پاسخ اجمالی:
محدوديت و اشتباهات حواس ما بقدرى زياد است كه جمعى از فلاسفه را بسوى انكار وجود محسوسات، كشانيده و پيش خود فكر كرده اند ممكن است آنچه در بيدارى با حواس خود مى بينيم همانند صورتها و مناظرى كه در يك خواب شيرين يا رؤياى هولناك مشاهده مى كنيم خيالى و تو خالى و بى حقيقت باشد. اینجاست که عقل و ذهن به کمک انسان آمده و خطاهاى حواس را اصلاح می کند و اين کار را از چند طریق انجام می دهد که مهمترین آنها عبارتند از: «اصلاح، تجريد، تعميم، کلی گیری و قانون سازى»
پاسخ تفصیلی:
اگر تعجب نكنيد امروز حتى صفات روحى انسان مانند «پشتكار، اراده، دقت، حوصله» و امثال آن را با عقربه ها و ابزارها اندازه گيرى مى كنند و همه چيز صورت حسى به خود گرفته اما با اين حال «حس» بدون رهبرى عقل و مقياسهاى فكرى هيچ مشكلى را حل نمى كند. در حقيقت مكتب «اصالت حس» از درون فرو ريخته است و آنها كه تنها در مطالعات خود روى حواس تكيه مى كنند هيچگاه معماهاى بزرگ هستى را حل نخواهند كرد.
اكنون بايد اضافه كنيم اين افراد به «جنينى» مى مانند كه در شكم مادر رشد كرده و فرضاً عقل و شعور كافى پيدا كند، مسلماً خودش را تنها موجود زنده جهان هستى مى پندارد و در نقشه اى كه از عالم هستى ترسيم مى كند شمال آنرا بالاى سرش و جنوب را پائين پا و شرق و غرب عالم را طرف راست و چپ خود مى پندارد و مركز عالم را «قلب» خود تصور مى كند! و يا به كرم ابريشمى مى مانند كه درون پيله خود جهان هستى را تركيبى از يك مشت تارهاى ابريشمى و خود را مركز آن مى داند! جالب اينكه محدوديت و اشتباهات حواس ما بقدرى زياد است كه جمعى از فلاسفه محسوسات را بطور کلی انكار کرده و پيش خود فكر كرده اند ممكن است آنچه در بيدارى با حواس خود مى بينيم همانند صورتها و مناظرى كه در يك خواب شيرين يا رؤياى هولناك مشاهده مى كنيم خيالى و تو خالى و بى حقيقت باشد و اين همان مكتب «ايده آليسم» است كه طرفداران آن در ميان فلاسفه قديم و جديد كم نيستند و جهان هستى را تركيبى از ايده ها و تصورات مى پندارند.
درست است كه خيال پردازيها و مشاجرات بى حاصل و به اصطلاح فلسفه بافي هاى نادرست و احياناً مضحك پاره اى از فلاسفه پيشين، طرفداران مكتب اصالت حس را به انكار هر چه ماوراى حس قرار دارد تشويق كرده است ولى اين انكار به همان اندازه غير منطقى است كه مكتب ايده آليسم، آنها هم از اشتباهات حواس نتيجه اى نامعقول يعنى «انكار موجودات حسى بطور كلى» گرفته اند و هر دو دسته راه خطا مى پويند.
