پاسخ اجمالی:
نویسندگان نزدیک به زمانه خواجه نصیرالدین به نقش داشتن خواجه در وقایع فتح بغداد اشاره ای نکرده اند؛ بلکه مهمترین عامل سقوط بغداد را سستى و بى تدبيرى خلفاى عباسى بیان کرده اند. مغول در طول 40 سال حمله به سرزمین های اسلامی، شهرهای زیادی را قتل عام کرد و نشان داد که نیازی به مشورت کسی برای حمله به بغداد ندارد. در حالی که خواجه تا می توانست مانع قتل عام و شرارت مغولان می شد؛ او جان بسیاری از ساکنان شهرها و علمای مسلمان را نجات داد.
پاسخ تفصیلی:
یکی از اتهاماتی که برخی متعصبین اهل سنت به منظور بدنام کردن شیعیان و توجیه بی کفایتی خلفای عباسی، به خواجه نصیرالدین طوسی وارد کرده اند ادعای دخیل بودن او در سقوط بغداد و نقش او در قتل خلیفه عباسی و تحریک مغول در حمله به بغداد است! حتی گفته شده که شیعیان به خاطر کینه ها و عقده هایی که از خلافت به عنوان مظهر شکوه و قدرت اهل سنت داشتند برای نابودی آن با مغولان همدست شده اند.
این اتهام سالها پس از وقوع این واقعه و بر اساس حدس و گمان افراد متعصبی مانند ابن کثیر و ابن تیمیه بیان شده(1) و هیچ یک از نویسندگان کتاب های تاریخی نزدیک به زمانه خواجه نصیرالدین، اعم از شیعه، سنی و غیر مسلمانان، که وقایع آن زمان را بررسی کرده اند؛ به نقش داشتن خواجه نصیرالدین طوسی و سایر شیعیان در وقایع فتح بغداد اشاره ای نکرده اند، بلکه مهمترین عامل سقوط بغداد را سستى و بى تدبيرى خلفاى عباسى بیان نموده اند. برخی از کسانی که به ذکر این واقعه پرداخته اند عبارتند از:
«ابن طباطبا» (متوفى: 709ق)، در کتاب «الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه» که از منابع مهمی است که در روزگار نزدیک به سقوط بغداد به سال 701 ق نگاشته است مطالبی درباره احوال مستعصم عباسی و فتح بغداد نوشته ولی از خواجه و نقش او در فتح بغداد نامی نبرده است.(2)
«ابوالفداء» (متوفى: 732ق) نیز در «المختصر فی اخبار البشر»، مطالبی درباره فتح بغداد و حتی شرح حال طوسی آورده است؛ ولی به نقش او در سقوط بغداد اشاره نکرده است.(3)
همچنین «ابن عبری» (متوفای: 658ق)، بحثی درباره فتح بغداد آورده و از وفات خواجه و علوم مربوط به او بحث مفصلی کرده است؛ ولی از مسائل سیاسی و نقش او در فتح بغداد یا تشویق خواجه سخنی نیاورده است.(4)
حتی «ذهبی» رجالی و محدث معروف اهل سنت (متوفای: 746ق) که تعصب زیادی دارد و مورد قبول علمای اهل سنت می باشد، ضمن تشریح فتح بغداد (656-657ق) و بیان موضع «علقمی»،(5) اشاره ای به خواجه نکرده است.(6)
در بین معاصرین اهل سنت نیز «سعد بن حذیفه الغامدی»، استاد تاریخ دانشگاه ملک سعود در ریاض، کتابی با عنوان «سقوط الدوله العباسیه و دور الشیعه بین الحقیقه و الاوهام»، ویژه بررسی علل سقوط بغداد به دست مغول، نوشته و نظریه خویش را بر این پایه قرار داده است که آنچه «عامل اصلی سقوط خلافت عباسی» است، «انحطاطی است که این دولت گرفتار آن شده بود» و همان انحطاط بود که سقوط آن را حتمی کرد.(7)
غامدی همچنین شرح مفصلی درباره مغولان و جنگ های آنان در بلاد اسلامی، در شرق دور تا ایران و سپس عراق و آنگاه ساقط کردن بغداد ارائه کرده و در نهایت از نقش شیعیان در این ماجرا سخن به میان می آورد. وی می گوید که منابع اهل سنت، شیعیان را به همدستی با مغولان متهم کرده اند (و از افرادی مانند ابن کثیر که این اتهام را زده اند نام می برد). سپس می افزاید: منابع جدید هم بر اساس همان اتهامات، این مطلب را تکرار کرده اند. در اینجا این پرسش را مطرح می کند: آیا هولاکو نیازی به مساعدت مسلمانان شیعه مذهب بر ضد مسلمانان سنی داشت تا این که ما چنین اتهامی را قبول کنیم؟ حقیقت آن است که نیروهای مغول، به طور مداوم، و طی 38 سال به سرزمینهای خلافت عباسی حمله می کردند از دورترین نقاط تا عمیق ترین آن. به طوری که به باعقوبا و خانقین و سامرا هم رسیدند و عباسیان در مواجهه با آنان گرفتار ضعف و سستی بودند. ساکنان شهر حله، سنی یا شیعه(با مشاهده این وضع) نزد مغولان رفتند. آنان چاره ای جز تسلیم شدن نداشتند. جز این سرنوشت آنان نابودی و قتل بود چنان که هزاران عراقی دیگر کشته شده بودند. به علاوه، قبلا دیدیم که منگوقاآن برادر هولاکو خان، به او دستور داده بود تا بغداد را تصرف کند. بنابرین، هولاکو نیاز به کمک هیچ کس، شیعه یا سنی، نداشت. چنان که منتظر توصیه و تحریک کسی یا پیشگویی مسلمانان شیعه نبود تا بر خلافت عباسی هجوم برد... . به علاوه مغولان پس از ورود به شهر، به همه محلات به طور یکسان حمله کردند و بدون تفاوت مذهبی مردم شهر را چه شیعه و چه سنی قتل عام کردند.(8)
