پاسخ اجمالی:
اولا: در بسياری از منابع اهل سنت رواياتی درمورد نزول این آيه درباره حوادث غدير آمده است. ثانیا: بسياری از سوره های مکی آيات مدنی دارند. ثالثا: ابطح به معنی شنزاری است که سيل بر روی آن جاری می شود و در اطراف مدينه نيز مناطقی وجود دارد که مردم آن را ابطح يا بطحاء مي نامند. رابعا: منظور از عذاب در آيه 33 انفال عذاب جمعی است نه فردی. دیگر اینکه: به اعتراف نویسندگان کتابهای طبقات نگاری، نام تعداد بسیار اندکی از صحابه در این کتابها آمده است و آنچه در این مجموعه ها آمده حتی یک دهم همه صحابه نیست.
پاسخ تفصیلی:
بسيارى از مفسّران و راويان حديث، در ذيل آيات اوّليّه سوره معارج(1)، شأن نزولى نقل كرده اند كه خلاصه اش چنين است: پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) على(عليه السلام) را در غدير خم به خلافت منصوب كرد و درباره او فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ». چيزى نگذشت كه خبر آن در اطراف پيچيد، «نعمان بن حارث فهرى» كه از منافقان بود(2) خدمت پيامبر(صلى الله عليه و آله) آمد و عرض كرد: تو به ما دستور دادى كه شهادت به يگانگى خدا، و رسالت تو بدهيم ما هم شهادت داديم. سپس دستور به جهاد و حج و نماز و زكات دادى همه اينها را پذيرفتيم. ولى به اينها راضى نشدى تا اين كه اين جوان (اشاره به على(عليه السلام)) را به جانشينى خود منصوب كردى و گفتى: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاه فَعَلىٌّ مَوْلاهُ»؛ (هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست). آيا اين كار از ناحيه خودت بوده يا از سوى خدا؟ پيامبر(صلى الله عليه و آله) فرمود: «قسم به خدايى كه معبودى جز او نيست از ناحيه خدا است». «نعمان بن حارث» روى برگرداند و گفت: «خداوندا اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است، سنگى از آسمان بر ما بباران!» ناگهان سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت. و اينجا بود كه آيه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» نازل گشت.
آنچه در بالا آمد مطابق روايتى است كه در «مجمع البيان» از أبو القاسم حسكانى نقل شده است.(3) همين مضمون را بسيارى از مفسّران اهل سنّت و راويان احاديث با تفاوت مختصرى نقل كرده اند مانند: «قرطبى»(4) و آلوسى(5) و أبو إسحاق ثعلبى(6) و... .
علّامه امينى نیز در كتاب الغدير اين روايت را از سى نفر از علماى اهل سنّت (با ذكر مدرك و عين عبارت) نقل مى كند، از جمله: «سيره حلبى»؛ «فرائد السّمطين» حموينى؛ «درر السّمطين» شيخ محمّد زرندى؛ «السّراج المنير» شمس الدّين شافعى؛ «شرح جامع الصّغير» سيوطى؛ «تفسير غريب القرآن» حافظ ابو عبيد هروى؛ «تفسير شفاء الصّدور» أبو بكر نقّاش موصلى و كتابهاى ديگر.(7)
برخی از مفسرین نیز، از جمله شاذلی(8) و ثعلبی(9) و...، از ابن عباس نقل می کنند که این آیات در غدیر خم و در شأن «نضر بن حارث» نازل شده است.
با وجود این همه قرائن و شواهدی که نشان می دهد این آیات در تأیید جریان غدیر اتفاق افتاد، اما بعضى از مفسّران يا محدّثانى كه فضائل على(عليه السلام) را با ناخشنودى مى پذيرند، ايرادهاى مختلفى بر اين شأن نزول گرفته اند. مهمترين آن چهار اشكال زير است كه برخي از جمله صاحب تفسير المنار(10)، بعد از نقل روايت فوق مطرح كرده اند:
ايراد اوّل:سوره معارج مكّى است و تناسبى با داستان غدير خم که در حجه الوداع و اواخر عمر پيامبر رخ دادهه است، ندارد.
