پاسخ اجمالی:
در روایات تاکید زیادی به «سکوت» شده و آمده است که: نگه داری زبان كليد همه راحتي هاى دنيا و آخرت است و رضايت خداوند در آن می باشد و موجب سبك شدن حساب می شود و حفاظت از خطاها و لغزشها می کند. سكوت هم چنين از اخلاق انبیاء و اولیاء الهی شمرده شده است.
پاسخ تفصیلی:
در روایات اسلامي تاکید زیادی به سکوت شده است. امام علي(عليه السلام) در فرازي از خطبه متقين در بيان اوصاف ايشان مي فرمايد: «اگر پرهيزكار سكوت كند، سكوت او، او را محزون نمى كند». فرد متقى وقتى سكوت مى كند كه حرفى پسنديده نداشته باشد و كسى كه بداند اگر بخواهد سخن بگويد، حرف بيهوده و چه بسا باطل كه منجر به گناه مى شود مى زند از سكوت خود خشنود است. اگر صاحب مارى، مارى را در سوراخ خود محبوس كرده باشد، مگر ناراحت مى شود؟ نه هرگز!؛ زيرا بيرون آمدن مار همان و نابود كردن انسانها و بلكه خود صاحب مار همان! غصه خوردن بر سكوت براى كسى است كه زبان خود را به بيهوده گوئى و سخنان زائد عادت داده است و اهل تقوى به جهت آگاهى از فوائد و ثمرات دنيوى و اخروى سكوت و مفاسد و آفات سخن گفتن مثل؛ خطا و دروغ و غيبت و سخن چينى و نفاق و اهانت و ستيزه جوئى و ايذاء خلق و غير اينها، خود را عادت داده اند كه بيشتر از مقدار لازم سخن نگويند.
رسول گرامى اسلام(صلی الله علیه و آله) مى فرمايند: «طُوبَى لِمَنْ اَمسَكَ الفَضلَ مِن لِسَانِهِ وَ اَنفَقَ الفَضلَ مِن مَالِهِ»(1)؛ (خوشا به حال كسى كه زياده گوئى را از زبانش گرفت و زيادى مال خود را انفاق كرد).
اميرمؤمنان(عليه السلام) مى فرمايند: «اگر كلام تو از نُقره باشد، يقين بدان كه سكوت [تو] از طلا است».(2) و در كلمات بزرگان آمده است: (لايق ترين چيزى كه در زندان مى باشد، زبان است)؛ «اَليَقُ شَىءٍ يَكُونُ فِى السِّجنِ هُوَ اللِّسَانُ»(3) و نيز گفته شده: (زبان كم وزن؛ ولى بزرگ جُرم است!)؛ «اَللِّسَانُ صَغِيرُ الجِرمِ وَ عَظِيمُ الجُرْمِ».(4)
ابوبكر بن عياش مى گويد: «چهار پادشاه هند و چين و كسرى و قيصر اجتماع كردند [كسرى لقب پادشاهان ايران و قيصر لقب پادشاهان روم بوده است]، يكى از آنها گفت: من بر آنچه گفته ام پشيمانم و بر آنچه نگفته ام پشيمان نيستم. دومى گفت: من هنگامى كه سخن مى گويم و كلمه اى بر زبانم جارى مى كنم، آن كلمه مالك من است ولى من مالك و صاحب اختيار او نيستم و وقتى آن كلمه را نگويم مالك آن هستم و آن مالك من نيست. سومى گفت: تعجب مى كنم براى متكلّم كه وقتى سخن او به سوى او برگردد، كلمه او به او ضرر و زيان مى زند و اگر رجوع به او نكرد به او نفع نمى رساند [يعنى تعجب از بعضى كه وقتى سخن مى گويد، يا به ضرر او تمام مى شود، يا نفعى براى او ندارد]. چهارمى گفت: من بر برگرداندن آنچه نگفتم قدرتمندتر هستم، تا آنچه گفتم [آنچه از دهان بيرون آمد ديگر برنمى گردد]».(5)
