پاسخ اجمالی:
فراموشى يكى از موهبت هاى بزرگ خدا است؛ منظور فراموش كردن تدريجى مقدار زيادى از خاطرات گذشته دوران كودكى و يا دورانهاى بعد است. در حقيقت دستگاه بايگانى حافظه با اين عمل كار بسيار مهمى را انجام مى دهد، چه اينكه تعداد قفسه هاى حافظه اگر چه فوق العاده زياد است ولى بالاخره محدود است و حسابى دارد لذا حافظه بطور اتوماتيك با ورود خاطرات و مسائل جديد تعدادى از پرونده هاى بى مصرف گذشته را به دور مى ريزد و خاطراتى را كه چندان به درد نمى خورد و اهميت حياتى ندارد فراموش مى كند.
پاسخ تفصیلی:
هنگامی که برای دستیابی به سوالاتمان از مبداء عالم هستی در داخل وجود اسرارآميز و پر معماى خود مشغول گردش بوديم به اطاقى رسيديم كه بى شك اسرارآميزترين و پيچيده ترين دستگاه هاى موجود جهان در آن است، يعنى مركز فرماندهى بدن، اطاق اسرارآميز «مغز». مى خواستيم نخستين پرده اى را كه روى آن كشيده شده بود كنار بزنيم كه به ما گفتند يواش!...گفتیم چه خبر است كه يواش؟ گفتند كه اين يك پرده ساده و معمولى نيست اين مركز تمام خاطرات و محل بايگانى تمام حوادثى است كه ما درطول عمر خود با آن روبرو هستيم، بله اينجا مركز حافطه است و هر گوشه اى از آن آسيب ببيند ممكن است بخش عظيمى از خاطرات گذشته ما را به ديار نيستى بفرستد. به ما گفتند كسانى را سراغ داريم كه بر اثر يك عمل جراحى مغزى قسمتى از مغز آنها را كه مستقيماً با دستگاههاى حساس بدن ارتباط نداشته برداشته اند و به دنبال آن چند سال از خاطرات و عمر گذشته خود را بكلى فراموش كرده اند، گوئى در آن چند سال و حوادثى كه روى داده و اشخاصى را كه شناخته اند همگى را از ياد برده و با آنها بيگانه شده اند. گفتيم همين جا بايد بيشتر توقف كنيم و به بررسى همين پرده نازك بپردازيم كه هدف ما همين جاست، خودشناسى را بايد در اينجا تكميل كنيم:
عجب غوغائى است، پشت سر هم از ستاد فرماندهى مغز، دستور احضار پرونده ها و سوابق اشخاص و موضوعات مختلف داده مى شود، تا بر اساس آنها حوادث و موضوعات جديد ارزيابى گردد و در مدتى در حدود «يك هزارم ثانيه» پرونده ها برق آسا رد و بدل مى گردد. چه مرکز شلوغ و عجيبى است، هيچ مركز تلفن خودكارى به اين پركارى و سرعت نيست، راستى سرسام آور است.
معجزه حافظه
ولى به ما گفتند شاهكار اين دستگاه تنها مسئله سرعت و وسعت خيره كننده اش نيست بلكه معجزه هم مي كند. گفتيم چگونه؟... و چه كسى اين نام را بر آن گذارده است؟ گفتند دانشمندان و علماى فن به يكى از كارهاى حيرت انگيز آن نام معجزه داده اند و آن اينكه: بسيار مى شود كه انسان نام شخص يا موضوعى را بكلى فراموش نموده، سپس شروع به تلاش و كوشش براى پيدا كردن آن مى كند، فقسه هاى بايگانى حافظه را يكى پس از ديگرى زير و رو مى نمايد و گمشده خود را همه جا دنبال مى كند. خوب اگر انسان آن اسم، يا آن موضوع را مي داند، چرا دنبالش مى گردد؟ و اگر نمى داند چگونه دنبال چيزى كه نمى داند مى گردد آيا ممكن است انسان دنبال گمشده اى بگردد كه اصلا نمى داند چيست؟ يا كيست؟ با اين حال، در مورد نسيان و فراموشى، انسان دنبال گمشده اى كه نمى داند چيست مى گردد و ناگاه با جمع آورى قرائن مختلف به سراغ فقسه اى مى رود كه گمشده او آنجاست و آنرا مى يابد! دانشمندان نام اين را «معجزه حافظه» گذارده و راستى جاى اين هم هست، ولی در حقيقت در اينجا نكته باريكى است كه راه حل اين تضاد شگفت آور در آن نهفته است و آن اينكه: در اينگونه موارد انسان دنبال خود آن نام و يا آن موضوع كه نمى داند چيست نمى گردد، بلكه براى بدست آوردن آن، مجموعه حوادثى را كه همراه نام مورد نظر در ذهنش جمع آورى شده جستجو مى كند. مثلا مي داند با اين دوست در فلان روز و فلان محل براى نخستين بار آشنا شده، فوراً پرونده آن روز و آن محل را از حافظه مى خواهد و به ورق زدن آن مشغول مى شود ناگاه در لابلاى پرونده مزبور نام مشخصى توجه او را بخود جلب مى كند اين نام بدون شك همان نام رفيق است آنچنان از پيدا كردن گمشده اش شاد مى شود كه تمام رنجهائى را كه براى يافتن آن متحمل شده است فراموش مى كند.
