پاسخ اجمالی:
برخی از افراد تصور می کنند جاودانگی گناهکاران در برابر گناهِ محدود با اصل عدالت سازگار نیست؛ در حالی که مجازات ابدى مخصوص افرادی است كه تمام روزنه هاى نجات را به روى خود بسته اند و عالماً و عامداً غرق در فساد شدند. از سویی بعضى مى گویند: مدت كيفر بايد به اندازه زمان گناه باشد؛ در حالی که مقدار زمان مجازات با كيفيت گناه تناسب دارد. از سویی كيفرهاى رستاخيز نتیجه و اثر عمل و خاصيت گناه است؛ لذا برابرى از نظر كمیت و كيفيت مطرح نخواهد بود، اى بسا عمل به ظاهر كوچكى كه اثرش يك عمر شكنجه می باشد.
پاسخ تفصیلی:
وقتی سخن از خلود و جاودانگی گناهکاران در جهنم مطرح می شود فوراً يك علامت استفهام بزرگ در فكر هر شنونده اى ترسيم مى شود كه اين نابرابرى چگونه در كار خدا ممكن است؟ چگونه مى توان پذيرفت كه انسانى تمام عمر خود را كه حداكثر هشتاد يا صد سال بوده كار خوب يا بد كرده است؛ ولى ميليونها ميليون سال - و بيشتر - پاداش و كيفر ببيند؟! باز اين مطلب در مورد پاداش چندان مهم نيست؛ زيرا بخشش و پاداش هر چه بيشتر باشد نشانه فضل و كرم پاداش دهنده است بنابراين جاى هيچ گونه ايراد و خرده گيرى نيست؛ اما در مورد كار بد و گناه و ظلم و كفر و انكار، چگونه عذاب جاودانه در برابر گناه محدود با اصل عدالت سازگار است؟ كسى كه دوران طغيان و سركشى و تجاوزش حداكثر از يك صد سال تجاوز نمى كند چرا باید برای هميشه در آتش بماند و مجازات شود و شكنجه ببيند؟ آيا عدالت ايجاب نمى كند كه يك نوع تعادل در اينجا برقرار گردد و مثلاً هشتاد يا صد سال (به اندازه اعمال خلافش) كيفر ببيند؟!
پاسخ هاى غير قانع كننده
پيچيدگى پاسخ اين اشكال سبب شده كه بعضى به فكر توجيه آيات خلود بيفتند و آنها را طورى تفسير كنند كه مجازات جاودان كه به عقيده آنها بر خلاف اصل عدالت است از آن استفاده نشود؛ برخی از این توجیهات عبارتند از:
1. بعضى مى گويند: منظور از «خلود» معنى كنائى يا مجازى آن است؛ يعنى يك مدت نسبتاً طولانى، همانطور كه به افرادى كه تا آخر عمر بايد در زندان بمانند مى گويند آنها محكوم به «زندان ابد» هستند، با اينكه مسلماً ابديتى در هيچ زندانى وجود ندارد و با پايان عمر پايان مى يابد، حتى در زبان عربى نيز «يُخَلَّدُ فِى السِّجْنِ» كه از ماده خلود است در اين گونه موارد به كار مى رود.
2. بعضى ديگر مى گويند: اين گونه گردنكشان طاغى و ياغى كه گناه سراسر وجود آنها را فرا گرفته است و وجودشان به رنگ كفر و گناه درآمده اگر چه هميشه در دوزخ خواهند بود، ولى مهم اينجاست كه دوزخ هميشه به يك حال باقى نمى ماند؛ بلكه روزى فرا مى رسد كه آتش آن - مانند هر آتش ديگر - بالاخره خاموش مى گردد! و آرامش خاصى دوزخيان را فرا مى گيرد!
3. بعضى ديگر احتمال داده اند كه با گذشت زمان و پس از كشيدن مجازات هاى فراوان، سرانجام يك نوع سازش با محيط در دوزخيان به وجود مى آيد و آنها به رنگ محيط خود در مى آيند و كم كم به آن خو مى گيرند و عادت مى كنند و در اين حال هيچ گونه احساس ناراحتى و عذاب ندارند!
البته بايد دانست همه اين توجيهات به خاطر عجز و ناتوانى در برابر حل مشكل خلود و جاودانى بودن عذاب است، وگرنه ظهور آيات خلود در جاودانى بودن عذاب يك دسته خاص، قابل انكار نيست.
