پاسخ اجمالی:
«محمد بن ابي عمير» از علمای وفادار به اهل بیت بود. او از يونس بن عبدالرحمن افضل و اصلح بود و پس از شهادت حضرت رضا(ع) به خاطر جانبداري از خدا و سعايت دشمنان و دانستن نام شيعيان به زندان افتاد و تحت شكنجه قرار گرفت تا اسامي شيعيان را فاش سازد؛ اما زير تازيانهها مقاومت كرد و اسرار خود را حفظ نمود لذا همه اموالش به حكم خليفه ستمگر از او گرفته شد، به خصوص كتاب هاى گرانبهايى كه در حديث تأليف كرده بود، او نزديك به چهل جلد از كتبش را حفظ داشت كه از بازگو شده هاى آن كتب تحت عنوان نوادر ياد مى شود.
پاسخ تفصیلی:
«محمد بن ابي عمير» از علمای وفادار به اهل بیت بود. درباره وى مطالبى در زمينه اختيار محبوب بر ماسوا در سخت ترين شرايط نقل كرده اند كه ما به مقاله رجال كشّى درباره او اكتفا مى كنيم: على بن الحسن مى گويد: «ابن ابى عمير از يونس بن عبدالرحمن افقه و افضل و اصلح بود، ابن ابى عمير به خاطر جانبدارى از الله گرفتار شد و به حبس محكوم گشت و از مشقت و تنگى وضع زندان و كتك خوردن برايش پيشامدهاى بزرگ حادث شد. پس از شهادت حضرت رضا(عليه السلام) آنچه داشت به حكم خليفه ستمگر از او گرفته شد، به خصوص كتاب هاى گرانبهايى كه در حديث تأليف كرده بود، او نزديك به چهل جلد از كتبش را حفظ داشت كه از بازگو شده هاى آن كتب تحت عنوان نوادر ياد مى شود».
فضل بن شاذان آن بزرگ مرد راه حق مى گويد: «از محمد بن ابى عمير نزد حاكم وقت سعايت شد كه او نام تمام شيعيان را در عراق مى داند، او را گرفتند و گفتند: از تشكيلات شيعه پرده بردار. امتناع كرد، عريانش كردند و او را بين دو درخت آويختند و صد ضربه تازيانه زدند». فضل مى گويد: «ابن ابى عمير گفت: وقتى مرا مى زدند و تازيانه ها به مرتبه صد رسيد، درد شديدى مرا گرفت، كم مانده بود كه اسرار شيعه را فاش كنم ناگهان نداى محمد بن يونس بن عبدالرحمن را شنيدم كه گفت: اى محمد بن ابى عمير به ياد ايستادن در برابر محضر الهى باش، از اين ندا قوّت گرفتم، بر آنچه بر من رفت استقامت كردم، و از اين بابت خداى بزرگ را شكر مى كنم». فضل بن شاذان مى گويد: «بر اثر آن گرفتارى بيش از صد هزار درهم به او زيان وارد شد».
و نيز مى گويد: «وارد عراق شدم، كسى را ديدم كه شخصى را مورد عتاب قرار داده و مى گويد: تو مرد صاحب عيالى و كسب و درآمد تو براى آنان از راه نوشتن است مى ترسم كه طول سجده هايت به ديدگانت ضربه وارد كند! چون نسبت به او اين معنى را تكرار كرد. گفت: چقدر با من حرف مى زنى واى بر تو، اگر بنا بود به سجده طولانى چشم كسى از بين برود بايد تاكنون چشم ابن ابى عمير از بين رفته باشد؟! چه گمان دارى درباره كسى كه بعد از نماز صبح سجده شكر مى كند و سر بر نمى دارد مگر هنگام زوال آفتاب؟!»
آرى اينان از افراد نادرى بودند كه محبوبى جز خدا نداشتند و هر محبتى را براى او مي خواستند و هيچ گاه با همه پيشامدها و سختى ها چيزى را بر حضرت او ترجيح نمى دادند.(1) گاهى عظمت خالق چنان بر دل حاكم مى شود و بصيرتى حاصل مى گردد كه در مواقعى توجه به آن عظمت موجب رخت بر بستن از دنيا و رسيدن به لقاء آن عظيم و غرق شدن در عظمت او مى گردد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.