پاسخ اجمالی:
روایات زیادی درباره بی اعتبار بودن دنیا در کتب حدیثی بیان شده است. به عنوان نمونه در روايتى از حضرت رسول گرامى اسلام(ص) آمده است: «مرا با دنيا چكار! مَثَل من و دنيا همانند راكبى است كه در سايه درختى در روزى تابستانى مى آرمد، و پس از استراحت ترك آن درخت مى كند»....
پاسخ تفصیلی:
روایات زیادی درباره بی اعتبار بودن دنیا در کتب حدیثی بیان شده است. به عنوان نمونه در روايتى از حضرت رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده: «مَا لِي وَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلِي وَ مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رَاكِبٍ قَامَ مِنَ الْقَيْلُولَةِ فِي ظِلِّ شَجَرَةٍ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ ثُمَّ رَاحَ وَ تَرَكَهَا»؛ (مرا با دنيا چكار! مَثَل من و دنيا همانند راكبى است كه در سايه درختى در روزى تابستانى مى آرمد، و پس از استراحت ترك آن درخت مى كند).
روايت شده كه حضرت عيسى(عليه السلام) بالاى كوهى رفت، و فردى را در آفتاب سوزان مشغول عبادت ديد، گفت چرا در سايه اى [نميروي] عبادت نمى كنى؟ گفت: از پيامبر(عليه السلام) شنيدم كه 700 سال بيشتر زنده نيستم و عقلم اجازه نداد به بنائى بپردازم، حضرت عيسى(عليه السلام) فرمود: خبر دهم تو را به آنچه مايه تعجب تو شود گفت: چيست؟ گفت: قومى در آخر الزمان آيند كه عمرشان از 100 تجاوز نكند و خانه ها و قصرها سازند و باغها و بستانها برپا كنند و آرزوى آنها به اندازه هزار سال است، گفت: به خدا قسم اگر زمان آنها را درك مى كردم، تمام عمرم را در سجده واحدى به سر مى بردم. بعد به عيسى(عليه السلام) گفت: در اين غار برو تا چيز عجيب ترى بينى، پس داخل شد و بر تختى از سنگ، ميّتى ديد كه بر سرش لوحى از سنگ بود، و بر آن نوشته بود «اَنَا فلان المَلِك اَنَا الذّى عَمّرتُ اَلفَ سَنَةٍ وَ بَنَيتُ اَلفَ مَدِينَةٍ وَ تَزَوَّجتُ بِاَلفِ بِكرٍ وَ هَزَمتُ اَلفَ عَسكَرٍ ثُمَّ كَانَ مَصِيرِى اِلَى هَذَا فَاعْتَبِرُوا يَا اُولِى الاَلْبَابِ»؛ (من فلان پادشاهم، من كسى هستم كه هزار سال عمر كردم، و هزار شهر بنا نمودم و با هزار دختر باكره ازدواج كردم و هزار لشكر را در مصاف با خود فرارى داده و نابود نمودم و پايان كار من اين است، پس عبرت بگيريد اى صاحبان خرد).
در مورد چنگيز هم گويند: وصيت كرد: «پس از مرگم دست مرا از تابوت بيرون كنيد، تا مردم ببينند با اين همه لشكركشى و كشورگشائى چيزى با خود نبردم!». پس اى برادر به چه مى انديشى؟ كه دنيا پس از مرگش اين است و در حياتش هم معلوم است، كه چقدر مورد تحوّل است. از عجائب تحولات آن گويند: يكى از خلفاى عباسى را روزى خليفه نمودند و فردا عزل كردند، و اموالش را از او گرفتند بطورى كه محتاج شده و در كنار درب مسجد گدايى مى كرد و مرتب مى گفت: رحم كنيد كسى را كه ديروز امير شما و امروز سائل شما است. آرى اسباب فريب دنيا بسيار است، و دواى همگى واحد، و آن تفكّر در فناء دنيا و سرعت زوال و دگرگونى احوال آن است.
شخصى از امام صادق(عليه السلام) از چگونگى: «تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيرٌ مِن قِيَامِ لَيلَةٍ» سؤال كرد، و اينكه چگونه شخصى تفكر كند؟ فرمود: «يَمُرُّ بِالخَربَةِ اَو بِالدَّارِ فَيَقُولُ اَينَ سَاكِنُوكَ، اَينَ يَاتُوكَ، مَا لَكَ لَاتَتَكَلَّمِينَ؟»؛ (مرور مى كند به خرابه و يا خانه پس مى گويد كجايند ساكنين تو؟ كجايند بنا كنندگان تو؟ چرا جواب نمى دهى؟!)
امام صادق(عليه السلام) از وصاياى لقمان نقل مى كنند، كه به پسرش گفت: «يَا بُنَيَّ إِنَ الدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهِ عَالَمٌ كَثِيرٌ فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فِيهَا تَقْوَى اللَّهِ وَ حَشْوُهَا الْإِيمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَكُّلَ وَ قَيِّمُهَا الْعَقْلَ وَ دَلِيلُهَا الْعِلْمَ وَ سُكَّانُهَا الصَّبْر»؛ (پسرم! دنيا درياى عميقى است كه عالَم بزرگى در آن غرق شده [اگر مى خواهى غرق نشوى] بايد كشتى خود را تقوا و پرواى از خدا قرار دهى، و آن را از ايمان پُر سازى و بادبان آن را توكّل و سرپرست آن را عقل و راهنماى آن را علم و سكّانش را صبر قرار دهى).(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.