پاسخ اجمالی:
هیچ کدام از جانداران جهان غیر از انسانها توانایی حیات اجتماعی وسیع با تکامل روزافزون در آن را ندارند. سرچشمه تمایل به این نوع زندگی نیز انگیزه های غریزی، عاطفی و عقلی است. اسلام هم نه تنها این تمایل را به رسمیت شناخته بلکه برای بسیاری از کارهای جمعی مثل عبادات دسته جمعی، ارزش بی نظیری قائل شده است. اما باید دانست در این زندگی اجتماعی، طبیعت چیزی بیش از قانون جنگل را اعطا نمی کند و همدلی همراه با آرامش مردم امری است که قدرت الهی آنرا پدید آورده است و یکی از نشانه های عظمت و قدرت اوست.
پاسخ تفصیلی:
جانداران بر دو گونه اند: غالب آنها به صورت کاملا فردى زندگى مى كنند. بعضى از آنها يك گام بيشتر گذارده و با جفت خود زندگى مشتركى دارند؛ ولى در اين ميان انواع كمى از حيوانات هستند كه به صورت گروهى زندگى مى كنند؛ و بعضى از آنها نسبت به خود تمدّن پيشرفته اى دارند؛ مانند: زنبوران عسل، مورچه ها، موريانه ها و بعضى ديگر از حيوانات. ولى اين گروه (حيوانات اجتماعى) نيز داراى دو نوع كمبودند: نخست اينكه هرگز گروه هاى مختلف (مانند زنبوران دو یا چند كندو) ممكن نيست با هم زندگى مشتركى داشته باشند. ديگر اينكه زندگى اجتماعى آنها همواره به صورت يكنواخت است. يعنى زنبوران عسل امروز همانگونه زندگى مى كنند كه در يك ميليون سال قبل زندگى داشتند. تنها جاندارى كه زندگى او به صورت دسته جمعى نامحدود و در حال پيشرفت و تكامل است نوع انسان مى باشد؛ و دليل اين وسعت و تحوّل حاكميت علم و عقل بر زندگى اجتماعى او است. در اينجا يادآورى چند نكته لازم بنظر مى رسد:
1- سرچشمه تمايل انسان به زندگى اجتماعى چيست؟ در اينجا نظرات مختلفى است. آنچه صحيح تر به نظر مى رسد اين است كه مخلوطى است از انگيزه هاى غريزى و عاطفى و فكرى. عقل مى گويد تكامل تنها در سايه زندگى دسته جمعى ممكن است خواه تكامل معنوى باشد يا مادى. زيرا بديهى است اگر هر فرد يا هر خانواده جدا از ديگران زندگى كند؛ نه اين علوم و دانش ها پيدا مى شود، و نه اين همه صنايع و اختراعات و اكتشافات. زيرا اينها همه با استفاده از تراكم نيروهاى فكرى و جسمانى حاصل شده؛ و هر نسل، تجارب خود را به نسل هاى ديگر منتقل ساخته، و از تراكم آنها اين پديده هاى بزرگ حاصل گرديده است.
از سوى ديگر، انسان انگيزه اى از درون خود و عواطفش به سوى اين زندگى مى يابد؛ از تنهايى رنج مى برد، و از گفتگو و نشست و برخاست با ياران همدل بزرگترين لذّت را احساس مى كند. زندان انفرادی براى او بزرگترين شكنجه است، و تجربه دانشمندان ثابت كرده كه تنهايى اگر ادامه يابد در مدّت كوتاهى موجب اختلالات روانى مى شود. اينها نشان مى دهد قطع نظر از منافع زندگى گروهى، انسان طبعا علاقه مند به آن است.
2- اسلام زندگى اجتماعى بشر را به عنوان يكى از مهمترين اصول شناخته و نه تنها در روابط سياسى و اقتصادى كه حتى در مسأله عبادت ها كه رابطه خلق با خالق است آن را محترم شمرده، و براى عبادت هاى دسته جمعى (نماز جماعت، نماز جمعه و مراسم حج) ارزش بى نظيرى قائل شده است. تركيب نماز، و اذان و اقامه، همه دعوت به نماز دسته جمعى مى كند؛ و ضميرهاى جمع كه در سوره حمد به كار رفته، و سلامى كه در آخر نماز است، همه نشان مى دهد كه نماز داراى روح اجتماعى است و انجام آن به صورت فرادى جنبه فرعى دارد. در اسلام آنقدر به اجتماع و زندگى اجتماعى بشر اهمّيّت داده شده؛ كه هرچه باعث اختلاف و پراكندگى است؛ (مانند: حسد، سخن چينى، غيبت، نفاق افكنى و...) از گناهان كبيره شمرده شده، و آنچه مايه صلح و صفا و اصلاح ميان مردم است؛ جزء برترين عبادات است.
3- تحقّق زندگى اجتماعى بشر مطلب ساده اى نيست؛ چرا كه نياز به تقسيم استعدادها، و جاذبه هاى مختلف فكرى و جسمانى، و برنامهريزى دقيق، و تقسيم كار، و همچنين نياز به هماهنگى و همدلى و الفت ميان دلها دارد؛ و مطابق همان تعبيرى كه در تفسير آيات آورده شد؛ افراد بشر همچون آجرها و سنگ ها و قطعات مختلف يك ساختمان هستند كه تا وسيله پيوند دهنده مؤثّر در ميان آنها نباشد؛ ساختمان با شكوهى از آن تشكيل نمى شود. در اينجا دست قدرت خداوند به يارى نوع انسان آمده، و برنامهريزى دقيق را از نظر پیوند قلوب و تقسيم استعدادهاى فكرى و جسمى و انواع ذوق ها و هنرها كرده، و نوع انسان را از مواهب عظيمى بهره مند نموده كه بدون آن چرخ هاى اجتماعى بشرى هرگز گردش نخواهد كرد؛ و مجموعه اين امور است كه گاهى از آن به روح اجتماع، تعبير مى شود؛ وگرنه مى دانيم اجتماع روح خاصّى غير از آنچه گفته شد را ندارد.
راستى چه كسى اين روح اجتماعى را با تمام ويژگى هايش براى حركت دادن انسان در مسير تكامل ايجاد كرده است؟ آيا طبيعت كور و كر و فاقد عقل و شعور مى تواند اين برنامه ريزى، اين مودّت و رحمت، اين سكينه و آرامش، اين تعارف و شناخت همگانى، و اين تأليف قلوب را ايجاد كند؟!
اين سخن را با حديثى از پيغمبر اكرم (صلوات الله علیه و آله) كه در زمينه اهتمام اسلام نسبت به روح اجتماعى بشر وارد شده، پايان مى دهيم. حضرت فرمودند: «اِنَّ الْمُسْلِمَ اِذا لَقِىَ أَخاهُ الْمُسْلِمَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ تَحاتَتْ عَنْهُما ذُنُوْبُهما كَما تَتَحاتُ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرَةِ الْيابِسَة، فى يَوْمِ رِيْحٍ عاصِفٍ وَ لا يَفْتَرِقانِ الّا غُفِرَ لَهُما ذُنُوْبُهُما وَ لَوْ كانَ مِثْلَ زَبَدِ الْبِحارِ»(1)؛ (هنگامى كه مسلمان برادر مسلمانش را ملاقات كند، و دست او را بگيرد [و با محبت بفشارد] گناهان آن دو فرو مى ريزد، همانگونه كه برگ درختان خشك در يكروز طوفانى؛ و آن دو از هم جدا نمى شوند مگر اينكه خداوند گناهان آنها را مى بخشد هرچند به اندازه كف هاى درياها باشد).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.