اما پاسخ نهايى اشکال
براى حل اين مشكل بايد اشتباهى را كه در مقايسه مجازات هاى رستاخيز با مجازات هاى این دنیا روى مى دهد اصلاح كنيم تا معلوم شود كه مسأله خلود هرگز با اصل عدالت پروردگار مخالف نيست؛ براى توضيح اين بحث بايد به سه اصل توجه كرد:
1. مجازات ابدى و جاويدان، منحصر به كسانى است كه تمام روزنه هاى نجات را به روى خود بسته اند و عالماً و عامداً غرق در فساد و تباهى و كفر و نفاق گشته اند و سايه شوم گناه تمام قلب و جان آنها را پوشانيده، و در حقيقت به رنگ گناه و كفر درآمده اند، همان گونه كه در قرآن مى خوانيم: «بَلى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ»(1)؛ (آرى كسى كه مرتكب گناهى گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه كند چنان كسى اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند).
2. اين اشتباه است كه بعضى خيال مى كنند كه مدت و زمان كيفر بايد به اندازه مدت و زمان گناه باشد؛ زيرا رابطه ميان «گناه» و «كيفر» رابطه زمانى نيست؛ بلكه رابطه «كيفى» است يعنى مقدار زمان مجازات تناسب با كيفيت گناه دارد نه مقدار زمان آن.
مثلاً كسى ممكن است در يك لحظه دست به قتل نفس بزند و طبق پاره اى از قوانين محكوم به زندان ابد گردد، در اينجا مى بينيم زمان گناه تنها يك لحظه بوده؛ در حالى كه مجازات آن گاهى هشتاد سال زندان خواهد بود. بنابراين آنچه مطرح است «كيفيت» است نه «كميّت زمان».
3. می دانیم مجازاتها و كيفرهاى رستاخيز بيشتر جنبه اثر طبيعى عمل و خاصيت گناه دارد و به عبارت روشنتر: رنجها و دردها و ناراحتي هايى كه گناهكاران در جهان ديگر مى كشند اثر و نتيجه اعمال خود آنهاست كه دامانشان را فرا مى گيرد. در قرآن مى خوانيم: «فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَ لا تُجْزَوْنَ إِلّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(2)؛ (امروز [روز رستاخيز] به هيچ كس ذره اى ستم نمى شود و جز اعمال خود شما جزائى براى شما نيست!). «وَ بَدَا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ»(3)؛ (اعمال بد آنها در برابر آنان آشكار مى گردد و آنچه را به باد مسخره مى گرفتند بر آنها وارد مى گردد). «فَلا يُجْزَى الَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ»(4)؛ (به آنها كه كار بد انجام داده اند جزايى جز اعمال آنها داده نمى شود).
اكنون كه اين مقدمات سه گانه روشن شد حل نهايى از دسترس ما چندان دور نيست، و براى رسيدن به آن كافى است به چند سؤال زير جواب دهيد:
فرض كنيد كسى بر اثر مصرف كردن پى در پى مشروبات الكلى در مدت يك هفته گرفتار زخم معده شديد شود به طورى كه مجبور باشد تا آخر عمر با اين درد بسازد و رنج برد، آيا اين برابرى ميان عمل بد و نتيجه آن بر خلاف عدالت است؟ حال اگر عمر اين انسان به جاى هشتاد سال، يك هزار سال و يا يك ميليون سال باشد و بايد به خاطر يك هفته هوسرانى يك ميليون سال رنج ببرد آيا اين بر خلاف اصل عدالت است؟ در حالى كه قبلاً وجود اين خطر در مي گسارى به او اعلام شده و عاقبت آن نيز براى او توضيح داده شده است.
یا فرض كنيد كسى دستورات و مقررات رانندگى را كه به كار بستن آنها مسلماً به نفع عموم و موجب كاهش تصادفات و ناراحتى هاى ناشى از آن است، به دست فراموشى بسپارد و به اخطارهاى مكرر دوستان عاقل گوش فرا ندهد و حادثه در يك لحظه كوتاه - و همه حوادث در يك لحظه رخ مى دهد - به سراغ او بيايد، و چشمان خود و يا دست و پاى خود را در حادثه از دست بدهد، و به دنبال آن ناچار شود ساليان دراز رنج نابينايى و بى دست و پايى را تحمل كند، آيا اين پديده، هيچ گونه منافاتى با اصل عدالت پروردگار دارد؟
بعضی مثال جالبى زده اند - و مثالها مطالب عقلى را به ذهن نزديك كرده، و براى گرفتن نتيجه نهايى و استدلالى آماده مى كند - می گویند: فرض كنيد چند گرم بذر خار مغيلان را بر سر راه خود مى پاشيم و پس از چند ماه يا چند سال، خود را با يك صحراى وسيع خار مى بينيم كه دائماً مزاحم ماست و ما را آزار مى دهد... و يا اينكه چند گرم بذر گل مى پاشيم و چيزى نمى گذرد كه آنها تكثير مثل مى كنند، و خود را با صحرايى از زيباترين و معطرترين گلها رو به رو مى بينيم كه همواره مشام جان ما را معطر و ديده و دل ما را نوازش مى دهد. آيا اين امور كه همه از آثار عمل است هيچ گونه منافاتى با اصل عدالت دارد؛ در حالى كه مساوات و برابرى در ميان كميت عمل و نتيجه آن موجود نيست؟
از مجموع آنچه گفته شد چنين نتيجه مى گيريم: هنگامى كه پاداش و كيفر نتيجه و اثر خود عمل آدمى باشد مسئله مساوات و برابرى از نظر كميّت و كيفيت مطرح نخواهد بود اى بسا عمل به ظاهر كوچكى كه اثرش يك عمر محروميت و شكنجه و ناراحتى است و اى بسا كار ظاهراً كوچكى كه سرچشمه خيرات و بركات براى يك عمر خواهد بود. (اشتباه نشود منظور ما از كار كوچك، از نظر مقدار زمان است و الا كارها و گناهانى كه باعث خلود در عذاب مى گردد حتماً كوچك از نظر كيفيت و اهميت نخواهد بود).
