پاسخ اجمالی:
حكمت «تلاوت قرآن» اين است كه انسان، آن را طوری تلاوت كند كه معبود را مشاهده نمايد. مرحله نازله مشاهده معبود آن است كه در قلب عابد، چيزي جز علاقه به معبود نباشد. براي اين كه به مرحله مشاهده معبود راه يابيم، بايد تا مي توانيم بر چشم و گوش خود كنترل داشته باشيم، هر كس بايد مواظب باشد كه جز وظيفه شرعي، چيزي انجام ندهد و محيط كار و محيط منزل را با غفلت از خدا آلوده نسازد.
پاسخ تفصیلی:
تلاوت و قرائت كتاب خدا احكام و آدابي دارد از جمله اينكه انسان چگونه اين حروف را صحیح تلفظ كند؛ در چه صورت وقف و كجا وصل كند؟ اينها احكام و آداب تلاوت است؛ امّا حكمت تلاوت قرآن اين است كه انسان، قرآن را به گونه اي تلاوت كند كه معبود را مشاهده نمايد. مرحله نازله مشاهده معبود آن است كه در صفحه ضمير و قلب عابد، چيزي جز علاقه به معبود نباشد و انسان مي تواند به خوبي تشخيص دهد كه آيا در قلبش چيزي جز خدا هست يا نه؟ امام سجاد(سلام الله عليه) می فرماید: «لَوْ مَاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ يَكُونَ الْقُرْآنُ مَعِي»(1)؛ (اگر همه مردمي كه بين مشرق و مغرب عالم وجود دارند از بين بروند و كسي روي زمين نباشد و من تنها باشم، چنانچه قرآن با من باشد هرگز احساس وحشت نمي كنم) يعني اگر همه عالم كافر شوند و قرآن با من باشد هرگز احساس ترس نمي كنم. مرگ در حقيقت همان مرگ روح است و انسان كافر حقيقتاً مرده است. از نظر قرآن كساني زنده اند كه دين خدا را قبول كنند: «لِيُنْذِرَ مَنْ کانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْکافِرينَ».(2) لذا حضرت مي فرمايد: اگر همه كافر شوند براي ما تفاوتي ندارد ما از هيچ كس هراس نداريم چون انسان در نبرد با كافر، چيزي را از دست نمي دهد كه جبران پذير نباشد تنها از عالَم محدودي به جهان ابد پر مي كشد و اين جاي نگراني ندارد؛ كسي كه براي انتقال از عالم طبيعت به ماوراي آن هراسي ندارد، از كفر جهاني هم واهمه اي به خود راه نمي دهد.
حكمت عبادت آن است كه عابد معبود را در ضمير خود مشاهده كند. طي كردنِ اين راه نيز محال نيست؛ بلكه شرايط، آداب و احكامي دارد. تلاوت قرآن نيز عبادت است. براي اين كه به مرحله مشاهده معبود راه يابيم بايد تا مي توانيم بر چشم و گوش خود كنترل داشته باشيم، هر كس بايد مواظب باشد كه جز وظيفه شرعي، چيزي انجام ندهد محيط كار و محيط منزل را با غفلت از خدا آلوده نسازد. وقتي انسان، قرآن تلاوت مي كند، آنگاه كه صاحب كلمات آن را با چشم دل مشاهده كرد، به حكمت تلاوت قرآن رسيده است.
مرحوم «سيد عبدالحسين شرف الدّين جبل عاملي»(رضوان الله تعالي عليه) در شرح حال بعضي از صحابه و بزرگان، نقل مي كند كه بعضي از اصحاب و بزرگان علم و دين و سير و سلوك، برنامه ها را در منزل تقسيم مي كردند؛ يعني اعضاي خانواده در شبانه روز اين خانه را روشن نگاه مي داشتند. هنگام شب چنين نبود كه همه اعضاي خانواده بعد از خوردن غذا تا صبح بخوابند؛ بلكه نگهباني مي دادند. مثلاً مقداري از شب را يكي مشغول عبادت و درس و بحث و تلاوت و دعا بود و ديگري مي خوابيد، سپس ديگري بر مي خاست و به عبادت مي پرداخت و اولي مي خوابيد. به دنبال آن سومي بر مي خواست و به عبادت مي پرداخت. به گونه اي كه جز نام حق در اين خانه چيز ديگري برده نشود.