صحنه جالب ديگر، مسئله تداعى
گفتند: از خواص جالب ديگر اين بايگانى عظيم اين است كه خاطره ها را بطور جداگانه و مستقل از يكديگر بايگانى نمى كند كه اين كارى است بسيار بيهوده و پر زحمت، بلكه خاطره ها را بصورت گروه گروه حفظ مى كند و حتى در ميان اين گروهها حلقه هاى اتصال و رشته هاى سيم ارتباطى برقرار مى سازد، كارى كه در هيچ بايگانى معمول نيست. فايده مهم اين كار سرعت و وسعت فوق العاده عمل يادآورى و جلوگيرى از نسيان و فراموشى است، زيرا مسائل يك گروه مانند حلقه هاى زنجير به هم پيوسته اند و كافى است يكى از حلقه ها را به حركت درآوريم، تا همه حلقه ها تحريك شوند و عمل يادآورى صورت گيرد. ممكن است انسان پاره اى از مشخصات يك شخص يا يك حادثه را فراموش كند، اگر هر كدام از آنها جداگانه بايگانى مى شد عمل يادآورى در اين موقع ممكن نبود، اما بايگانى دسته جمعى سبب مى شود كه هميشه راهى بسوى پيدا كردن گمشده هاى فكرى در دست باشد چه اينكه فراموش كردن همه اجزاى يك گروه كمتر اتفاق مى افتد.
اين همان چيزى است كه نام آن را اتداعى معانى مى گذارند. و نيز از اينجا يك راه مؤثر براى «تقويت حافظه» استنباط مى گردد و آن اينكه به هنگامى كه چيزى را حفظ مى كنيم، سعى نمائيم تداعى بيشتر ميان «آن مطلب» و «حوادث زمانى و مكانى ديگر» ايجاد كنيم، يعنى آن موضوع را به همراه گروهى از حوادث اطراف آن بحافظه بفرستيم، تا با تكان دادن يكى از حلقات اين حوادث يادآورى به آسانى صورت گيرد، مثلا به هنگام حفظ كردن نام فلان شهر توجه داشته باشيم كه حرف اول آن شبيه نام رفيقمان و شكل كلمه اش مرادف نام فلان مؤسسه، يا فلان خيابان است، اينها كمك زيادى به امر يادآورى و يا تقويت حافظه مى كند.(دقت كنيد)
نعمت بزرگ فراموشى
به ما گفتند: شايد تعجب كنيد و حق دارید تعجب كنيد كه فراموشى يكى از موهبت هاى بزرگ خدا است، فراموش كردن ضررها و مصيبت ها و مانند آنرا نمى گوئيم آنها كه جاى خود دارند - منظور فراموش كردن تدريجى مقدار زيادى از خاطرات گذشته دوران كودكى و يا دورانهاى بعد است. در حقيقت دستگاه بايگانى حافظه با اين عمل كار بسيار مهمى را انجام مى دهد، چه اينكه تعداد قفسه هاى حافظه اگر چه فوق العاده زياد است ولى بالاخره محدود است و حسابى دارد و اگر روزى همه آنها پر شود، هر حادثه جديدى بخواهد به اين «محفظه» راه يابد، عقب زده مى شود و به او گفته مى شود: ببخشيد جا نيست!... و به اين ترتيب انسان حتى از حفظ يك كلمه، يا يك نام جديد عاجز خواهد ماند چه سرنوشت شوم و وحشتناكى؟ اما اين دستگاه بطور اتوماتيك با ورود خاطرات و مسائل جديد تعدادى از پرونده هاى بى مصرف گذشته را به دور مى ريزد و خاطراتى را كه چندان به درد نمى خورد و اهميت حياتى ندارد فراموش مى كند و به اصطلاح خانه تكانى مى نمايد و قفسه ها را براى پذيرش موضوعات جديد، تر و تميز و آماده مى سازد و جالب اينكه در اين كار به قدرى باهوش است كه مسائل مورد نياز و پرونده هايى كه در زندگى شخص دخالت دارد مشمول اين تصفيه نمى شود، تنها به سراغ آنها مي رود كه كم اهميت است و شايسته سپردن به دست فراموشى. و ما گفتيم اوه... چه دستگاه عجيب و حساب شده اى كه تاكنون از نقش آن اطلاع نداشتيم و خداحافظى كرديم و از اين اطاق اسرارآميز بيرون آمديم در حالى كه هنوز بيش از يك پرده آن را مطالعه نكرده بوديم.
فكر كرديم اگر بخواهيم همه زواياى «مغز» را به همين صورت بررسى كنيم، سپس از اين اطاق بيرون آمده به گردش در ساير اطاق ها و خانه ها و محله ها و شهرهاى كشور وجود خودمان بپردازيم چه كار عجيبى مى شود، چه شورانگیز، چه جالب و چه طولانى؟! آيا با اين حال باز مى توان گفت، اين كشور پهناور يك پديده كاملاً تصادفى است و مطلقاً مهندس و نقشه اى نداشته؟ درباره يك آجرش نمى توان چنين قضاوت كودكانه اى كرد تا چه رسد كه درباره يك اطاق يا يك محله يا يك شهر يا مجموع آن و تازه كشور وجود ما ذره غبارى است معلق، در بيكران كاخ هستى. و اينجاست كه مى فهميم: چگونه خودشناسى كليد خداشناسى است. و اينجاست كه مى يابيم وجود خدا نه «معما» است و نه حتى «مخفى» بلكه شايد از شدت روشنى گاهى فراموش شده است.
روز روشن گرفته شمع به دست *** در بيابان كه آفتاب كجاست؟
ماهيان نديده غير از آب *** پرس پرسان زهم كه آب كجاست؟(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.