جهان حسى دائماً در توسعه است
اكنون بد نيست اين مطلب را نيز مورد بررسى قرار دهيم كه اصولا وقتى مى گوئيم حس و موجودات حسى اشاره به حقيقت ثابت و مشخصى نمى كنيم، بلكه واقعيتى در اين كلمه نهفته شده است كه باپيشرفت و توسعه ابزار و وسائل مطالعات حسى دائماً در حال تغيير و گسترش است. يك روز جهان محسوسات ما محدود به همين چند هزار ستاره اى بود كه با چشم خود در سراسر آسمان شب مشاهده مى كرديم و ذرات معلق غبار هم احتمالا كوچكترين واحد آن بشمار مى رفت ولى امروز ابزار و وسائل كاوشهاى علمى بما اجازه مى دهد كه هزاران ميليون ستاره در همان آسمان و ميليونها واحد كوچك را در دل همان «يك زره غبار معلق» مشاهده كنيم آيا جهان محسوس امروز با جهان محسوس ديروز يكى است؟
وضع گذشته و امروز ما را با حال «يك زنبور طلائى كوچك» مي توان قياس كرد كه در اعماق جنگلى پهناور با صدها ميليون درخت تنومند، روى شاخه درختى نشسته و از جهان هستى با چشم ضعيف خود تنها چند شاخه پر برگ را مى بيند كه او را احاطه كرده است، واحد كوچك در نظر او يك برگ كوچك درخت و واحد بزرگ همان چند شاخه اطراف او است، اگر اين پروانه عينكى دوربين و ذره بين بسازد كه با آن از يك سو سراسر جنگل وسيع را تماشا كند و از سوى ديگر در دل يك برگ كوچك هزاران ياخته زنده را بشمارد آيا جهان هستى اين پروانه در دو حال يكسان است؟ ما چه مى دانيم در آينده نيز عين اين جهش بار ديگر - یا بارهاى ديگر - تكرار نشود كه هر بار انسان گام به جهانى بگذارد كه فاصله اش با جهان محسوس كنونى همان فاصله امروز و ديروز باشد؟! آيا هيچ دليلى بر نفى اين احتمال داريم؟ با اين حال تكيه بر محسوسات - آن هم در همين مقياس كه در آن هستيم - عملى كوته بينانه و دور از منطق نيست؟
نقش عقل در رهبرى حس
گفتيم امروز آزمايشگاه هائى داريم به عنوان روانشناسى كه در آن صفات و روحيات انسان را با يك سلسله ابزار وسائل مادى اندازه گيرى مى كنند، سماجت، پشتكار، حوصله، سرعت انتقال، دقت و... همه را همانند سرعت سير اتومبيل كه به وسيله سرعت سنج كنترل مى شود با عقربه ها و همان صفحات مُدَرَّج اندازه گيرى مى كنند! ممكن است براى آنها كه چنين آزمايشگاه هائى را نديده اند اين سخن عجيب آيد كه روحيات انسان مثل فشار خون نيست كه بتوان با عقربه آنرا نشان داد ولى من مانند بسيارى ديگر از نزديك اين صحنه ها را در يك آزمايشگاه مجهز ديده ام. مثلا بنا بود ميزان پشتكار و حوصله يكنفر اندازه گيرى شود دستگاهى بود مركب از يك وزنه (نه چندان سنگين و نه خيلى سبك) شخص مورد آزمايش مى بايست آن را بدست گرفته ودستهاى خود را مرتباً در دو طرف بدن صاف بالا برد تا با شانه هاى خود خط افقى تشكيل دهد و از طرفى يك نوار مخصوصى به مچ دست اين شخص بسته مى شد كه با يك سيم به يك بازوى الكتريكى اتصال داشت. هر بار كه او دستش رابالا مى برد در آن دستگاه نمره اى مى افتاد ضمناً ميزان بالا بردن دست و اينكه آيا بمقدار نصاب بالا برده يا نه نيز در آن دستگاه كاملا منعكس بود.
البته بدون اينكه به او بگويند مورد چه آزمايشى قرار گرفته است به او دستور حركت دستها مرتب داده مى شد. طبيعى است افراد كم حوصله و فاقد پشتكار از اين كار يكنواخت و ظاهراً بى حاصل، خيلى زود خسته مى شوند، دو سه دفعه كه بگذرد دستشان به حد نصاب بالا نمى آيد، فوراً عقربه ها تمام مطالب را روى صفحه مخصوص نشان داده، بى حوصلگى طبيعى شخص را منعكس مى سازند، اما بعكس يك آدم پركار و پرحوصله مرتباً دست را به حد لازم بالا و پائين مى برد و نمره مى اندازد و مثلا معلوم مى شود كه اين فرد به درد كارهاى يكنواخت و خسته كننده كه حوصله زياد مى خواهد، مى خورد و به همين ترتيب ابزارهاى متعدد ديگرى براى اندازه گيرى دقت، سرعت انتقالات سمعى و بصرى، آمادگى براى كارهاى متعدد و مختلف در آن واحد و ميزان عشق و علاقه به كار يا مانند اينها درست كرده اند.
