پاسخ اجمالی:
اين حديث نصّ در خلافت دارد؛ در حالی که اغلب اهل سنّت وجود نصّ را درباره جانشین پيامبر(ص) انكار مى كنند! اگر این حدیث وجود داشت، ابوبکر و عمر در سقیفه به آن احتجاج می کردند. این حدیث طبق نظر بسیاری از علمای اهل سنّت ضعیف است و برجسته ترین صحابه به آن عمل نکردند؛ لذا نمی تواند با روایات صحیحی از پیامبر(ص) که به پیروی از علی(ع) سفارش کرده، مقابله کند. اطلاق این حدیث مقتضی عصمت آن دو است! در حالی که آنها به خیلی از امور آگاه نبودند و کسی به عصمتشان قائل نیست. این حدیث را گروه بکریه جعل کرده اند.
پاسخ تفصیلی:
یکی از احادیثی که برخی از اهل سنّت برای اثبات خلافت شیخین به آن تمسک کرده اند و خواسته اند به وسیله آن با احادیثی که درمورد خلافت امام علی(علیه السلام) آمده است مقابله کنند، حدیث اقتداء می باشد. در این حدیث از عبد الملك بن عمير از ربعي از حذيفة نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: «اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ»(1)؛ (بعد از من به ابوبکر و عمر اقتداء کنید).
اما به چند دلیل این حدیث قابل پذیرش نیست:
1) اين حديث نصّ در خلافت دارد و دو خلیفه بعد از رسول خدا را تعیین کرده است؛ در حالی كه اغلب اهل سنّت وجود نصّ را درباره جانشین پيامبر(صلى الله عليه و آله) انكار مى كنند!
2) اگر چنین حدیثی وجود داشت، لازم نبود ابوبکر و عمر در سقیفه برای رسیدن به خلافت با انصار درگیر شوند(2)؛ بلکه به این حدیث احتجاج می کردند؛ اما در سخنان آنها که در مقام جدل با انصار حرف می زنند، نشانه ای از این حدیث وجود ندارد. اگر این حدیث وجود داشت، چرا ابوبکر در سقیفه ولو به ظاهر دست خود را به سوی ابوعبیده جراح دراز کرد و گفت: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم»! و عمر نیز همین کار را کرد! (3) و چرا ابوبکر بارها گفت: «دست از من برداريد دست از من برداريد كه من بهتر از شما نيستم»!؟(4) و ده ها روایت دیگر مانند اینها که نشان می دهد آنها خود را شایسته پیروی نمی دانستند.
3) تمام سندها در این حدیث به عبدالملك بن عمير باز مى گردد كه ضعيف، كثيرالغلط و مضطرب الحديث(5) است.(6) از احمد بن حنبل نقل شده است: «عبد الملك مضطرب الحديث جدا مع قلة روايته، ما أرى له خمسمائة حديث وقد غلط في كثير منها»(7)؛ (عبدالملک مضطرب الحدیث است با اینکه روایت کمی هم نقل کرده و پانصد حدیث بیشتر از او ندیده ام درحالیکه در بین آنها هم اشتباه و روایات جعلی زیادی وجود دارد).
ذهبى درباره وى مى گويد: «طَالَ عُمره وساء حفظه. قال ابوحاتم: ليس بحافظٍ، تغيّر حفظه. و قال احمد: ضعيف يخلّط، و قال بن معين: مخلط، و قال ابن خراش: كان شعبة لايرضاه و ذكر الكوسج عن احمد انّه ضعّفه جدّاً»(8)؛ (عمر وى طولانى گشت و حافظه او دچار اختلال شد. ابوحاتم مى گويد: توان حفظ و نگهدارى حديث را نداشت و نيروى حافظه وى نيز دگرگون گرديد. احمد بن حنبل نيز مى گويد: عبدالملك ابن عمير، ضعيف است و روايات بى پايه و جعلى نقل مى کند. ابن معين مى گويد: وى احاديث نادرست را با احاديث صحيح درهم آميخته است. ابن خراش مى گويد: شعبه نيز از وى راضى نبوده است. كوسج از احمد بن حنبل حكايت نموده كه عبدالملك بن عمير را بشدّت تضعيف كرده است).
از مجموعه اين سخنان، استفاده مى شود كه «عبدالمك بن عمير»، داراى صفات زير بوده است و نمی توان به احادیث او اعتماد کرد:
1- بى حافظه و فراموش كار
2- ضعيف (در اصطلاح علم رجال يعنى كسى كه نمى توان به روايات وى اعتماد نمود).
3- کثیر الغلط.
4- مخلط (كسى كه روايات نادرست را با روايات صحيح مخلوط مى كند).