بنابراين هنگامى كه گناه و كفر و طغيان و سركشى سراسر وجود انسانى را احاطه كرد و تمام بال و پرهاى روح و جان او در آتش بيدادگرى و نفاق سوخت چه جاى تعجب كه در سراى ديگر براى هميشه از نعمت پرواز در آن جهان وسيع محروم گردد، و گرفتار درد و رنج اين محروميت بزرگ باشد؟ آيا به او اعلام نكردند و او را از اين خطر بزرگ آگاه نساختند؟! آرى... پيامبران الهى از يكسو، و فرمان خرد از سوى ديگر، به او آگاهى لازم را دادند. آيا بدون توجه و اختيار دست به چنان كارى زد و چنان سرنوشتى پيدا كرد؟ نه، از روى علم و عمد و اختيار بود. آيا جز خودش و نتيجه مستقيم اعمالش اين سرنوشت را براى او فراهم ساخت؟ نه، هر چه بود از آثار كار خود او بود. بنابراين نه جاى شكايتى باقى است و نه ايراد و اشكال به كسى، و نه منافاتى با قانون عدالت پروردگار دارد.
يك نكته در اينجا باقى مانده كه با ذكر آن اين بحث را پايان مى دهيم و آن اينكه: در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «اِنَّمَا خُلِّدَ اَهْلُ النَّارِ فِى النَّارِ لِانَّ نِيَّاتِهِم كَانَتْ فِى الدُّنْيَا اَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِيهَا اَنْ يَعْصُوا اللّهَ اَبَداً وَ اَنَّمَا خُلِّدَ اَهْلُ الْجَنَّةِ لِانَّ نِيَّاتِهِم كَانَتْ فِى الدُّنْيَا اَنْ لَوْ بَقُوا فِيهَا اَنْ يُطِيعُوا اللّهَ اَبَداً فَبِالنِّيَّاتِ خُلِّدَ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ»(5)؛ (به اين سبب [جمعى از] اهل دوزخ هميشه در آن مى مانند كه نيت آنها اين بوده كه اگر جاودانه در دنيا بمانند گناه و معصيت خدا كنند و به اين سبب اهل بهشت هميشه در آن مى مانند كه قصد آنها اين بوده كه اگر به طور دائم در اين جهان بمانند اطاعت فرمان خدا كنند، بنابراين هر دو دسته به خاطر نيت و قصدشان، «خلود» يافتند).
اگر با نظر ابتدائى به اين حديث بنگريم ممكن است سؤالاتى براى ما پيش آيد كه پاسخ آن آسان نباشد؛ زيرا تنها تصميم بر گناه كافى براى آن همه مجازات نيست. به علاوه در روايات متعددى كه در باب نيت گناه وارد شده تصريح گرديده كه نيت گناه به تنهايى گناه نيست تا چه رسد به اينكه مجازاتش جاودانى باشد. اما با دقت مى توان گفت كه اين حديث نيز اشاره لطيفى به بحث هاى گذشته دارد؛ زيرا نيت گناه جاويدان، تنها براى كسانى است كه تمام وجودشان به رنگ گناه درآمده است طغيان و سركشى همه وجود آنان را احاطه كرده، و تمام روزنه ها را به روى خود بسته اند و بال و پر خويش را سوزانده اند.
و به تعبير روشنتر: اين نيت به تنهايى چنان اثرى را نمى گذارد؛ بلكه «خلود»، خاصيت آنچنان روح آلوده و طغيانگرى است كه تصميم بر گناه دائم دارد، كسى كه بر اثر گناه به چنين حالتى درآمده آنچنان از خدا دور شده كه راهى براى بازگشت او باقى نمانده، و اين از آثار اعمال خود اوست.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.