پاسخ اجمالی:
معناي «رجعت» اين است كه بعد از ظهور امام زمان(ع) و در آستانه رستاخيز، گروهى از «مؤمنان خالص» و «كفار بسيار شرور» به اين جهان باز مى گردند تا گروه اول مدارج كمال را طى كنند و گروه دوّم كيفرهاى شديد را ببينند. احياى گروهى از مردگان در اين دنيا كاملاً ممكن است. در قرآن مواردى مانند داستان اصحاب كهف كه آن نيز چيزى شبيه به رجعت بود و داستان مرغ هاى چهارگانه ابراهيم(ع) كه بعد از ذبح بار ديگر به زندگى بازگشتند وجود دارد تا امكان معاد را در مورد انسانها يادآوري نمايد.
پاسخ تفصیلی:
«رجعت» از عقائد معروف شيعه است و تفسيرش در يك عبارت كوتاه چنين است: بعد از ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و در آستانه رستاخيز، گروهى از «مؤمنان خالص» و «كفار و طاغيان بسيار شرور» به اين جهان باز مى گردند، گروه اول مدارجى از كمال را طى مى كنند و گروه دوّم كيفرهاى شديدى مى بينند. مرحوم «سيّد مرتضى» - كه از بزرگان شيعه است - چنين مى گويد: «خداوند متعال بعد از ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) گروهى از كسانى را كه قبلاً از دنيا رفته اند به اين جهان باز مى گرداند، تا در ثواب و افتخارات يارى او و مشاهده حكومت حقّ بر سراسر جهان شركت جويند و نيز گروهى از دشمنان سرسخت را باز مى گرداند تا از آنها انتقام گيرد». سپس مى افزايد: «دليل بر صحت اين مذهب اين است كه هيچ عاقلى نمى تواند قدرت خدا را بر اين امر انكار كند؛ چرا كه اين، مسئله محالى نيست، در حالى كه بعضى از مخالفينِ ما چنان اين موضوع را انكار مى كنند كه گوئى آن را محال و غير ممكن مى شمرند». بعد اضافه مى كند: «دليل بر اثبات اين عقيده، اجماع اماميه است؛ زيرا احدى از آنها با اين عقيده مخالفت نكرده است».(1)
البتّه از كلمات بعضى از قدماى علماى شيعه و همچنين از سخنان مرحوم طبرسى در «مجمع البيان» بر مى آيد كه اقليت بسيار كوچكى از شيعه با اين عقيده مخالف بودند و رجعت را به معنى بازگشت دولت و حكومت اهل بيت(عليهم السلام) تفسير مى كردند، نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان؛ ولى مخالفت آنها طورى است كه لطمه اى به اجماع نمى زند.
به هر حال در اينجا بحث هاى فراوانى است كه براى خارج نشدن از طرز بحث تفسيرى به صورت فشرده در اينجا مى آوريم:
1. بدون ترديد احياى گروهى از مردگان در اين دنيا از محالات نيست، همان گونه كه احياى جميع انسان ها در قيامت كاملاً ممكن است و تعجب از چنين امرى همچون تعجب گروهى از مشركان جاهليت از مسئله معاد است و سخريّه در برابر آن همانند سخريّه آنها در مورد معاد مى باشد؛ چرا كه عقل، چنين چيزى را محال نمى بيند و قدرت خدا آن چنان وسيع و گسترده است كه همه اين امور در برابر آن سهل و آسان است.
2. در قرآن مجيد، وقوع رجعت اجمالاً در پنج مورد از امت هاى پيشين آمده است.
الف: در مورد «پيامبرى كه از كنار يك آبادى عبور كرد در حالى كه ديوارهاى آن فرو ريخته بود و اجساد و استخوان هاى اهل آن در هر سو پراكنده شده بود و از خود پرسيد: چگونه خداوند اينها را پس از مرگ زنده مى كند، اما خدا او را يكصد سال ميراند و سپس زنده كرد و به او گفت چقدر درنگ كردى؟ عرض كرد يك روز يا قسمتى از آن، فرمود نه؛ بلكه يكصد سال بر تو گذشت».(2) حال اين پيامبر، عُزَير باشد يا پيامبر ديگرى تفاوت نمى كند، مهم صراحت قرآن در زندگى پس از مرگ است در همين دنيا: «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ».
