پاسخ اجمالی:
الفاظ ما از روز نخست براى زندگى روزانه ابداع شده لذا به محض خروج از دايره زندگى روزمره، حرف زدن ما با مشكل مواجه مى شود؛ چون الفاظى را براى بيان مفاهيم خود نمی یابیم. از سویی وسعت عالم بعد از مرگ، نسبت به اين جهان، همانند وسعت اين جهان است نسبت به عالم جنين. از این رو تعجبی ندارد، كلماتى را كه در اين جهان با آن سخن مى گوييم نتواند ترسيم كاملى از آن همه شكوه و تنوع نعمت ها از زندگى در جهان ديگر را داشته باشد، حتى تصور آن هم براى ما كه در حصر زندان دنيا هستيم مشكل است.
پاسخ تفصیلی:
اساساً الفاظ ما از روز نخست براى زندگى روزانه ما «ابداع» شده است؛ لذا به محض اينكه از دايره زندگى روزمره گام بيرون بگذاريم، حرف زدن براى ما جدّاً مشكل مى شود؛ چون الفاظى براى بيان مفاهيمى كه با آن سر و كار پيدا مى كنيم نمى يابيم! مخصوصاً در مورد زندگى در جهان ديگر، جهانى كه همه چيز آن تقريباً با اين جهان متفاوت است، جهانى كه در سطحى بسيار بالاتر از اين جهان، و زندگى ملامت بارش، قرار دارد.
درست به اين مى ماند كه دو بچه دوقلو هنگامى كه در شكم مادر هستند - فرضا - براى درد دل با يكديگر و رفع نيازمندي هاى خود الفاظى وضع كنند، بديهى است هنگامى كه متولد مى شوند و انواع منظره ها، صحنه ها، موجودات، پديده ها، و افراد و اشخاص را مى بينند درست مانند دو نفر گنگ ناچارند با حركت دست و چشم و سر، مقاصد خود را به يكديگر تفهيم كنند، زيرا لغت نامه دوران جنينی آنها شايد بيش از ده لغت نداشته باشد، در حالى كه جهان وسيع كنونى نياز به دهها هزار لغت دارد تا بتوان مطالب مربوط به آن را بازگو كرد!
وسعت عالم بعد از مرگ، نسبت به اين جهانى كه در آن زندگى مى كنيم، همانند وسعت اين جهان است نسبت به عالم جنين و به اين ترتيب جاى تعجب نيست كه الفاظ و كلماتى كه در اين جهان با آن سخن مى گوييم نتواند ترسيم كاملى از چهره زندگى در جهان ديگر كند و ما در بيان آن همه شكوه و عظمت و تنوع نعمتها و تكامل آن زندگى گرفتار عجز و ناتوانى شويم، حتى تصور آن براى ما كه در زندان دنيا محصور هستيم مشكل شود.
به هر حال، اينكه مى گوييم در جهان ديگر همه انسانها محاكمه مى شوند، نه به اين معنى است كه ميزهاى متعددى در عرصه قيامت گذارده مى شود و هر كس پرونده كوچك يا بزرگى زير بغل دارد و همراه گواهان و شهود وارد محشر مى گردد و در برابر قضات و دادرسان اين دادگاه كه مثلاً از جنس فرشتگانند قرار مى گيرد، و پس از بازپرسى هاى مقدماتى محاكمه علنى شروع مى گردد، و متهم نيز از خود مدافعاتى كرده، بعد «فرشتگان دادرس» وارد «شور» مى شوند، و رأى نهايى به محكوميت يا به تبرئه يا تشويق و پاداش افراد صادر مى كنند، و پس از امضاى «حاكم مطلق عرصه محشر» يعنى ذات پاك خداوند، براى اجرا به مأموران اجراى احكام الهى، يعنى فرشتگان بهشت و دوزخ، ابلاغ مي گردد نه به هيچ وجه چنين نيست! و در آنجا الفاظ رنگ و مفهوم ديگرى به خود مى گيرند. شبحى از محكمه و دادگاه وجود دارد؛ اما در سطحى فوق العاده عالى تر و شكلى غير از آنچه ديده ايم و شنيده ايم. اگر سخن از ميزان عمل (ترازوى سنجش كارها) به ميان مى آيد، نه به اين معنى است كه اعمال را در يك كفه از ترازوى دو كفه اى قرار مى دهند، و در برابر آن آنقدر سنگ مى ريزند تا تعادل برقرار گردد و وزن واقعى معلوم شود و يا اگر زياد باشد به وسيله ترازوهاى غول پيكرى همانند باسكول وزن آن را معلوم مى كنند و سپس با قلم و مداد و چرتكه يا چيزى شبيه ماشين هاى حساب، به حساب اعمال رسيدگى مى گردد نه هيچ كدام از آنها نيست. گفتيم در اينجا الفاظ رنگ تازه اى به خود مى گيرند (و بايد چنين باشد)؛ زيرا سخن از جهانى در ميان است كه با دنياى ما به كلى مغايرت دارد.
البته نبايد اين حقيقت را بهانه اى براى تفسيرهاى نابجا، و سوء استفاده و ايجاد يك نوع هرج و مرج ادبى در الفاظ مربوط به جهانى ديگر قرار داد، بلكه بايد مفاهيم اين الفاظ را در پرتو قرائن موجود روشن ساخت.
از طرفى در زندگى اين دنيا نيز مفاهيم الفاظ با گذشت زمان دگرگون مى گردد؛ سابقا هنگامى كه كلمه چراغ گفته مى شد ظرف كوچكى محتوى يك ماده روغنى در نظر مجسم مى گشت كه يك «فتيله دراز» در وسط آن جاى گرفته بود، آن سر فتيله را كه بيرون بود آتش مى زدند و روغن يواش يواش مى سوخت، گاهى براى جلوگيرى از دود كردن «حبابى» هم بر آن مى گذاردند كه هوا را به سرعت از يك طرف وارد و از طرف ديگر خارج كند.
ولى امروز اين اسم به چراغ هاى فلورسنتى گفته مى شود كه مانند يك «حلقه ماهتاب» به سقف چسبيده، نه از روغندان، خبرى در آن است و نه از روغن و نه فتيله و حباب، تنها چيزى كه به قوت خود كاملاً باقى مانده، آن است كه خاصيت هر دو چراغ يكى است و آن مبارزه با ظلمت و تاريكى است. اين سخن در مورد ساير وسايل زندگى قديم و جديد نيز صادق است كه ابزار و آلات به كلى عوض مى شوند ولى نتيجه ثابت و باقى مى ماند.
هنگامى كه در دو زمان مختلف در جهانِ ما، اين قدر دگرگونى واقع شود، در مورد جهان ديگرى كه همه چيزش با اين جهان متفاوت است، مسأله روشن خواهد بود كه اگر الفباى ديگرى براى بيان مفاهيم آن به دست نياوريم حداقل بايد در مورد به كار بردن الفاظ بيشتر روى نتايج آن بينديشيم و تكيه كنيم، نمى گويم با ميل خود آنها را هر جور خواستيم تفسير كنيم؛ بلکه مى گويم توجه داشته باشيم كه اين الفاظ وضع خاصى دارد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.