پاسخ اجمالی:
«خاتم» از ماده «خَتْم» (بر وزن حَتْم) است و «ختم» به معناى پايان دادن چيزى است و «خاتم النّبیّین» به معنی آخرین پیامبر است. در زمانهای گذشته به مهرى كه در لاک کردن نامه به کار می رفت «خاتم» مى گفتند؛ اگر مى بينيم به انگشتر نيز «خاتم» گفته شده به خاطر اين است كه نگين انگشتر در گذشته به جاى مهر به كار مى رفته و هر كس پاى نامه خود را با نگين انگشترش كه روى آن اسم يا نقشى كنده بود مهر مى كرد. ضمن اینکه در احاديث اسلامى نیز از اين لفظ همان معناى خاتميّت پیامبر اسلام فهميده می شود.
پاسخ تفصیلی:
مسأله خاتميّت و خاتم بودن پيامبر عاليقدر اسلام (به معنی پایان دهنده پیامبری) از نظر علما و دانشمندان اسلامى، از ضروريّات دين و بديهيّات آيين مقدّس اسلام به شمار مى رود و هر فرد بيگانه و اجنبى، پس از تماس با افراد و جامعه هاى اسلامى، اين حقيقت را به خوبى درك و لمس مى كند و هرگز ممكن نيست كه فردى در يك محيط اسلامى زندگى نمايد، امّا موضوع خاتميّت به گوش او نخورد و از آن آگاه نگردد و اين خود نشانه ضرورى بودن مسأله خاتميّت پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) است.
هرگاه از «ضرورى» بودن آن و اين كه خاتميّت مورد اتّفاق و اجماع مسلمانان جهان است بگذريم، از ميان آيات قرآن روشن ترين آيه اى كه بر خاتم بودن پيامبر اسلام تصريح مى كند، آيه 40 سوره أحزاب است: «ما كانَ مُحَمّد ابا احَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ و خاتَمَ النَّبِيّينَ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شىٍء عَليماً»؛ (محمّد(صلى الله عليه و آله) پدر هيچ يك از مردان شما نبوده و نيست؛ ولى رسول خدا و ختم كننده و آخرين پيامبر است و خداوند به همه چيز آگاه است).(1)
لغت «خاتم» (بر وزن حاتم) از ماده «خَتْم» (بر وزن حَتْم) است و «خَتْم» در اصل، آن گونه كه ارباب لغت گفته اند، به معناى پايان دادن چيزى است. «ختام القوم» یعنی آخرین فرد قوم، و «خاتم النّبیّین» به معنی آخرین پیامبر است.(2)
«خاتَم» [در عرف] چيزى است كه به وسيله آن پايان داده مى شود، و نيز به معنى چيزى آمده است كه با آن اوراق و مانند آن را مهر مى كنند. در گذشته و امروز اين امر معمول بوده و هست كه وقتى مى خواهند در نامه يا ظرف يا خانه اى را ببندند و كسى آن را باز نكند روى در، يا روى قفل آن ماده چسبنده اى مى گذارند، و روى آن مهرى مى زنند كه امروز از آن تعبير به «لاك و مهر» مى شود. و اين به صورتى است كه براى گشودن آن حتما بايد مهر و آن شىء چسبنده شكسته شود. مهرى را كه بر اين گونه اشياء مى زنند «خاتَم» مى گويند، و از آنجا كه در گذشته گاهى از گِل هاى سفت و چسبنده براى اين مقصد استفاده مى كردند؛ لذا در متون بعضى از كتب معروف لغت در معنى خاتم مى خوانيم: «ما يوضع على الطينة»(3)؛ (چيزى بر گل مى زنند). اينها همه به خاطر آن است كه اين كلمه از ريشه «ختم» به معنى «پايان» گرفته شده، و از آنجا كه اين كار (مهر زدن) در خاتمه و پايان قرار مى گيرد نام «خاتَم» بر وسيله آن گذارده شده است.(4)
اگر مى بينيم به انگشتر نيز «خاتَم» گفته شده به خاطر اين است كه نگين انگشتر در آن زمان به جاى مهر اسم به كار مى رفته و هر كس پاى نامه خود را با نگين انگشترش كه روى آن اسم يا نقشى كنده بود مهر مى كرد.(5)
بنابر اين، معناى ابتدايى «خاتم» انگشتر نيست، بلكه مفادّ اوّلى آن همان وسيله اى است كه با آن نامه و اسناد و احياناً درهاى ظروف مُهر مى شد.
امروزه نيز در كشورهاى عربى به انواع مهرها- از فلزّى گرفته تا پلاستيكى- كه با آن نامه و اسناد و دفاتر دولتى مهر مى گردد و يا خانه و انبار و مؤسّسه اى لاك و مهر مى شود، «خاتم» مى گويند.
