پاسخ اجمالی:
«نسخ» در لغت به معنى از بين بردن و زائل نمودن و در منطق شرع، تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكم ديگر به جاى آن است. با توجه به قانون تكامل انسان و جامعهها، نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مىشود و گاه ثابت مي ماند، يك روز برنامهاى ضامن سعادت اوست؛ ولى روز ديگر ممكن است بر اثر دگرگونىِ شرائط، همان برنامه سنگ راه او شود؛ البته اصول احكام الهى در همه جا يكسان است و تغيير تنها در مسائل كوچكتر و دست دوم است. بنابراين نسخ در احكام جايز است، مانند تغيير قبله.
پاسخ تفصیلی:
«نسخ» از نظر لغت به معنى از بين بردن و زائل نمودن است و در منطق شرع، تغيير دادن حكمى و جانشين ساختن حكم ديگر به جاى آن است، به عنوان مثال:
1. مسلمانان بعد از هجرت به مدينه به مدت پانزده ماه به سوى بيت المقدس نماز مىخواندند، پس از آن، دستور تغيير قبله صادر شد و موظف شدند هنگام نماز رو به سوى كعبه كنند.
2. در سوره «نساء»، آيه 15 درباره مجازات زنان زناكار دستور داده شده كه در صورت شهادت چهار شاهد، آنها را در خانه حبس كنند تا زمانى كه مرگشان فرا رسد يا خداوند راه ديگرى براى آنان مقرر دارد. اين آيه به وسيله آيه 2 سوره «نور» نسخ شد و در آن آيه، مجازاتشان تبديل به يكصد تازيانه شده است.
در اينجا ايراد معروفى است كه به اين صورت مطرح مىشود: اگر حكم اول داراى مصلحتى بوده پس چرا نسخ شده؟ و اگر نبوده چرا از آغاز تشريع گرديده؟ و به تعبير ديگر: چه مىشد از آغاز، حكم چنان تشريع مىگشت كه احتياجى به نسخ و تغيير نداشت؟
پاسخ اين سؤال را دانشمندان اسلام از قديم در كتب خود آوردهاند و حاصل آن با توضيحى از ما چنين است: مىدانيم نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مىشود و گاه ثابت و برقرار است، يك روز برنامهاى ضامن سعادت او است؛ ولى روز ديگر ممكن است بر اثر دگرگونيِ شرائط، همان برنامه سنگ راه او باشد. يك روز داروئى براى بيمار، فوق العاده مفيد است و طبيب به آن دستور مىدهد؛ اما روز ديگر به خاطر بهبودى نسبيِ بيمار ممكن است اين دارو حتى زيانبار باشد، لذا دستور قطع آن و جانشين ساختن داروى ديگر را مىدهد. ممكن است درسى امسال براى دانش آموزى سازنده باشد، اما همين درس براى سال آينده بىفايده باشد، معلمِ آگاه، بايد برنامه را آن چنان تنظيم كند كه سال به سال دروس مورد نياز شاگردان تدريس شود.
اين مسئله مخصوصاً با توجه به قانون تكامل انسان و جامعهها روشنتر مىگردد كه در روند تكاملى انسانها گاه برنامهاى مفيد و سازنده است و گاه زيانبار و لازم التغيير، به خصوص در هنگام شروع انقلابهاى اجتماعى و عقيدتى، لزوم دگرگونى برنامهها در مقطعهاى مختلف زمانى روشنتر به نظر مىرسد. البته نبايد فراموش كرد كه اصول احكام الهى كه پايههاى اساسى را تشكيل مىدهد در همه جا يكسان است، هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعى و صدها حكم مانند آن دگرگون نمىشود، تغيير در مسائل كوچكتر و دست دوم است. اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه ممكن است تكامل مذاهب به جائى برسد كه آخرين مذهب به عنوان خاتم اديان نازل گردد به طورى كه دگرگونى در احكام آن بعداً راه نيابد.(1)،(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.