پاسخ اجمالی:
حضرت یوسف(ع) به دلیل خواب عجیبش نظر تیزبین پدرش یعقوب پیامبر(ع) را به خود جلب کرد. اين موضوع باعث محبت زياد پدر به يوسف(ع) و در آغوش كشيدن و نوازش او شد و اين رفتارها موجب حسادت برادرانش شد و لذا تصميم گرفتند او را بكشند؛ اما با وساطت بعضى از برادران، قتل يوسف(ع) انجام نشد؛ ولى باعث تبعيد او به سرزمينهاى دور گرديد، گرچه اين تبعيد، يعقوب(ع) را به خاطر شدت گريه نابينا كرد؛ امّا مقدّمه عظمت يوسف(ع) و فرمانروايى او را بر كشور مصر فراهم كرد.
پاسخ تفصیلی:
حضرت يوسف(عليه السلام) نه تنها چهره بسيار زيبايى داشت؛ بلكه خُلق و خُوى او نيز در نهايت زيبايى بود و همين امر كه از آينده درخشانى خبر مى داد نظر تيزبين پدرش يعقوب پيامبر(علیه السلام) را به خود جلب كرد و نخستين بذر حسد در دل برادرانش - كه از او بزرگتر بودند - پاشيده شد. اين موضوع هنگامى به اوج شدّت خود رسيد كه يوسف(عليه السلام) به پدرش گفت: «اِذْ قَالَ يُوسُفُ لِاَبِيهِ يَا اَبَتِ اِنِّى رَأَيْتُ اَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى سَاجِدِينَ»(1)؛ (پدر! من در خواب ديدم يازده ستاره به اضافه خورشيد و ماه در برابرم سجده مى كنند!). يعقوب(علیه السلام) كه مى دانست اين خواب يك خواب كودكانه نيست؛ بلكه نشانه بارزى از آينده بسيار درخشان يوسف(عليه السلام) است به او گفت: «قَالَ يَا بُنَىَّ لَاتَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى اِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً اِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْاِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ»(2)؛ (فرزندم خواب خود را براى برادرانت نقل نكن، مبادا براى تو نقشه خطرناكى بكشند چرا كه شيطان دشمن آشكار انسان است).
آيا برادران يوسف(عليه السلام) از جريان اين خواب عجيب - كه از آينده بسيار درخشان يوسف(عليه السلام) خبر مى داد - آگاه شدند يا نه؟ دقيقاً روشن نيست، اگر با خبر شده باشند اين دوّمين پايه حسادت و كينه آنها را تشكيل داد؛ ولى به هر حال پدر مى دانست كه اگر برادران از اين خوابِ شگفت انگيز با خبر شوند نقشه خطرناكى بر ضدّ يوسف(عليه السلام) خواهند كشيد و به همين دليل اصرار بر كتمان آن داشت. در بعضى از روايات آمده است كه يعقوب(علیه السلام) از شدّت خوشحالى اين خواب را با همسرش در ميان گذاشت به گمان اينكه فاش نخواهد شد؛ ولى از آنجا كه هر سرّى از دو نفر تجاوز كند، فاش مى شود، اين داستان فاش شد و برادران يوسف(علیه السلام) از آن آگاه شدند و در روايت ديگر آمده كه يوسف(علیه السلام) نتوانست خواب را كتمان كند (و نهى پدر را نهى ارشادى مى دانست نه تحريمى) هنگامى كه برادران آگاه شدند گفتند: يوسف(علیه السلام) سر پادشاهى دارد!(3) امّا اگر برادران از آن آگاه نشده باشند لااقل رفتار پدر را با يوسف(علیه السلام) مى ديدند كه همچون جانِ گرامى، او را دوست مى دارد، در آغوش مى كشد و نوازش مى كند، به خصوص اينكه يادگار مادر از دست رفته اش «راحيل» بود. قرآن مى گويد: «اِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلَى اَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّ اَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُبِينٍ»(4)؛ (برادران يوسف(علیه السلام) گفتند: يوسف(علیه السلام) و برادرش [بنيامين] نزد پدر از ما محبوبترند، در حالى كه ما نيرومندتريم [و پدر را در حلّ مشكلات يارى مى كنيم] به يقين پدر ما در گمراهى آشكار است!). به اين ترتيب حكم «ضلالت پدر» را صادر كردند! و به دنبال آن تصميم نهايى را براى برداشتن اين مانع بزرگ - يعنى يوسف(علیه السلام) - از سر راه خود گرفتند و در يك «مشاوره شيطانى» چنين نظر دادند: «اُقْتُلُوا يُوسُفَ اَوِ اطْرَحُوهُ اَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ اَبِيكُمْ وَ تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِينَ»(5)؛ (يوسف(علیه السلام) را بكشيد، يا او را به سرزمين دور دستى بيفكنيد تا توجّه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن [از گناه خود توبه مى كنيد و] افراد صالحى خواهيد بود!).
همان گونه كه مى دانيم با وساطت بعضى از برادران، قتل يوسف(علیه السلام) انجام نشد؛ ولى مقدّمات تبعيد او به سرزمينهاى دور دست فراهم گرديد، درست است كه اين تبعيد، يعقوب(علیه السلام) را چنان اندوهگين كرد كه چشمانش از كثرت گريه و اندوه نابينا شد؛ امّا برخلاف آنچه برادران مى خواستند اين تبعيد مقدّمه عظمت يوسف(علیه السلام) و فرمانروايى او بر كشور مصر را - كه از مهمترين كشورهاى بزرگ آن زمان بود - فراهم ساخت و پدر هم توجّهى به آنها ننمود. آرى امواج خروشان و خطرناك حسد آن قدر قوى و هولناك است كه برادران را دعوت به كشتن برادر مى كند و سبب گناهان زياد ديگرى از جمله گفتن دروغهاى مختلف براى كتمان جنايت خود و نسبت دادن پدر به ضلالت و گمراهى و اهانت آشكار به مقام والاى اين پيامبر بزرگ می گردد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.