گفته اند: «چهار چيز است كه: هرگز برنمى گردد: 1. سخنى كه گفته شود. 2. تيرى كه انداخته شود. 3. ساعتى كه بگذرد. 4. فرصتى كه از دست برود».(6) امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «سكوت، شعار محققين به حقائق گذشتگان و حقائق ثابت و محقق است (و در آن فوائدى است)؛ 1. [سكوت] كليد همه راحتي هاى دنيا و آخرت است. 2. رضايت خداوندى در آن است. 3. [موجب] سبك كردن حساب. 4. حفاظت از خطاها و لغزشها. 5. پوششى بر جاهل است كه جهل و ناداني هاى او آشكار نشود. 6. زينت و زيبائى و اُبُهّت عالم است. 7. در سكوت، گوشه گيرى و انزواى هواى نفسانى است. 8. رياضت و مجاهدت با نفس در آن است. 9. شيرينىِ عبادت. 10. از بين رفتن قساوت قلب. 11. عفت. 12. جوانمردى و مروّت. 13. تدبر صحيح و فهم و كياست و عقل، از جمله فوائد آن به شمار مي رود. پس تا مجبور و ناچار نشدى، لب به سخن مگشاى و زبان فرو بند، خصوصاً اگر شنونده اهليت كلام تو را نداشته باشد».
«ربيع بن خثيم» كاغذى در برابر خود مى گذاشت و هر چه تكلم مى كرد مى نوشت و شبانگاه محاسبه مى كرد كه چه به نفع او بوده و چه به ضرر او و مى گفت: «آه آه نَجَا الصَّامِتُونَ وَ بَقِينَا»؛ (آه آه سكوت كنندگان نجات يافتند و ما باقى مانديم [و گرفتار سخن شديم!]). بعضى از ياران رسول الله(صلی الله علیه و آله) مرتب سنگ در دهان خود مى گذاردند، وقتى مى خواستند حرف بزنند و مى دانستند براى خدا و در راه خدا و براى انجام وظيفه الهى است، سنگ را از دهان بيرون آورده و سخن مى گفتند. بسيارى از صحابه (سكوت مى كردند) و گاهى آه بلندى مثل تنفس انسان غمديده از سينه مى كشيدند و مانند اشخاص مريض (كه به زور حرف مى زند) حرف مى زدند! و جز اين نيست كه سبب هلاكت خلق و نجات آنها در سخن و سكوت است (سخن موجب هلاكت و سكوت موجب نجات است)! پس خوشا به حال كسى كه معرفت عيب كلام و درستى آن و فوائد سكوت نصيبش شد كه اين از اخلاق انبياء(علیهم السلام) و شعار برگزيدگان است. كسى كه ارزش و مقدار تأثير كلام را فهميده باشد سكوت را شعار خود قرار داده و بدون دقت و تفكر سخن نمى گويد و كسى كه اطلاع و احاطه بر آثار لطيف و خصوصيات دقيق و باريك سكوت پيدا كرده و سكوت را نگهبان امين اسرار و حقائق قلبى خود قرار داده است، البته كلام و سكوتِ چنين آدمي عبادت خواهد بود و كسى بر اين عبادتِ او آگاهى نمى يابد بجز پادشاه با جبروت كه همان خداوند متعال است.(7)
ابن ابى الحديد در ذيل اين فراز مى گويد: «پرهيزكار از فوت كلام و سخن نگفتن محزون و ناراحت نمى شود (؛ زيرا سكوت را غنيمت مى داند، نه خسران و زيان)؛ «لِاَنَّهُ يَرَى الصَّمتَ مَغْنَماً لَا مَغْرَماً»(8) آرى پرهيزكاران ساكتان ناطقند، آنها گرچه ساكتند؛ ولى روش و منش آنها گوياى ارزش هاى اخلاقى است. آنها مجسمه و تابلوى تمام نماى قرآنند (قرآن هم امر و هم نهى مى كند و ساكت ناطق است)؛ «اَلقُرآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ».(9) رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايند: «چهار چيز است كه فقط مؤمن دارا است، يكى از آنها سكوت است و آن اولين عبادت است».(10)