پاسخ: مكّى بودن يك سوره دليل بر اين نيست كه تمام آيات آن در مكّه نازل شده است؛ سوره هاى متعدّدى در قرآن مجيد داريم كه «مكّى» ناميده شده است، ولى تعدادى از آيات آن در مدينه نازل شده. سوره هايى نیز در قرآن است كه تحت عنوان «مدنى» ثبت شده، ولى تعدادى از آيات آن در مكّه نازل گرديده است. به عنوان مثال سوره عنكبوت از سوره هاى مكّى است؛ در حالى كه ده آيه اوّل آن طبق گفته «طبرى» در تفسير معروفش و همچنين «قرطبى» در تفسيرش و بعضى ديگر از دانشمندان در مدينه نازل شده است.(11) همچنين هفت آيه اوّل سوره كهف كه به عنوان سوره مكّى شناخته شده طبق تفسير قرطبى و اتقان سيوطى در مدينه نازل شده است و موارد متعدّد ديگر.(12) سوره «مجادله» هم كه مطابق قول معروف «مدنى» است، ده آيه اوّل آن طبق تصريح بعضى از مفسّران در مكّه نازل شده است.(13)
كوتاه سخن اين كه موارد فراوانى يافت مى شود كه سوره اى به عنوان مكّى يا مدنى معرّفى شده و در تفاسير و قرآن ها بالاى آن همين عنوان را مى نويسند در حالى كه بخشى از آيات آن در جاى ديگر نازل شده است. بنابراين، هيچ مانعى ندارد كه سوره معارج نيز چنين باشد.(14)
ايراد دوّم: در اين حديث آمده است كه حارث بن نعمان در «ابطح» خدمت پيامبر(صلى الله عليه و آله) رسيد و ابطح درّه اي است در مکّه. لذا آيه نمي تواند بعد از ماجراي غدير در میان مکه و مدینه نازل شده باشد.
پاسخ:
اوّلًا تعبير به ابطح تنها در بعضى از روايات وجود دارد، نه در همه روايات.
ثانياً ابطح و بطحاء به معنى زمين شنزارى است كه سيل از آن جارى شود و در مدينه و مناطق ديگر نيز مناطقى وجود دارد كه آن را ابطح يا بطحاء مى نامند. مهم ترین مؤید این موضوع که «معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه در مکه نیست» رجوع به لغت است. در «لسان العرب» آمده است: بطحآء مسيلى است كه در آن خرده هاى شن است. و ابن سيده گفته است: بطحاء وادى، خاك نرمى است كه سيل بدانجا كشانده است. و اگر عريض و وسيع باشد آنرا أبطح گويند و جمع آن أباطح است. در بیانی راجع به عمر نیز آمده است كه: «إنَّهُ أَوَّلُ مَنْ بُطِحَ الْمَسْجِدِ»، يعنى اوّلين كسى است كه گفت: (زمين مسجد مدينه را از شن نرم وادى مبارك بپوشانيد)! به هر حال ماده «بطح» و مشتقات آن هم برای اشاره به زمین هایی با صفاتی خاص و هم برای اشاره به سرزمین های معین بسیار مورد استفاده قرار می گیرند. مثلا گفته شده بطيحة زمينى است ما بين واسط و بصره و آن محلّ فرو رفتن آب دجله و فرات است. و همچنين آب هاى فرو رفته اى كه ما بين بصره و أهواز است، آنها را نيز بطيحه گويند. و زمين طف در ساحل بطيحه است كه تمام آنرا بطائح گويند.(15)
جالب اينكه در اشعار عرب و در روايات نيز كراراً به این معنی اشاره شده است. از جمله در بخشی از اشعار معروفى كه شهاب الدين- معروف به حيص بيص- در مرثيه اهل بيت(عليهم السلام) و از زبان آنها خطاب به قاتلان شان سروده شده می خوانیم: «...امّا هنگامى كه شما پيروز شديد خون از ابطح سرازير شد». واضح است كه قتل بزرگان اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه و آله) غالباً در عراق و كربلا و كوفه و مدينه بود و در ابطح مكّه هرگز خونى ريخته نشد. آرى بعضى از اهل بيت(عليهم السلام) در فَخّ كه حدود دو فرسخ از مكّه فاصله دارد شربت شهادت نوشيدند در حالى كه ابطح در كنار مكّه است.(16) يكى ديگر از شعرا در مرثّيه امام حسين(عليه السلام) سالار شهيدان مى گويد: «از جمله خانه اى از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه و آله) در كربلا بود كه در ميان ابطحها(شنزارها) و رابيه ها(تپه های بلند) برپا شده بود».(17) كوتاه سخن اينكه درست است كه يكى از معانى ابطح، نقطه اى در مّكه است ولى معنى و مفهوم و مصداق ابطح منحصر به آن نقطه نمى باشد.(18)
ایراد سوم: قرآن مجيد در آیه 33 سوره أنفال مى گويد: «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَََ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ»؛ (خداوند آنها را عذاب نمى كند در حالى كه تو در ميان آنها هستى و خداوند آنها را عذاب نمى كند در حالى كه استغفار مى كنند). اين آيه مى گويد: با وجود پيامبر در بین مسلمین هرگز عذابى نازل نخواهد شد لذا نزول عذاب بر نعمان بن حارث فهري کذب است.
