پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در پاسخ به فردی که می پنداشت قضا و قدر الهی موجب می شود تا انسان اختیاری نداشته و در کارهایش مجبور باشد و در نتیجه زحماتش بر باد رود، فرمود: «اگر چنين باشد، ثواب و عقاب باطل و وعد و وعيد بی معنی خواهد بود، نيكوكار از بدكار سزاوارتر به ستايش و بدكار بيش از نيكوكار در خور مذمّت نمی باشد. [بِدان] خداوند، به کار اختيارى امر كرده و كسى را مجبور به معصيت و اطاعت ننموده است». ایشان سپس فرمود: «قضا و قدری که مربوط به افعال و اعمال اختيارى انسان است [قضا و قدر تشریعی؛ يعني] همان حکم و فرمان خداست».
پاسخ تفصیلی:
در حديث معروفى كه در منابع معتبر حديثی از امام علي(عليه السلام) نقل شده، «قضا و قدر» به صراحت به «قضا و قدر تشريعي» تفسير گرديده و به تمام كسانى كه به معانى خرافى، شبيه آنچه جبريّون مى گويند و يا در ميان بعضى عوام معروف است قائلند، حمله شده است. متن حديث چنين است: «لَمَّا اِنْصَرَفَ عَلِىٌّ عليه السلام مِنْ صِفِّينَ فَإنَّهُ قَامَ إِلَيْهِ شَيْخٌ، فَقَالَ: أخْبِرْنَا يَا أمِيرَ المُؤمِنِينَ عَنْ مَسِيرنَا إلَى الشَّامِ أَكَانَ بِقَضَاءِ اللّهِ تَعَالَى وَ قَدَرِهِ؟ فَقَالَ أمِيرُ الْمُؤمِنِينَ عليه السلام وَ الَّذِى فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرِءَ النَّسِمَةَ مَا وَطَأنَا مَوْطِئاً وَ لَا هَبَطْنَا وَادِياً وَ لَا عَلَوْنَا قَلْعَةً إِلَّا بِقَضَائِهِ وَ قَدَرِهِ. فَقَالَ لَهُ الشَّيْخُ عِنْدَ اللّهَ اَحتَسِبُ عَنَائِى، مَا اَرَائِى مِنَ الْأَجْرِ شَيْئاً. فَقَالَ لَهُ مَهْ! أيُّهَا الشَّيْخُ بَلْ عَظَّمَ اللّهُ أَجْرَكُمْ فِى مَسِيرِكُمْ وَ أَنْتُم سَائِرُونَ، وَ فِى مُنْصَرَفِكُمْ وَ أَنْتُمْ مُنْصَرِفُونَ، وَ لَمْ تَكُونُوا فِى شَىءٍ مِنْ حَالَاتِكُمْ وَ لَا إلَيْهَا مُضْطَرِّينَ، فَقَالَ الشَيْخُ: كَيْفَ وَ القَضَاءُ وَ الْقَدَرُ سَاقَانَا؟! فَقَالَ: وَيْحَكَ لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَرَاً حَتْماً لَوْ كَانَ كَذَلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ وَ الْأَمْرُ وَ النَّهْىُ وَ لَمْ تَأْتَ لَائِمَةٌ مِنَ اللّهِ لِمُذْنِبٍ وَ لَا مَحْمَدَةٍ لِمَسِيئٍ وَ لَمْ يَكُنِ الْمُحْسِنُ أولَى بِالْمَدْحِ مِنَ المُسِيىءِ لَا الْمُسِيىءُ أَوْلَى بِالذَّمِّ مِنَ الْمُحْسِنِ، تِلْكَ مَقَالَةُ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ وَ جُنُودِ الشَّيْطَانِ وَ شُهُودِ الزُّورِ و أهْلِ الْعَمَى عَنِ الصَّوَابِ وَ هُمْ قَدَرِيَّةُ هَذِهِ الأُمَةِ وَ مَجُوسِهَا إِنَّ اللّهَ تَعَالَى أَمَرَ تَخْيِيِراً وَ كَلَّفَ يَسِيراً وَ لَمْ يَعْصِ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطِعْ مُكْرَهاً وَ لَمْ يُرْسِلِ الرُّسُلَ عَبَثَاً وَ لَمْ يَخْلُقِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً، ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ، فَقَالَ الشَّيْخُ: وَ مَا القَضَاءُ وَ القَدَرُ اللَّذَانِ مَا صِرْنَا إِلَّا بِهِمَا، فَقَالَ: هُوَ الأمْرُ مِنَ اللّهِ تَعَالَى وَ الْحُكْمُ وَ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ...»(1)»(2)؛ (هنگامى كه امام على(عليه السلام) از «صفّين» مراجعت نمود، پيرمردى برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! مى خواستم از حركت به سوى شام [و شاميان] سؤال كنم: آيا اين جريانات به قضا و قدر الهى بود؟ امير مؤمنان(عليه السلام) فرمود: سوگند به آن كس كه دانه را [در نخستين جنبش حيات] در زير زمين شكافته و آدميان را آفريده، هيچ گامى برنداشتيم و به هيچ درّه اى فرود نيامديم و از هيچ نقطه اى بالا نرفتيم مگر اين كه به «قضا و قدر» الهى بود!. پيرمرد گفت: بنابراين رنج ما بى حاصل بود و اين مصيبت را بايد به حساب پروردگار بگذاريم، زيرا هيچ پاداشى نخواهيم داشت! امام(عليه السلام) فرمود: آرام باش اى پيرمرد! خداوند پاداش بزرگى به هنگام رفتن و بازگشت براى شما مقرّر داشته و هيچ گاه و در هيچ حالى مجبور نبوده ايد. پيرمرد گفت: چگونه؟ با اين كه قضا و قدر، ما را در اين راه سير داده؟! امام(علیه السلام) فرمود: واى بر تو گويا گمان كردى قضاءِ لازم و قدرِ حتمى در كار است [و ما مجبوريم]؟ اگر چنين باشد، «ثواب» و «عقاب» باطل مى گردد و «وعد» و «وعيد» مفهوم نخواهد داشت، «نيكوكار» از «بدكار» سزاوارتر به ستايش نيست و «بدكار» بيش از «نيكوكار» در خور مذمّت نمی باشد، نه گنهكار بايد سرزنش گردد و نه از اطاعت كننده، مدح شود! اين گفتار و عقيده بت پرستان و لشكريان شيطان و گواهان باطل و نابينايان در برابر حقّ است و آنها جبريّون و مجوس اين امّتند! خداوند، به کار اختيارى امر كرده و به چیزهای آسان تکلیف نموده، كسى را مجبور به معصيت نکرده و مجبور به اطاعت ننموده است و پيامبران را بيهوده نفرستاده و زمين و آسمان و آنچه در ميان آنهاست بيهوده نيافريده است، اين گمان كافران است، و واى بر آنها از آتش دوزخ. پيرمرد بار ديگر پرسيد: پس اين قضا و قدر كه ما را به اين راه فرستاد چه بود؟ فرمود: منظور فرمان و حكم خداست، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «وَ قَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ...»؛ (پروردگارت فرمان داده كه جز او را نپرستيد...)).
بررسى نكته هاى حديث:
در اين حديث چند موضوع شايان توجّه است:
1. تفسير قضا و قدر در اين جا، به قضا و قدر تشريعى فقط به خاطر اين است كه بحث در افعال و اعمال اختيارى بوده است نه امور تكوينى، يعنى ما هيچ گامى از روى هوی و هوس برنداشتيم؛ بلكه همه به فرمان خدا و طبق برنامه او بوده ولى شخصِ سائل آن را يك نوع قضا و قدر تكوينى اجبارى پنداشته بود و به همين جهت آن را مخالف با مسأله اجر و پاداش كه وابسته به اختيار است، مى دانست و امام با تفسير خود، اشتباه او را برطرف كرد.
2. اگر قضا و قدر تكوينى به معناى اجبار انسانها در اعمال خود و سلب اختيار از آنان باشد، مفاسد بى شمارى به وجود مى آيد كه امام به ده قسمت مهمّ آن اشاره فرموده است: پاداش و كيفر، ظالمانه يا بى دليل خواهد بود، و وعد و وعيد، لغو و بيهوده و امر و نهى، بى اثر و ملامت گنهكاران همانند ستايش نيكوكاران، نادرست می باشد، حتّى نيكوكار از بدكار براى ستايش شايسته تر نيست، همان طور كه بدكاران به مذمّت از نيكوكاران سزاوارتر نخواهند بود.
3. در ذيل حديث، امام(عليه السلام) مى فرمايد: «جبر، يكى از عقايد كهنه بت پرستان است همان طور كه شيطان طبق آيه: «رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِى...»(3) پيرو منطق جبر بوده، بنابراين امام(علیه السلام)، جبريّون را جنود شيطان معرّفى مى كند و همان طور كه مجوس نيز با اعتقاد به ثنويّت و استناد هر موجود «خير» به «يزدان» و استناد هر موجود «شر» به «اهريمن» به يك نوع جبر، اعتقاد داشتند، به همين جهت قدريّون (جبريّون) را مجوس اين امّت شمرده است.
4. جمله «لَمْ يَعْصِ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُطِعْ مُكْرَهاً»؛ (كسى را مجبور به معصيت نکرده و مجبور به اطاعت ننموده) اشاره به همان مسأله «امر بين الامرين» در قضا و قدر تكوينى است.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.