پاسخ اجمالی:
مشاهدات متعددى كه افراد مورد اعتماد درباره «تجريد روح» يعنى جدايى موقت آن از بدن، و رفتن به نقاط مختلف نقل مى كنند به اندازه اى است كه انسان مى تواند از مجموع آنها به وجود روح به عنوان يك واقعيت مستقل، و مافوق ماده از طريق تجربه، اطمينان پيدا كند. يكى از این نمونه ها حکایت مرحوم «شيخ هاشم قزوينى» از علمای حوزه علمیه مشهد، در ارتباط با تجريد روح و جدائى موقت روح از بدنش می باشد.
پاسخ تفصیلی:
مشاهدات متعددى كه افراد مورد اعتماد درباره تجريد روح يعنى جدايى موقت آن از بدن و رفتن به نقاط مختلف نقل مى كنند به اندازه اى است كه انسان مى تواند از مجموع آنها به وجود روح به عنوان يك واقعيت مستقل و مافوق ماده از طريق تجربه، اطمينان پيدا كند كه به عنوان نمونه يكى از آنها ذيلاً نقل مى شود:
مرحوم «آقا شيخ هاشم قزوينى» از علما و اساتيد بزرگ حوزه علميه «مشهد» بود و جريانى كه ذيلاً نقل مى شود بسيارى از دوستان و شاگردانش از او شنيده اند از جمله يكى از شاگردان آن مرحوم - كه از فضلاى حوزه علميه قم است - چنين نقل مى كرد: «روزى خدمت مرحوم شيخ هاشم قزوينى رسيدم و از او خواهش كردم، جريانى را كه در زمينه تجريد روح و جدائى موقت آن از بدن براى ايشان واقع شده شخصاً توضيح دهند، او چنين گفت: مردى بود كه با اين علم آشنائى داشت، من نزد او رفته و از او خواستم كه روح مرا از بدن تجريد كند، او قبول كرد و هنگامى كه آماده اين موضوع شدم ناگاه ديدم بدنم به گوشه اى افتاد و خودم از آن جدا شدم! من گفتم: بد نيست از اين آزادى استفاده كنم و سرى به روستاى خودمان كه در اطراف قزوين قرار داشت بزنم، ناگاه ديدم در نزديكى روستا هستم، در بيرون ده، مردى را ديدم كه به هنگام سحر، آب را از نهر دزديده و به سوى ملك خودش مى برد، طولى نكشيد ديدم صاحب آب آمد و هنگامى كه از جريان مطلع گرديد عصبانى شد و با بيلى كه در دست داشت چنان بر سارق زد كه او بر زمين افتاد و جان داد. من كاملاً ناظر اين جريان بودم؛ ولى او مرا نمى ديد، سرانجام قاتل فرار كرد و جسد مقتول روى زمين ماند، زنان ده كه براى بردن آب، كنار نهر آمده بودند از جريان قتل آگاه شدند، و وحشت زده اين خبر را به اهالى ده رساندند، مردم ده دسته دسته به تماشا مى آمدند؛ ولى از قاتل خبرى نبود و به همين جهت مضطرب و متحير بودند كه چه كنند، بالاخره بدن مقتول را براى دفن آماده ساختند. من به خود آمدم كه راستى طلوع آفتاب نزديك است و من هنوز نماز نخوانده ام ناگهان ديدم در بدنم هستم و شخصى كه روح مرا تجريد كرد به من گفت: حالت چطور است؟ من آنچه را ديده بودم براى او نقل كردم و تاريخ حادثه را دقيقاً ضبط نمودم. دو ماه از اين جريان گذشت چند نفر از اهالى روستا به «مشهد» آمدند. هنگامى كه با من ملاقات كردند، من از حال مقتول جويا شدم و بدون اينكه سخنى از قتل او بگويم پرسيدم حالش چطور است؟ گفتند: متأسفانه دو ماه قبل او را كشته اند و جسد او را در كنار نهر يافته ايم! اما قاتل او شناخته نشده است. هفت سال از اين جريان گذشت، من به ده آمدم تا بستگان و دوستان را از نزديك ببينم، مردم دسته دسته به ملاقات من مى آمدند تا اينكه شخص قاتل به مجلس آمد، هنگامى كه مجلس خلوت شد او را به نزديك خود دعوت كردم و گفتم: راستى بگو ببينم قاتل فلانى چه كسى بوده است؟ او اظهار بى اطلاعى كرد گفتم: پس آن بيل را چه كسى بلند كرد و با آن فلانى را كشت؟ رنگ از صورتش پريد و فهميد كه من از اين موضوع باخبرم، ناچار شد جريان را براى من بازگو كند. گفتم: من مى دانستم؛ ولى مى خواستم به تو بگويم كه بايد بروى ديه او را به ورثه او بپردازى و يا از آنها بخواهى كه تو را حلال كنند».(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.