پاسخ اجمالی:
ابهام و تضادهايى كه بر اصول عقايد مسيحيان سايه افكنده، شخصيّت مسيح را نيز فرا گرفته است و او را در هالهاى از ابهام قرار داده است. مسيحيان، حضرت عيسى(ع) را مانند ما مسلمانان به عنوان يك پيامبر بزرگ نمىشناسند؛ بلكه او را مافوق پيامبر ميدانند و ايشان را خدا، فرزند خدا، فادى و نجات دهنده بشريّت از گناه ميدانند.
پاسخ تفصیلی:
ابهام و تضادهايى كه بر اصول عقايد مسيحيان سايه افكنده، شخصيّت مسيح(عليه السلام) را نيز فرا گرفته است و او را در هاله اى از ابهام قرار داده؛ ولى آنچه نبايد در آن ترديد داشت اين است كه مسيحيان، عيسى(عليه السلام) را مانند ما مسلمانان به عنوان يك پيامبر بزرگ نمىشناسند، بلكه او را مافوق پيامبر مىدانند، او در نظر آنها، خدا و فرزند خدا و فادى و نجات دهنده بشريّت از گناه است.
مستر هاكس آمريكايى در كتاب خود درباره مسيح(عليه السلام) چنين مىنويسد: «خداوندِ ما عيسى به مسيح ملقّب گشته است؛ زيرا كه از براى خدمت و فدا معيّن و قرار داده شده است،... مقصود از نسل زن همان وجود مبارك است... كه شيطان و نسل ما را مغلوب خواشهد نمود... و قصد از گزيدن پاشنه مسيح اين است كه وى را زحمت دادند و اذيّت رسانيدند و مقتول نمودند لكن حضرت بالاخره سر شيطان و نسل او را كوبيد زيرا كه بر گناه و موت نصرت يافت».(1)
آنها معتقدند: «قصد از بعثت انبيا اين بود كه مشيّت حضرت الهى را اعلام كرده، شؤون دينى را اصلاح نمايند و مخصوصاً قصد عمده و كلّى انبيا، اخبار از آمدن مسيح و خلاصى عالم بوده است و ايشان آن قوّه فعّاله و مؤثّرهاى بودهاند كه قوم را به راه راست هدايت مىنمودهاند و مداخله عظيم در امور سياسيه داشتهاند».(2)
و از اين بيان به خوبى استفاده مىشود كه مسيح مافوق پيامبران بوده و هدف اصلى بعثت پيامبران، در درجه نخست اين بود كه خبر از آمدن او دهند.
ولى جالب توجّه اينجاست كه بر خلاف عقيده مسيحيان امروز، از گوشه و كنار همين اناجيل كنونى به خوبى برمىآيد كه هدف از فرستادن عيسى همچون ساير انبيا، براى ارشاد و هدايت خلق و سوق دادن آنها به سوى آفريدگار جهان و نجات مردم از گناهان از طريق موعظه و راهنمايى و نصيحت و پند و توبه بوده است.
در انجيل لوقا چنين مىخوانيم: «... او (عيسى) در هر شهرى و دهى گشته، موعظه مىنمود و به ملكوت خدا بشارت مىداد و آن دوازده با وى بودند»(3) اين انجيل و ساير اناجيل مملو است از موعظههاى مسيح و ارشاد و دعوت مردم به سوى خدا.
در انجيل يوحنّا اين تعبيرات كراراً از زبان مسيح نقل شده است.
1. آن كه مرا فرستاد حقّ است. (باب 8 ، جمله 26)
2. من از جانب خدا صادر شدهام و آمدهام؛ زيرا كه من از پيش خود نيامدهام؛ بلكه او مرا فرستاد. (باب 8 ، جمله 42)
3. پدرى كه مرا فرستاد نيز براى من شهادت مىدهد. (باب 8 ، جمله 18) ميدانيم كه كلمه «پدر» در كتب مقدّس مسيحيان به معنى آفريدگار و صاحب و مالك آمده است. در باب هشتم انجيل يوحنّا نيز شواهدى بر اين موضوع وجود دارد.
همه اين تعبيرات مىرساند كه عيسى خود را رسول و پيامبر و فرستاده خداوند معرّفى كرده، و اين بر خلاف چيزى است كه اولياى كليسا به سوى آن دعوت مىكنند.
به علاوه در اناجيل بارها عنوان «پسر انسان» بر مسيح اطلاق شده، به طورى كه نويسنده قاموس مقدّس اظهار مىدارد، در هشتاد مورد چنين عنوانى بر مسيح(عليه السلام) اطلاق شده است!(4) و اين تعبير مىرساند كه عيسى اصرار داشته است او را به عنوان يك بشر بشناسند.
و از همه جالبتر اينكه، مطابق صريح انجيل متّى، حضرت مسيح عبادت و بندگى را مختصّ خداوند دانسته، آنجا كه مىگويد: «پس ابليس او [مسيح] را به كوهى بسيار بلند برد و همه ممالك جهان و جلال آنها را بدو نشان داد، به وى گفت: اگر افتاده مرا سجده كنى همانا اين همه را به تو بخشم، آن گاه عيسى وى را گفت: دور شو اى شيطان، زيرا كه مكتوب است كه خداوندِ خداى خود را سجده كن و فقط او را عبادت نما».(5)
از اين بيان به خوبى برمىآيد كه عيسى هنگام آزمايش، فريب شيطان را نخورد و دعوت او را براى سجده خويش در برابر چنان پاداش بزرگى نپذيرفت؛ بلكه گفت: عبادت مخصوص ذات خداوند خداست (تعبير خداوند خدا، مخصوص آفريدگار جهان است).
از اين عبارت نيز برمىآيد كه مسيح تنها دعوت به عبادت خداى يگانه مىكرد و آنچه امروز از عبادت كردن مسيح يا مريم در ميان مسيحيان رايج است بدعت است.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.