روى اين بيان، معناى «خاتم النّبيين» روشن گرديد؛ زيرا مفادّ آن اين است كه محمّد(صلى الله عليه و آله) شخصيّتى است كه با او درهاى نبوّت كه از زمان حضرت آدم تا زمان وى به روى بشر باز بود، مهر و بسته شد و اين فيض الهى بر اثر بى نيازى جامعه انسانى از پيامبر و دين مجدّد، به پايان رسيد و بار ديگر پيامبرى پس از وى نخواهد آمد و همانطور كه با مهر، پايان يافتن محتويات نامه اعلام مى گردد و مى رساند كه مقصود نويسنده از نامه به آخر رسيده است، همچنين با اعزام پيامبر اسلام، پايان يافتن اين فيض و به آخر رسيدن و ختم جريان اين موهبت الهى، اعلام گرديد و غرض از اعزام رسل و بعثت پيامبران به آخر رسيد و دیگر دلیلی برای بعثت پیامبر دیگری وجود ندارد، گويى كه وجود او بسان مهر است كه به باب نبوّت خورده و اين در را براى ابد به روى بشر بسته است.(6)
ضمن اینکه در مجمع البیان تعبیر «خاتم النبیین» هم به صورت فتح و هم به صورت کسر صحیح دانسته شده است: «خاتم النبيين، يجوز فيه فتح التاء و كسرها .... و الكسر اسم فاعل بمعنى الآخر»(7)؛ (خاتم هم به صورت فتح و هم به صورت کسر جایز است... و در صورت کسر اسم فاعل به معنی آخر و پایان می باشد). در این قرائت معنای «پایان دهندگی پیامبر اسلام برای سلسله پیامبران» بسیار واضح و روشن می گردد گرچه تعبیر «خاتَم» از «خاتِم» تاکید بیشتری بر خاتمیت و پایان دارد، زیرا «خاتَم» بر فردی که صفت ختم بوسیله آن محقق شده دلالت دارد، اما «خاتِم» یعنی ختم کننده که فرد مصداق آن می باشد.(8)
تصرّف ناروا در معناى خاتم
با این توضیحاتی که تا اینجا دادیم می گوییم، خنده آور، تصرّف نابجا و مضحكى است كه درباره «خاتم النّبيين» انجام شود و برخى از فِرَق ضالّه و مدعیان پیامبری براى اغوای مريدان خود چنين وانمود کنند كه مقصود از «خاتم» در آيه، همان انگشتر است و هدف از تشبيه پيامبر به انگشتر بيان موقعيّت پيامبر در ميان پيامبران مى باشد، زيرا همانطور كه انگشتر زينت دست به شمار مى رود، همچنين وجود پيامبر اسلام در ميان پيامبران زينت آنان مى باشد.
اما تفسير خاتم به انگشتر، يك نوع خيال بافى است كه براى فريب دادن ساده لوحان صورت گرفته است و هرگز در لغت عرب معناى واقعى «خاتم»، انگشتر نيست؛ بلكه همانطور كه گفته شد به معناى چيزى است كه با آن اسناد و دفاتر را مهر مى كردند و اگر به انگشتر نيز خاتم مى گفتند به اين دليل بود كه با آن نيز نامه و دفتر و سند را امضا و مهر مى كردند.
ما در تفسير قرآن هرگز حق نداريم از پيش خود براى لغتى معنايى بتراشيم، بلكه بايد از استعمالات رايج در ميان عرب زبانان پيروى كنيم؛ در صورتى كه هيچگاه در لغت عرب لفظ خاتم كنايه از زينت به كار نرفته و هرگز نمى گويند فلانى خاتم خانواده خود است و مقصود اين باشد كه او زينت آنهاست و اگر هدف از توصيف پيامبر به خاتميّت، بيان موقعيّت او در ميان آنان بود و اين كه او زينت اين گروه است، لازم بود از استعمالات رايج در اين زمينه پيروى نموده و بگويد: پيامبر اسلام «تاج» و «اكليل» انبياست؛ چنانکه در کتب لغت این دو به عنوان زینت سر به کار می رود.(9)
چهارده قرن همه مسلمانان جهان از اين لفظ همان معناى خاتميّت را فهميده اند و در احاديث اسلامى در بيان موقعيّت پيامبر نسبت به خاتميّت اين لفظ به كار رفته است.
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَدا»(10)؛ خداوند به وسيله پيامبر شما باب نبوّت را ختم نمود، ديگر پس از او پيامبرى نخواهد آمد و با كتاب او به نزول كتاب آسمانى پايان داده، پس از آن ديگر كتابى نازل نخواهد شد...).
برخى از آنان تصرّف نابجاى ديگرى در لفظ «خاتم» نموده اند و مى گويند كه خاتم در آيه به معناى مُهر است ولى هدف از توصيف پيامبر به «خاتم پيامبران» همان تصديق حقّانيّت انبياى گذشته است زيرا همان طور كه مهر گواهى بر صحّت مضامين يك نامه مى دهد، همچنين پيامبر اسلام نيز بر صحّت و استوارى همه پيامبران گواه است.
اين تفسير، در سستی و بى پايگى دست كمى از اوّلى ندارد، زيرا درست است كه مهر بر صحّت يك نامه گواهى مى دهد، ولى هرگز در لغت عرب سابقه ندارد به «شاهد» و «گواه»، «خاتم» بگويند بطورى كه اگر كسى پاى نامه اى را امضا كرد و يا بر حادثه اى گواهى داد، بگويند او «خاتم» است.
گذشته از اين، تصديق انبياء از خصايص پيامبر اسلام نيست و هر پيامبر بعدى نه تنها مصدّق پيامبر پيشين، بلكه تصدیق کننده تمام انبياى گذشته بوده است. خداوند در آیه 6 سوره صف حضرت مسيح را چنين معرّفى مى كند: «وَ اذْ قالَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ يا بَنى اسْرائيلَ انِّى رَسُولُ اللَّهِ الَيْكُمْ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ»؛ (و [به ياد آوريد] هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [تورات] مى باشم).(11)
همچنین هر پیامبری به پیامبران بعد از خود بشارت داده است اما حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) نه تنها بشارت به پیامبری نداد بلکه وجود پیامبری بعد از خود را به صراحت نفی کرده است. به عنوان مثال در حدیث منزلت خطاب به امام علی(علیه السلام) می فرماید: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَ بَعْدِي»(12)؛ (تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسى هستى، جز اينكه بعد از من پيامبرى نيست).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.