خلفای عباسی هم نزدیک به چهل سال شاهد قتل عام و خونریزی مغولان بودند و با علم به این ویژگی آنها هرگز در فكر ترميم لشكر و مقابله با سپاه مغول نبودند گويى مى گفتند: «بغداد براى ما كافى است». مستعصم عباسى آخرين خليفه اين سلسله كه از عادات و رسوم او خونريزى و لهو و لعب بود، نه تنها كارى براى مسلمين انجام نداد، بلكه عده اى از شيعيان بغداد به دست پسرش «ابوبكر» به خاك و خون كشيده شدند و اموال آنان به غارت رفت.(9) این قتل عام و غارت اموال در شرایطی بود که مردم عراق از حمله مغول نیز دلهره عجیبی داشتند؛ چراکه هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوی عراق حرکت کنند و شهرهای آنجا را یکی پس از دیگری فتح نمایند، لذا بسیاری از مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشی شهرها را خالی کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.(10)
حتی زمانى كه هلاكو خان از همدان پيامى براى خليفه فرستاد كه اگر از حكومت ايلخانى پوزش طلبد و سازش كند، ممكن است از آمدن به بغداد خوددارى كنم خليفه از عهده اين سياست برنيامد و دائم با جواب هاى سست و تهديدات واهى به مغول سر خود را گرم كرده و مغول را به شوخى گرفته بود و زمانى از خواب خرگوشى بيدار شد كه دير شده بود.(11)
ابن کثیر(متوفای: ۷۷۴ ق) که از مدعیان نقش داشتن خواجه در حمله به بغداد است و برای خلیفه عباسی خیلی متأثر است، می نویسد: «تعداد سربازان خلیفه از مرز بیست هزار نفر تجاوز نمی کرد. همین تعداد هم در نهایت سختی و ذلت به سر می بردند، به طوری که در خیابان ها و درهای مساجد گدایی می کردند. به گفته مورخان هنگامی که قوم غارتگر مغول در دروازه های شهر بغداد بودند، خلیفه در کاخ خود با کنیزکان و زن های آوازه خوان مشغول خوش گذرانی بود».(12)
خود خواجه نصیر نیز در این باره نوشته است که بعد از آنکه مستعصم کلید خزائن اجدادی را تحویل هلاکو داد، هلاکو طبقی زر پیش خلیفه نهاد و گفت بخور. او گفت زر نتوان خورد. گفت پس چرا نگه داشتی و به لشکریان ندادی؟ و این درهای آهنین را چرا پیکان نساختی و به کنار جیحون نیامدی تا من از آب نتوانم گذشت؟ خلیفه گفت تقدیرخدا چنین بود. هلاکو گفت پس آنچه بر سر تو خواهد آمد نیز به تقدیر خداست.(13)
لذا جای بسی تعجب است که این بی کفایتی خلیفه عباسی در مقابله با مغول را بخواهیم به گردن کسی بیاندازیم و برای توجیه آن بهانه جویی کنیم.
این در حالی است که خواجه نصیرالدین طوسی نه تنها مغولان را به قتل عام تحریک نمی کرد، بلکه از آنجا که خود او شاهد قتل عام خانواده و اقوام و خویشان خود در خراسان توسط قوم مغول بود و دیده بود که به هیچ کس رحم نمی کنند تا می توانست مانع قتل عام آنها می شد.(14) او حتی در جریان حمله به عراق از نفوذی که در بین مغول داشت استفاده کرد و باعث نجات جان دانشمندان و علمایی همچون ابن ابی الحدید(شارح نهج البلاغه) و برادرش موفق الدوله و عطاملک جوینی که بی رحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند، گردید.(15)
بعد از حمله مغول به سرزمین های اسلامی نیز مدت زيادى رعب و وحشت و جنايت و خونريزى در بین مسلمانان حكمفرما بود، امّا رفته رفته از بى فرهنگى و خوى ستمگرى مغولان كاسته شد و اين به سبب تأثير فرهنگ مردم ايران و اسلام و نيز هوشيارى و سياست وزراى لايق و شايسته اى نظير خواجه نصيرالدين طوسى، ياور وحى و عقل بود. حضور چنين دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان، در پيشرفت علم و جلوگيرى مغولان وحشى از تخريب و آتش سوزى مراكز فرهنگى و كتابخانه ها، نقش بسزايى ايفا كرد، دانشمندانى كه در انجام اين مهم از آبروى خويشتن سرمايه گذاشتند و همچون شمع سوختند.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.