ب: قرآن در آيه 243 سوره «بقره» سخن از جمعيت ديگرى به ميان مى آورد كه: از ترس مرگ و طبق گفته مفسران به بهانه بيمارى طاعون از شركت در ميدان جهاد خوددارى كردند و از خانه هاى خود بيرون رفتند: (خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده كرد)؛ «فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُم».
گرچه بعضى از مفسران كه نتوانسته اند وقوع چنين حادثه غير عادى را تحمل كنند آن را تنها بيان يك مثال شمرده اند، ولى روشن است كه اين گونه تأويلات در برابر ظهور بلكه صراحت آيه در وقوع اين مسئله، قابل قبول نيست.
ج: در آيه 55 و 56 سوره «بقره» درباره «بنى اسرائيل» مى خوانيم كه گروهى از آنها بعد از تقاضاى مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگبارى شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگى بازگرداند تا شكر نعمت او را بجا آورند: «ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ».
د: در آيه 110 سوره «مائده» ضمن برشمردن معجزات عيسى(عليه السلام) مى خوانيم: «وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي»؛ (تو مردگان را به فرمان من زنده مى كردى).
اين تعبير نشان مى دهد كه مسيح(عليه السلام) از اين معجزه خود (احياى موتى) استفاده كرد، بلكه تعبير به فعل مضارع (تخرج) دليل بر تكرار آن است و اين خود يك نوع رجعت براى بعضى محسوب مى شود.
هـ: بالاخره در سوره «بقره» در آيه 73 در مورد كشته اى كه در بني اسرائيل براى پيدا كردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود، قرآن مى گويد: دستور داده شد گاوى را با ويژگي هائى سر ببرند و بخشى از آن را بر بدن مرده زنند تا به حيات بازگردد و قاتل خود را معرفى كند و نزاع خاتمه يابد: «فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتى وَ يُرِيكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون».
علاوه بر اين پنج مورد، موارد ديگرى در قرآن مجيد ديده مى شود همچون داستان اصحاب كهف كه آن نيز چيزى شبيه به رجعت بود و داستان مرغ هاى چهارگانه ابراهيم(عليه السلام) كه بعد از ذبح، بار ديگر به زندگى بازگشتند تا امكان معاد را در مورد انسانها براى او مجسم سازند كه در مسأله رجعت نيز قابل توجه است. به هر حال چگونه ممكن است كسى قرآن را به عنوان يك كتاب آسمانى بپذيرد و با اين همه آيات روشن باز امكان رجعت را انكار كند؟ اساساً مگر رجعت چيزى جز بازگشت به حيات بعد از مرگ است؟ مگر رجعت نمونه كوچكى از رستاخيز در اين جهان كوچك محسوب نمى شود؟
كسى كه رستاخيز را در آن مقياس وسيعش مى پذيرد، چگونه مى تواند خط سرخ بر مسأله رجعت بكشد؟ و يا آن را به باد مسخره بگيرد؟ و يا همچون احمد امين مصرى در كتاب «فجرالاسلام» بگويد: «اليهودية ظهرت بالتشيع بالقول بالرجعه!»(3)؛ (آئين يهود ديگرى در مذهب شيعه به خاطر اعتقاد به رجعت ظهور كرده است!)
راستى چه فرقى ميان اين گفتار احمد امين و تعجب و انكار اعراب جاهليت در مقابل معاد جسمانى وجود دارد؟!
3. آنچه تا به اينجا گفتيم امكان رجعت را ثابت مى كرد آنچه وقوع آنرا تأييد مى كند روايات زيادى است كه از جمعى از ثقات از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده است و از آنجا كه بحث ما گنجايش نقل آنها را ندارد كافى است آمارى را كه مرحوم علامه مجلسى از آن جمع آورى كرده است بازگو كنيم. او مى گويد: «چگونه ممكن است كسى به صدق گفتار ائمه اهل بيت(عليهم السلام) ايمان داشته باشد و احاديث متواتر رجعت را نپذيرد؟ احاديث صريحى كه شماره آن به حدود دويست حديث مى رسد كه چهل و چند نفر از راويان ثقات و علماى اَعلام، در بيش از پنجاه كتاب آورده اند... اگر اين احاديث متواتر نباشد چه حديثى متواتر است؟!».(4)،(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.