پاسخ اجمالی:
امروزه در كشور هاى شرقى، سخن از نفوذ عجيب و جادويى سياست مرموز و پيچيده غرب است؛ تا آنجا كه مردم معتقدند تمام رويدادها و تحوّلات، هر جنبش و حركت و هر حادثه جزئى و كلّى در عالم با نقشه غربي ها و از طريق سفارتخانه ها و يا ايادى آنها صورت مى گيرد! ولى آنچه مسلّم است اين نوع عقيده خود يكى از عوامل مهم شكست روحى ملل شرق، و بدبينى آنها و در نتيجه كناره گيرى مطلق از هر گونه فعاليت مثبت اجتماعى و سياسى است و اين همان است كه استعمار با تمام ذرات وجودش آن را مى خواهد و مى طلبد.
پاسخ تفصیلی:
غربي ها در مبارزات خود براى استعمار يا استملاك كشورهاى شرقى تنها بر قدرت نظامى و ثروت خود تكيه نمى كنند بلكه استفاده از عوامل روانى يكى از علل بزرگ پيروزى آنها در اين مبارزات غير انسانى بوده است و گاهى اين عوامل مؤثرترين نقش ها را بازى مى كنند.
مثلًا: امروز كسانى كه به كشور هاى شرقى، به خصوص كشور هاى استعمار زده، يا آزاد شده، و يا هر چه بناميم، قدم مى گذارند همه جا سخن از نفوذ عجيب و جادويى سياست مرموز و پيچيده غرب است كه در تمام رگ و ريشه هاى جوامع شرقى اثر گذاشته است.
تا آن جا كه عده زيادى به راستى معتقدند تمام رويدادها، هرگونه تحوّل، هر جنبش و حركت و هر طرز فكر و خلاصه هر حادثه جزئى و كلّى كه در شرق روى مى دهد همه بدون استثنا با نقشه هاى دقيق و پيش بينى شده غربي ها! و از طريق سفارتخانه ها و يا ايادى مرموز و جيره خواران آنها صورت مى گيرد.
ولى آنچه مسلّم است اين نوع عقيده افراطى درباره نفوذ سياست هاى استعمارى خود يكى از عوامل مهم شكست روحى ملل شرق، و بدبينى آنها نسبت به هر كس، و همه چيز، و در نتيجه كناره گيرى مطلق از هر گونه فعاليت مثبت اجتماعى و سياسى است و اين همان است كه استعمار با تمام ذرات وجودش آن را مى خواهد و مى طلبد.
مى دانيم مردم هروقت بيكار مى شوند و مطلب لازمى درباره كار و زندگى روزانه ندارند مشغول سياست بافى مى شوند. راستى چيزى كم خرجتر و كم مايه تر از سياست بافى نيست، چون مسائل سياسى در عين اين كه از هر مسأله اى پيچيده تر است از آن جا كه پايه آن بر احتمالات و حدس و تخمين و گمان است هر كس مى تواند در آن اظهار نظرى بكند [اگر چه فرسنگ ها از حقيقت دور باشد] و چون كشف فساد هم در آن كم اتفاق مى افتد [زيرا قرائن فساد هم مانند اصل مطلب قابل احتمالات گوناگون است] لذا همه كس با كمال شهامت در آن اظهار عقيده مى كند و با ذكر شواهد و قرائن از طريق به هم بافتن آسمان و ريسمان براى نظرات خود استدلال مى كند. و مجموعه اين جهات سبب شده كه همه مردم در همه امور سياسى متخصص و صاحب نظر باشند!
روى همين جهات سال ها قبل روزى با يكى از دوستان هنگام فراغت از كارهاى روزانه مشغول سياست بافى بوديم، او معتقد بود هر كار در مملكت ما [بلكه در سراسر شرق اگر نگوييم در همه دنيا] انجام مى شود به طور مستقيم يا غير مستقيم معلول سياست هاى خارجى است، و اين كلمه «هر» را به قدرى محكم ادا مى كرد كه پيدا بود اين موضوع در نظرش به هيچ وجه استثنا بردار نيست.
سپس اضافه كرد: مثلًا وضع اين شاخه درخت را مى بينيد [اشاره به شاخه كج و معوجى كرد كه در برابر ما قرار داشت] نيز به عقيده من معلول همين سياست خارجي هاست! گفتم: چه طور؟! گفت: براى اينكه روشن است كجى اين شاخه طبيعى نيست! و نيز روشن است علّت آن اين بوده كه كودكان بى تربيتى به آن آويزان شده اند! و اگر بپرسيد چرا بچه ها بى تربيت بار آمدند؟ مى گوييم چون استعمار در فرهنگ نفوذ كرده، و فرهنگ استعمارى فرآورده اى بهتر از اين نخواهد داشت.
بديهى است از اين گونه آسمان و ريسمان ها براى همه چيز، و همه حوادث و رويداد هاى اجتماعى، حتى اوضاع طبيعى و جوّى مى توان يافت، و براى اين نفوذ جادويى استدلال كرد.