گاهي از يك خانواده، شخصيتي چون شيخ انصاري يا انسان كاملي چون بحرالعلوم تربيت مي شود كه محصول زحمات چندين ساله گذشتگان و نياكان آنان است. خداي سبحان به رايگان، فردي ممتاز را به خانواده اي مرحمت نمي كند. آنان سعي مي كردند كه خانه را هميشه روشن نگهدارند و چيزي كه خلاف رضاي حق است در آن خانه انجام نشود تا كم كم آن خانه بتواند مركز نورانيت باشد و سرانجام شهري را روشن كند. خانه اي كه در آن قرآن خوانده مي شود و دين در آن خانه حاكم است، براي فرشتگان، مانند ستاره هاي آسمان براي اهل زمين نورافشاني مي كند(3)؛ همان طور كه انسان هنگام ديدن فضاي باز، بعضي از جاها را تاريك و بعضي را روشن مي بيند، خانه اي كه در آن قرآن خوانده مي شود و دين در آن حاكم است براي اهل آسمان نورافشاني مي كند.
امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «صديقه كبری(سلام الله عليها) را زهرا ناميده اند و زهرا يعني تابناك؛ زيرا خانه و محراب و مركز عبادت او براي اهل آسمان تابناك و درخشان بود».(4) انسان كامل هم براي اهل آسمان نور مي دهد.
اگر خواستيم ببينيم به حكمت تلاوت قرآن رسيده ايم يا نه، بايد ببينيم آيا متكلّم را در كلامش مشاهده مي كنيم يا نه؟ وقتي عابد به حكمت عبادت راه مي يابد كه جز معبود را مشاهده نكند و اين خود اركاني دارد، ركن اساسي، آن است كه انسان چيزي جز حق را دوست نداشته باشد. كسي كه از غير حق دست بشويد و جز حق را در دل راه ندهد نگران نيست؛ چون چيزي كه از دست رفتني است مورد علاقه او نيست و آنچه مورد علاقه اوست از دست رفتني نيست؛ لذا عارف، نه اندوهي به سراغش مي آيد و نه غمي او را فرا مي گيرد. امام حسين(عليه السلام) در دعاي عرفه مي فرمايد: (آن كس كه تو را نيافت چه چيز يافته و آن كس كه تو را يافت چه چيز را نيافته؟ البته خسارت ديد هر كس كه به جاي تو به ديگري تن داد و ديگري را برگزيد)؛ «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ لَقَدْ خَابَ مَنْ رَضِيَ دُونَكَ بَدَلا».
انسان گاهي از گذشته غمگين و نسبت به آينده هراسناك است، به ياد آنچه از دست داده تأسف مي خورد و در اين خيال كه در آينده ممكن است چيزي را به دست نياورد هراسناك است. اگر كسي از گذشته و آينده نجات پيدا كرد از زمان فراتر آمده و روي گذشته و آينده پا نهاده، برای چيزي را که قبلاً از دست داده اندوهگين نباشد و برای آنچه بعداً به دست مي آورد خوشحال نباشد؛ به تعبير امام علي(عليه السلام): «او تمام زهد را دارا شده است».(5) در احوالات امام سجاد(عليه السلام) است كه: «كَانَ(عَلَيْهِ السَّلَام) إِذَا قَرَأَمالِكِ يَوْمِ الدِّينِيُكَرِّرُهَا حَتَّى كَادَ أَنْ يَمُوتَ»(6)؛ آن حضرت هرگاه آيه «مالِکِ يَوْمِ الدِّينِ» را تلاوت مي كرد، آن را آنقدر تكرار مي كرد كه نزديك بود جان از بدنشان مفارقت كند.
يكي از آداب تلاوت قرآن اين است كه وقتي به جمله «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» رسيديم، بگوييم «لبيك»(7) يعني خطاب، فعلي است و هم اكنون نيز ما مخاطب كلام خدا هستيم. انسان «لبيك» را به منادي مي گويد، معلوم مي شود اين خطاب اكنون نيز كلام الله است و خدا در اين كلام ظهور مي كند و آنچه انسان مي خواند كلام الله است كه از اين زبان و دهان شنيده مي شود. همان طور كه دست مؤمن دست خداست، كلام مؤمن نيز كلام خداست در صورتي كه جز حق نگويد و جز حق نطلبد. لذا قرآن مي فرمايد: (اگر كافري خواست آيات الهي را بشنود به او امان بدهيد تا كلام خدا را بشنود)؛ «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکينَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّي يَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ».(8)،(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.