پاسخ:آنچه قابل قبول است اينكه عذاب عمومى و دسته جمعى به خاطر حضور پيامبر(صلی الله علیه وآله) در میان مسلمانان وجود نداشت؛ ولى عذاب هاى خصوصى و شخصى كرارا بر افراد نازل شد. چنانكه تاريخ اسلام گواه است كه افراد متعددى مانند «ابوزمعه» و «مالك بن طلاله» و «حكم بن ابى العاص» و غير آنها به خاطر نفرين پيامبر(صلی الله علیه وآله) يا بدون آن گرفتار عذاب شدند.(19)
به عنوان نمونه در مورد «حکم بن ابی العاص»، ابن اثير از طريق عبد الرحمن بن ابى بكر روايت نموده كه: حكم بن ابى العاص بن اميّه پدر مروان، پشت سر پيغمبر(صلى اللّه عليه و آله) مي نشست و هنگامى كه آن حضرت سخن مي گفت او روى خود را بطريق استهزاء دگرگون مي ساخت و اشكال مسخره آميز نشان مي داد. پيغمبر او را با آن هيئت ديد و به او فرمود: «چنين باش!» پس تا هنگام مرگ صورتش به همان هيئت كريه بود و بنابر روايت ديگر تا دو ماه مبتلا به تشنّج و اضطراب شد و پس از نجات یافتن از اضطراب و تشنج مرض صرع او را فرا گرفت و پس از نجات یافتن از آن گرفتار تشنّج و اختلاج (لرزش اعضای بدن) بود تا در نتيجه نيرو و گوشت بدن او از بين رفت.(20) علاوه بر اين، آيه فوق تفسيرهاى ديگرى نيز دارد كه طبق آن استدلال به آن در اينجا ممكن نيست.(21)
ایراد چهارم:در کتاب هاي معروف رجالي و طبقات نگاري صحابه مانند «استيعاب» و «اسد الغابة» که از مهمترین کتاب هایی هستند که به ذکر اصحاب پيامبر(صلی الله علیه وآله) پرداخته اند و... اسمى از «حارث بنن نعمان» نمىى بينيم؛ حال چگونه اين آيه مي تواند بر حوادث غدير و ولايت علي(علیه السلام) دلالت کند؟!
پاسخ: آنچه در اين كتاب ها از نام هاى صحابه آمده تنها مربوط به قسمت بسیار اندکی از صحابه است؛ مثلا ابن اثیر در كتاب «اسد الغابة» تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده در حالى كه مى دانيم تنها در حجّة الوداع صد هزار نفر يا بيشتر در محضر پيامبر(صلی الله علیه وآله) بودند. بنابراين شكى نيست كه بسيارى از صحابه پيامبر(صلی الله علیه وآله) نام شان در اين كتب نيامده است.(22) حتی جامع ترین کتاب ها در این زمینه از جمله كتاب «الاصابة بتمييز الصحابة» تأليف ابن حجر عسقلانى به این حقیقت اعتراف کرده است که تمام مواردی که از صحابه برشمرده شده است، حتی یک دهم صحابه نیست.
از طرفی بسیاری از صحابه در صحراها و مناطق دور افتاده زندگی می کرده اند و شرح حالی از آنها در دسترس نبوده تا ذکر شود. در اين صورت براى اهل تحقيق ميسّر نخواهد بود كه به احوال و شئون امّتى احاطه پيدا كنند كه وضع آنها چنين است. ناچار مصنفين نیز به ثبت و ضبط نام كسانى مبادرت نموده اند كه در روايات بيشتر نامشان برده شده و يا وجود آنها در حوادثى كه رخ داده واجد اهميت خاصى بوده است.
با اين كيفيت كه بيان شد اگر نام شخصى در چنين كتب و منابعی ذكر نشد انكار وجود او از حيطه انصاف خارج است و با اصول و مقررات بحث و استدلال سازش ندارد. ضمن اینکه ممكن است مؤلفين كتب مشتمل بر شرح حال صحابه به علت ارتداد و كفري كه در سرانجام زندگى از اين شخص مشهود گشت از ذكر نام او صرف نظر نموده باشند.(23)
به هر حال با پاسخ داده شدن این ایرادها، دلالت و ارتباط این آیه با حادثه غدیر بار دیگر روشن می شود.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.