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايند: «كسانى كه قبل از شما بودند، سكوت را فرا گرفتند و شما سخن را، اگر فردى از شما خواست متعبّد و عبادت كننده [با خلوص نيت] باشد، بايد سكوت را قبل از آن به مدت ده سال فرا گيرد، اگر اين كار را به خوبى انجام داد و صبر بر آن كرد، متعبّد مى شود و گرنه بايد بگويد: (من اهليّت آنچه را در نيت دارم، ندارم)؛ «مَا اَنَا لِمَا اَرُومُ بِاَهْلٍ».(11)
از نبى اكرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده كه: «حضرت به مردى كه نزد ايشان آمده بود فرمودند: آيا تو را به امرى كه وارد بهشت مى كند، راهنمائى كنم؟ گفت: بله يا رسول الله(صلی الله علیه و آله)! فرمودند: از آنچه خدا به تو داده به ديگرى بده، گفت: اگر محتاجتر از ديگرى بودم چه طور؟! فرمودند: مظلوم را يارى كن. گفت: اگر ضعيف تر از كسى باشم كه ياريش مى كنم؟! فرمودند: راهنماى انسان جاهل و احمق باش، گفت: اگر خود، جاهلتر از ديگرى بودم؟! فرمودند: «فَاصْمُت لِسَانَكَ اِلَّا مِنْ خَيرٍ»؛ (زبان خود را ساكت كن، جز براى خير). تو را خوشحال نمى كند اين كه در وجودت خصلتى از اين خصال باشد كه تو را به سوى بهشت سوق دهد».(12)
مولى على(عليه السلام) نيز درباره صفات مؤمن در نهج البلاغه مى فرمايند: «كَثِيرٌ صَمتُهُ، مَشغُولٌ وَقتُهُ»(13)؛ (مؤمن، سكوتش زياد و وقتش مشغول است). آن قدر به دنبال كار خير است كه ديگر، وقتى براى كلام و سخن بيهوده ندارد.
كم گوى و بجز مصلحت خويش مگوى *** چيزى كه نپرسند تو خود پيش مگوى
گوش تو دو دادند و زبان تو يكى *** يعنى كه دو بشنو و يكى بيش مگوى(14)
* * *
آن را كه شراب معرفت نوش كنند *** از هر چه به جز اوست فراموش كنند
آن را كه زبان دهند، ديده ندهند *** و آن را كه دهند ديده خاموش كنند(15)
امام صادق(عليه السلام) مى فرمايند: «در حكمت آل داود(علیه السلام) چنين آمده است: «عَلَى العَاقِلِ اَن يَكُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ»(16)؛ (بر فرد عاقل لازم است كه عارف به زمان خود باشد و روى آورنده به شأن و امورات خود گردد و بررسى احوال خود كند و حافظ زبان خود باشد)». «وَشّا» مى گويد: «شنيدم از امام رضا(عليه السلام) كه مى فرمود: اگر مردى از بنى اسرائيل مى خواست عابد بشود مى بايست ده سال قبل از آن سكوت اختيار كند».(17) پيرگوى (گوينده اى كه پيرمرد بود) درباره خودستايى نزد حكيمى لاف مى زد، كه بر سه زبان مسلط است و مى تواند با آن زبانها نطق كند. حكيم گفت: بفرمائيد كه به چه زبانى مى توانيد سكوت كنيد.(18) در مجلس معاويه يكى از بزرگان خاموش بود و هيچ نمى گفت، معاويه گفت: «چرا سخن نمى گوئى؟ آن مرد فاضل گفت: چه گويم، اگر راست گویم از تو بترسم و اگر دروغ گويم از خدا بترسم، پس در اين مقام سكوت اولاتر [از سخن گفتن است]».(19)،(20)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.