى و اجتماعى انسانها و حدود آن است. واجب بودن نماز، قضاى تشريعى است و هفده ركعت در شبانه روز، قدر تشريعى است.
پاسخ تفصیلی:
«قضا و قدر» داراي دو معناست.
معناي اول قضا و قدر، «قضا و قدر تكويني» است. «قضا» در اصل به معنای حكم و فرمان و «قدر» به معنای اندازه گيرى است و به همين معنا در منابع اسلامى آمده است، منتها گاهى قضا و قدر در زمينه «احكام تكوينى» و جهان آفرينش به كار مى رود و گاهى در زمينه «احكام تكليفى و تشريعى». منظور از قضا و قدر تكوينى اين است كه هر حادثه، پديده و هر موجودى در عالم، علّت و اندازه اى دارد و چيزى بدون علّت و اندازه گيرى معيّن بوجود نمى آيد.
فرض كنيد سنگى پرتاب مى كنيم و شيشه اى مى شكند، شكستن شيشه يك حادثه است كه به يقين علّتى دارد، اين كه مى گوييم داراى علّت است، قضاى تكوينى است و به طور قطع ميزان شكستگى و اندازه و حدود آن به كوچكى و بزرگى سنگ، قوّت و فشار دست، نزديكى و دورى فاصله، وزش و عدم وزش باد و مانند اينها بستگى دارد؛ ارتباط حادثه فوق، با چگونگى علّت آن، همان قدر تكوينى مى باشد، بنابراين به طور خلاصه يك معنای قضا و قدر، به رسميّت شناختن قانون عليّت و نظام خاصّ علّت و معلول است.
روشن است كه حكم و فرمان در جهان تكوين، همان انجام دادن يك موضوع است، خواه اين كار بدون واسطه انجام گيرد يا با واسطه، بنابراين قضاى الهى تمام كارهايى است كه به فرمان خداوند در جهان هستى صورت مى گيرد، خواه بدون واسطه باشد و يا با استفاده از نظام علّت و معلول، و قدر الهى نيز اندازه گيرى اين حوادث در عالم تكوين مى باشد. بنابراين تولّد يك فرزند از تركيب نطفه پدر و مادر (اسپرم و اوول) يك فرمان تكوينى و قضاى الهى محسوب مى شود، در حالى كه لحظه تولد و چگونگى آن و مشخّصات كودك، قدر الهى است. در آيات قرآن نيز قضا و قدر به اين معنا به تكرار آمده است: «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوات فِى يَوْمَيْنِ»(1)؛ (در اين هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد). طبق اين آيه ايجاد آسمان هاى متعدّد، يك قضاى الهى است. در آيات متعدّدى مى خوانيم: «إِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ»(2)؛ (هنگامى كه فرمان وجود چيزى را صادر كند تنها مى گويد: موجود باش و آن، فورى موجود مى شود). «قضا» همانند «قول» و «امر» كه در اين آيات وارد شده، چيزى جز فرمان خلقت و آفرينش و نظام علّت و معلول نيست. در مورد «قدر» مى فرمايد: «وَ اللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ»(3)؛ (خداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند). «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنَازِلَ»(4)؛ (و براى ماه منزلگاه هايى قرار داديم).
احتياج به تذكّر ندارد كه قدر در اين آيه ها چيزى جز اندازه گيرى در مورد شب و روز يا در مورد سير ماه و مانند آن نيست. بنابراين ايمان به «قضا و قدر تكوينى» همان ايمان به قانون عليّت و سلسله نظام علّت و معلول و حدود و كيفيّات و كمّيّات آنهاست كه در واقع مشتمل بر دو مطلب است.
نخست اين كه بدانيم هيچ حادثه اى در عالم بدون علّت نيست و حتّى مقدار و كيفيّت حادثه بستگى به مقدار و كيفيّت علّت آن دارد و ديگر اين كه بدانيم سرچشمه همه موجودات و علّت العلل همه پديده ها و آفريده ها خداوند است و همه از وجود او سرچشمه مى گيرند. حال از کسانی که اعتقاد به قضا و قدر را موجب خمودگی و تخدیر امتها می دانند می پرسیم: آيا ايمان به قضا و قدر به اين معنا، مى تواند اثر تخديرى داشته باشد؟ يا به عكس، اعتقاد به اين واقعيّت، انسان را به تلاش پیگير و پى جويى در راه مسائل مختلف زندگى و كوشش براى دست يافتن به علل واقعى حوادث و آشنايى هر چه بيشتر با نظام واقعى علّت و معلول و پرهيز از هرگونه خرافه همانند «شانس و بخت و طالع و اتّفاق» وادار مى نمايد. ايمان به قضا و قدر به معناى فوق كه متّكى به متون آيات قرآن است، سرچشمه جنبشها و تحرّكهاست؛ زيرا جنبش و حركت، چيزى جز استفاده از علل واقعى حوادث و بررسى نتايج آنها نيست؛ و اين درست عكس فرضیه ای است که می گوید قدرتمندان برای استعمار ملتها مذهب را به وجود آوردند تا هرگونه مقاومتی از سوی آنها را درهم بشکنند.
معناي دوم قضا و قدر، «قضا و قدر تشريعي» است. قضا و قدر تشريعى به معناى فرمان الهى در تعيين وظايف فردى و اجتماعى انسانها و مقدار و حدود اين وظايف است، مثلاً مى گوييم: «نماز واجب است» این يك فرمان الهى و قضاى تشريعى است، سپس مى گوييم: «مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است» كه يك قدر الهى و تشريعى است، مى گوييم زكات و پرداختن حقوق نيازمندان واجب است كه قضاست، سپس مى گوييم مقدار آن، ده درصد، گاهى پنج درصد و گاهى دو و نيم درصد است كه قدر است. در قرآن مجيد قضا و قدر به معناى دیگری نيز آمده است، مى فرمايد: «وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِن وَ لا مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»(5)؛ (هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند اختيارى [در برابر فرمان خدا] داشته باشد). نيز مى فرمايد: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلّا تَعْبُدُوا إِلّا إِيَّاهُ وَ بِالوَالِدَيْنِ إِحْساناً»(6)؛ (خداوند دستور داده است كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد) و در مورد «قدر» مى فرمايد:
«قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْءٍ قَدْراً»(7)؛ (خداوند براى هر چيزى [از تكاليف و وظايف] قدر و اندازه اى قرار داده است). البتّه اين يكى از تفاسير آيه است و طبق تفسير ديگرى قدر در اين آيه به معناى «قدر تكوينى» است.
آيا ايمان و اعتقاد به اين واقعيّت كه هر كار انسان بايد طبق دستور و فرمان بوده باشد و حتّى مقدار و كيفيّت و اندازه گيرى آن نيز مطابق برنامه انجام گيرد، مى تواند جنبه تخدير كننده داشته باشد؟ و يا خير، يك جمعيّت پيشرو و پيروز، جمعيّتى است كه در تمام شئون خود قضا و قدر را به اين معنا رعايت كند، يعنى همواره پيرو برنامه و دستور و فرمان بوده باشد.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.