پاسخ اجمالی:
در رابطه با جسم دو عصب سمپاتيك و پاراسمپاتيك وجود دارند كه بدن را كنترل مي كنند. دو نيرو هم در رابطه با روح وجود دارند تا فعاليت هاى روحى به نحو متعادل انجام گيرد: نيروى محركه «اميد» و نيروى دافعه «خوف از عذاب». اين دو نيرو در هر انسان بايد هماهنگ عمل كنند؛ چراکه اگر اميد تنها باشد اين اميد گناه پرور است و انسان زير لواى اين اميد دست به هر معصيت و جنايتى خواهد زد و خواهد گفت: خدا ارحم الراحمين است و بالاخره در اثر عدم نيروى كنترل كننده، ترمزى براى اعمال او نبوده و به پرتگاه سقوط خواهد كرد.
پاسخ تفصیلی:
دو نيرو بايد در رابطه با روح فعاليت كند، چنان كه همانند اين دو نيرو در رابطه با جسم قابل مشاهده است. در علوم تجربى اثبات شده كه انسان داراى دو نوع عصب است: 1. سمپاتيك كه محرك است. 2. پاراسمپاتيك كه كنترل كننده و بازدارنده است.
اگر عصب اول حاكم و برتر از عصب دوم عمل كند، ضربان قلب بالا رفته و موجب مرگ مى شود. عصب نوع دوم كنترل كننده اين ضربان و به منزله ترمز اعصاب اول است. در جهان اكبر يعنى جهان آفرينش هم مثل جهان اصغر يعنى وجود انسان اين دو نيرو به نحو جاذبه و دافعه يافت مى شود. همين دو نيرو را ما در رابطه با روح بايد دارا باشيم تا فعاليت هاى روحى به نحو متعادل انجام گيرد:
1. نيروى محركه همان رجا و اميد به رحمت الهى است.
2. نيروى دافعه همان خوف از عذاب او است.
اين دو نيرو بايد هماهنگ عمل كنند؛ چراکه اگر اميد تنها باشد اين اميد گناه پرور است و انسان زير لواى اين اميد دست به هر معصيت و جنايتى خواهد زد و خواهد گفت: خدا ارحم الراحمين است و بالاخره در اثر عدم نيروى كنترل كننده، ترمزى براى اعمال او نبوده و به پرتگاه سقوط خواهد كرد. اسلام احدى را از به دست آوردن اين دو نيروى اميد و ترس استثناء نكرده است و مى گويد: حتى اگر عبادت انس و جن را هم مرتكب شدى باز خائف باش و اگر گناه انس و جن را هم انجام دادى، باز اميدوار باش. اين مضمون را در كلمات لقمان خطاب به فرزندش مى توان يافت: «يَا بُنَيَّ خَفِ اللَّهَ خَوْفاً لَوْ أَتَيْتَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ خِفْتَ أَنْ يُعَذِّبَكَ وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَوْ وَافَيْتَ الْقِيَامَةَ بِإِثْمِ الثَّقَلَيْنِ رَجَوْتَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكَ فَقَالَ لَهُ ابْنُهُ يَا أَبَتِ وَ كَيْفَ أُطِيقُ هَذَا وَ إِنَّمَا لِي قَلْبٌ وَاحِدٌ فَقَالَ لَهُ لُقْمَانُ يَا بُنَيَّ لَوِ اسْتُخْرِجَ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ فَشُقَّ لَوُجِدَ فِيهِ نُورَانِ نُورٌ لِلْخَوْفِ وَ نُورٌ لِلرَّجَاءِ لَوْ وُزِنَا مَا رُجِّحَ أَحَدُهُمَا عَلَى الْآخَرِ بِمِثْقَالِ ذَرَّةٍ فَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ يُصَدِّقُ مَا قَالَ اللَّهُ وَ مَنْ يُصَدِّقُ مَا قَالَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا أَمَرَ اللَّهُ...»(1)؛ (اى فرزندم! بترس از خدا، ترسى كه اگر وارد شوى روز قيامت درحالى كه نيكويى ثقلين [انس و جن] را دارى، باز مى ترسى از اين كه عذاب كند تو را خدا و اميدوار باش اميدى كه اگر روز قيامت با گناه ثقلين محشور شدى باز اميد دارى خداوند تو را بيامرزد. پسرش به او گفت: اى پدر! چگونه طاقت اين دو [خوف و رجاء] را دارم در حالى كه فقط يك قلب دارم؟ لقمان گفت: پسرم اگر قلب مؤمن از بدنش خارج شده و شكافته و دو نيم شود. در آن، دو نور يافت مى شود؛ يكى نور خوف و ديگرى نور رجاء كه اگر هر دو وزن شوند هيچ كدام بر ديگرى حتى به اندازه سنگينى ذره اى ترجيح ندارد، پس كسى كه ايمان به خدا آورده تصديق مى كند آنچه خداوند فرموده و كسى كه تصديق سخنان او كند هرچه خداوند فرموده به كار مى بندد...).
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده كه از حضرت سؤال شد: در وصيت لقمان چه بوده؟ فرمودند: «كَانَ فِيهَا الْأَعَاجِيبُ وَ كَانَ أَعْجَبَ مَا كَانَ فِيهَا أَنْ قَالَ لِابْنِهِ خَفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خِيفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ لَعَذَّبَكَ وَ ارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَحِمَكَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع كَانَ أَبِي يَقُولُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا»(2)؛ (در وصيت لقمان مطالب عجيبى بود كه عجيب ترين آنچه در آن وصيت بود اين عبارت بود كه به پسرش گفت: بترس از خدا، ترسى كه اگر وارد بر خدا شوى با نيكى هاى ثقلين همانا تو را عذاب كند و اميد به رحمت او داشته باشى اميدى كه اگر بر او وارد شدى، با گناهان ثقلين هر آينه تو را رحمت كند. سپس حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: مرتب و مكرر پدرم مى فرمود: نيست مؤمنى مگر اين كه در قلبش دو نور است، نور خوف و نور رجاء كه اگر وزن شود اولى، زيادتر بر دومى نيست و اگر وزن شود دومى، زياده بر اولى نيست). نكته قابل توجه، تعجب امام صادق(عليه السلام) است با اين كه او خود اعلم دهر است مى فرمايد: عجايبى در آن وصيت بود كه عجيب ترين آنها اين عبارت مذكوره است و اين دال بر بلنداى كلام لقمان است كه جا دارد با آب طلا نوشته و در خانه ها نصب گردد.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.