امّا نكته مهم اين جاست: درست است كه استعمارگران براى پيش برد مقاصد خود در كشور هاى استعمار زده از دخالت در هر چيز، اعم از فرهنگ و اقتصاد و مذهب و عادات و رسوم و ... فروگذار نمى كنند، و حتى در صورت لزوم از نابود كردن ساكنان اين مناطق ابا ندارند، چنان كه به گفته يكى از مورّخان معاصر «مثلًا در آمريكاى لاتين پيش از هجوم اروپايي ها جمعيّت ميان 20 تا 40 ميليون نفر تخمين زده مى شد امّا پس از تسلّط استعمار دو سوم تا سه چهارم! نابود شدند كه رفتار اروپاييان مسئول اين جنايت منهدم كننده شناخته شده است»(1) و نظير اين فجايع هولناك در بسيارى از مستعمرات وجود پيدا كرده.
و نيز درست است كه كشور هاى استعمارى براى حفظ منافع خود در مستعمرات طرح هاى دقيقى، حتى براى ساليان دراز، پيش بينى مى كنند و تا آن جا كه مى توانند جنبش ها را در مسير منافع خود رهبرى مى نمايند ولى اغراق و مبالغه در اين قسمت، و آن را به يك شكل جادويى در آوردن، كه مانند ارواح خبيثه زمان جاهليّت از هر حاجب و مانعى مى تواند عبور كند و شكل طلسم غير قابل فتح به آن دادن، اين خود يكى از بزرگترين اشتباهات كشور هاى شرقى، و در عين حال يكى از شاهكار هاى سياست هاى استعمارى است كه مى تواند به وسيله آن همه مقاومت ها را در برابر خود به سادگى از بين ببرد.
روشنتر بگوييم اين طرز فكر كه شايد به خواسته خود غربي ها و با كمك عمال و ايادى آنها در شرق تبليغ شده موجب شكست روانى غير قابل جبرانى مى گردد كه كمترين ضايعات آن بدبينى مطلق و سلب اعتماد نسبت به هر فكر انقلابى و هر جنبش آزادى بخش است.
در واقع از قرن هيجدهم ميلادى كه بنا به گفته «آلبرماله» مورخ معروف(2) كشور هاى نيرومند اروپايى از تسلّط بر قطعات ديگر اروپا مأيوس شدند و ناچار متوجّه آسيا و آمريكا [آمريكاى لاتين] گرديدند. [چون آفريقا در آن روز هنوز از نقاط وحشتناك و طلسم هاى ناگشوده محسوب مى شد] نهايت كوشش خود را در اين راه به كار بردند كه قدرت نظامى و تفوق سياسى خود را خيلى بيش از آنچه بود به رخ ملل اين مناطق بكشند و چنان به آنها تلقين كنند كه قدرت هاى آنها در همه زمينه ها غير قابل مقابله است.
سود اين كار بسيار روشن است زيرا از اين راه مى توانند عامل روانى ترس و وحشت را جانشين نيرو هاى پرخرج نظامى كنند! مثلًا در آن روز كه مردم هندوستان تصوّر مى كردند اين شيطانهاى سفيد [اروپايي ها] مى توانند از درهاى بسته به طور مرموزى وارد شوند و از اسرار درون خانه ها با خبر گردند هيچ فكر انقلابى ممكن نبود در آنها به وجود آيد، و اين فكر احساس حقارتى در آنها به وجود مى آورد كه بهترين ضامن بقاى استعمار محسوب مي شد.
امروز نيز كه بقاياى اين افكار در مغز بسيارى از مردم شرق وجود دارد به دست آوردن آزادى كامل براى آنها ميسّر نيست، با اين كه حوادثى مانند استقلال هندوستان و الجزاير و امثال آنها به خوبى ثابت كرد كه آن افسانه ها تا چه اندازه از واقعيت دور بوده است.
مسأله نفوذ جادويى سياست هاى غربى در شرق از يك نظر ديگر نيز قابل مطالعه است و آن اين كه: عده قابل توجّهى نه به خاطر ايمان به چنان نفوذ خارق العاده، بلكه بيشتر به خاطر شانه خالى كردن از زير بار مسئوليت ها، و تن در دادن به تنبلى و تمايل به انزواى اجتماعى و سياسى كه خود معلول يك سلسله نقاط ضعف روانى است، از چنين فكرى استقبال مى كنند.
اينها چنين وانمود مى كنند كه اگر ما وارد معركه نمى شويم نه به خاطر ترس از مشكلات يا مرد ميدان نبودن است بلكه ما مى دانيم سياست هاى خارجى به قدرى مرموز و ريشه دار است كه ما هر قدمى برداريم بالاخره به نفع آنها تمام مى شود پس چه بهتر كه به گوشه عزلت نشسته و بقيه زندگى را [اگر بشود آن را زندگى نام نهاد] آسوده بگذرانیم و عمر را به سر آريم!
ملل شرق بايد با اين طرز تفكّر و اين بدبينى افراطى نسبت به حوادث اجتماع خود مبارزه كنند، و در عين هوشيارى و توجّه عميق به سياست هاى بيگانگان اين فكر را كه «هر حادثه اى از سياست آنها آب مى خورد و هرگز نمى توان از چنگال سياست هاى استعمارگران رهايى جست و چه بهتر كه تسليم حوادث شويم» از مغز خود بيرون سازند.
ملل شرق بايد اين خود باختگى و رعب و وحشتى را كه از نفوذ افسانه اى سياست غرب بر اجتماعات آنها سايه افكنده، از خود و اجتماعات خود دور كنند و قبل از هر چيز ايمان پيدا كنند كه مى توانند مقدّرات خود را به دست خويش گيرند.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.