روشن است كه هر يك از صفات ياد شده، به تنهايى بر بى پايگى احاديث عبدالملك بن عمير گواهى مى دهد، در حالى كه تمام اين نقاط ضعف در وى گرد آمده است.(9)
علاوه بر این شعيب أرنؤوط در شرحی که بر مسند احمد نوشته این حدیث را منقطع(10) دانسته(11) و ترمذى بعد از نقل حديث، تصريح به مدلَّس(12) بودن آن مى كند و مى گويد: «سفیان بن عیینه در این حدیث تدلیس و فریبکاری می کند».(13)
همچنین گروه زيادى از علماى اهل سنت اين حديث را با تعبيرات مختلف تضعيف نموده اند از قبيل: ابوعيسى ترمذى(14)، أبو الوفا الحلبي(15)، ابوجعفر عقيلى(16)، ذهبی(17)، ابن حزم اندلسى(18)، نورالدين هيثمى(19)، ابن حجر عسقلانى(20)، ابن عساکر(21)، عبدالرؤوف مناوى(22) و ابن عدى.(23)
4) اگر این حدیث صحیح می بود، بزرگ ترین شخصیت های اسلام پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آن عمل می کردند و از آن سرپیچی نمی کردند. از مسلّمات تاریخ و روایات اهل سنّت این است که حضرت فاطمه(علیها السّلام) نه تنها به ابوبکر و عمر اقتدا نکرده، بلکه از آن دو خشمگین و غضبناک گردید و تا پایان عمر بر همین حال بود تا اینکه از دنیا رفت.(24) امیرمؤمنان(علیه السّلام) نیز به اعتراف بخاری 6 ماه با آنها بیعت نکرد.(25) همچنین برجسته ترین صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) با اقتدا به امیرمؤمنان(علیه السّلام) و حضرت زهرا(علیهما السّلام) از اقتدا به ابوبکر و عمر خودداری نمودند؛ چنان که ابی الفداء و یعقوبی و دیگران گفته اند: «گروهی از مهاجرین و انصار از بیعت کردن با ابوبکر سر باز زده و به علی بن ابیطالب(علیه السّلام) روی آوردند؛ از جمله: عباس بن عبد المطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام بن عاص، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار بن یاسر، براء بن عازب و أبی بن کعب».(26)
5)برخی از اهل سنّت درحالی برای اثبات خلافت ابوبکر به این حدیث ضعیف تمسک کرده اند که در مقابل این حدیث، آیات و روایات صحیح و متواتر فراوانی درمورد خلافت امام علی(علیه السلام) وجود دارد و به پیروی از علی(علیه السلام) سفارش کرده است. به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می کنیم:
آیاتی مانند آیه 59 سوره نساء که به آیه اولوا الامر مشهور است و آیه 55 سوره مائده که به آیه «ولایت» مشهور است و آیات فراوان دیگر. و روایاتی مانند حدیث غدیر و حدیث منزلت و حدیث ثقلین و حدیث «الْحَقُّ مَعَ عَلِيّ» و احادیث فراوان دیگری که منابع معتبر شیعه و اهل سنت آنها را ذکر کرده اند. با وجود این آیات و احادیث، هرگز احادیثی مثل حدیث اقتداء را که در هیچ یک از منابع شیعه نیامده و بر اساس مبانی اهل سنت هم ضعیف به شمار می رود، نمی تواند برای تشخیص خلیفه بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد استناد و استدلال قرار بگیرد.
6) نکته مهم دیگری که نشان می دهد این حدیث اعتباری ندارد، این است که اطلاق این حدیث مقتضی عصمت آن دو است در حالی که هیچ کس به عصمت آن دو قائل نیست. از طرفی با مراجعه به تاريخ خليفه اول و دوم پى مى بريم كه آن دو به كثيرى از مسائل جاهل و ناآگاه بوده اند.(27) حال چگونه ممكن است كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) امر به اطاعت و متابعت از آن دو نموده باشد! ضمن اینکه ابوبكر و عمر در بسيارى از مسائل با يكديگر اختلاف داشتند؛ در این صورت چگونه مى توان تصديق كرد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) امر به اقتدا و پيروى از هر دو نموده باشد!
7) عده قلیلی از اهل سنت برای مقابله با احادیث فراوانی که درمورد خلافت امام علی(علیه السلام) در منابع اهل سنت وجود دارد به جعل چنین احادیثی روی آورده اند. این درحالی است که غالب اهل سنت بر این عقیده هستند که حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) کسی را برای خلافت و زمامداری بعد از خود نصب نکرده است و خلافت برای ابوبکر را نیز از راه «اجماع» ثابت می کنند. تنها گروهی از متعصبین اهل سنت که «بکریّه» نامیده می شوند از روی تعصب نسبت به ابوبکر دست به جعل و وضع فضایل برای وی می زنند تا آنجا که حتی او را دریافت کننده وحی معرفی کرده اند!
حافظ ابن جوزی در این باره می گوید: «قَدْ تَعَصَّبَ قَوْمٌ لا خَلََاقَ لَهُمْ يَدْعُونَ التَمَسّکَ بِالسُّنّةِ قَدْ وَضَعُوا لِأَبِي بکر فَضَائِلَ...»(28)؛ (گروهی بی اهمیت که مدّعی تمسک به سنت می باشند از روی تعصب دست به جعل فضائل برای ابوبکر زده اند...).
ابن ابی الحدید معتزلی نیز درباره گروه «بکریّه» می گوید: «و چون بکرّیه دیدند که شیعیان چه می کنند [منظورش روایاتی است که شیعیان از خود اهل سنت در فضائل امیر المومنین(علیه السلام) دال بر امامت آن حضرت نقل می کنند] آنها نیز در مقابل برای ابوبکر به جعل روایات روی آوردند».(29)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.