من با مشاهده اين وسائل پيش خود فكر كردم كه راستى در عصر ما همه چيز جنبه حسى به خود گرفته و شاید روزى بيايد كه ميزان تنفر ما را از فلان شخص يا فلان چيز و مقدار تكبر و حسد و كينه توزى اين و آن را به همان دقتى كه گرماسنج حرارت هوا را اندازه گيرى مى كند اندازه بگيرند. دستگاه دروغ سنج را شايد غالباً شنيده ايم كه راست و دروغ سخن انسان را با عقربه روى صفحه مخصوص نشان مى دهد، اين دستگاه بر خلاف آنچه فكر مى شود دستگاه جادوئى پيچيده و مرموزى نيست و اساس آنرا تأثير راست و دروغ در انتقالات عصبى و سپس در گردش و فشار خون و ميزان ضربان قلب تشكيل مى دهد ولى با همه اينها يك واقعيت قابل انكار نيست كه بدون رهبرى عقل كارى از حس ساخته نيست، اين رهبرى را در چند چيز مى توان خلاصله كرد «اصلاح، تجريد، تعميم، كلى گيرى و قانون سازى» اكنون به شرح هر يك توجه فرمائيد:
در مورد «اصلاح» همانطور كه گفتيم حواس ما صدها اشتباه مى كنند و هم اكنون در همه كتب روانشناسى بحث مشروحى درباره خطاهاى حواس داريم؛ شما فكر مى كنيد چه كسى مچ حس راگرفته و خطاى او را برملا ساخته است؟ اين همان كنترل عقل و استنتاجى است كه او از مقايسه حوادث مى كند مثلا عقل و منطق مى گويد: اجتماع ضدين در آن واحد و محل واحد محال است، بنابراين يك آب در لحظه معين نمى شود هم «گرم» باشد و هم «سرد» پس دست راست ما اگر سابقاً در آب گرم بوده و دست چپ در آب سرد و هر دو را در آب نيمه گرم فرو برديم اگر دست راست به ما مى گويد آب سرد است و دست چپ به ما مى گويد گرم است دروغ مى گويند، آب واحد محال است دو حال متضاد داشته باشد و اين خطا به گردن حس لامسه ماست كه تحت تأثير آبهاى قبلى قرار گرفته و كنترل خود را از دست داده و اينجاست كه به كمك يك قانون مسلم عقلى «پته» حس لامسه روى آب مى افتد و از اينجا نقش مهم عقل و ذهن در اصلاح خطاهاى حواس روشن مى گردد.
در مورد «تجريد و تعميم و قانون سازى» نقش عقل روشنتر است؛ سنگي به شيشه در اطاق ما پرتاب مى شود و آنرا مى شكند، اين يك حادثه است كه انسان هنگامى که آنرا براى نخستين بار در زندگى مى بيند نمى تواند هيچ قانون كلى و اساسى از آن درك كند، شايد آن شيشه، آن سنگ، يا آن مكان، يا آن لحظه مشخص، دخالتى در اين پديده (شكستن شيشه) داشته است.
بار ديگر در مكان و زمان ديگر سنگ ديگرى به شيشه ديگرى مى خورد آن هم مى شكند، حس ما آن را هم مانند اول درك مى كند، صداى مخصوص خرد شدن شيشه را با گوش و قطعات ريز آنرا كه روى زمين مى پاشد با چشم مى بينيم، ولى از نظر حس هيچكدام قانون نيست بلكه دو حادثه است. اينجاست كه عقل شروع به كار مى كند اين دو حادثه (و چند حادثه مشابه ديگر) را كنار هم مى چيند و به اصطلاح از آنها فاكتورگيرى مى كند، نخست قيود مختلف زمانى و مكانى و جنس شيشه و اندازه سنگ و... را حذف مى كند و با «تجريد» اين حادثه را به موارد ديگر «تعميم» مى دهد و پس از انجام اين مطالعات يك قانون كلى مي سازد و مى گويد «سنگ شيشه را مى شكند».
اين يك قانون عقلى است كه محصول نتيجه گيريها و كارهاى مختلفى است كه ذهن روى حوادث حسى انجام داده، در اين قانون «سنگ و شيشه و شكستن» معنى بسيار وسيعى دارد كه به موارد زيادى كه انسان هرگز نديده كشانيده مى شود و در پناه آن هر كس مى تواند حوادث مشابه اين حادثه را در زندگى خود پيش بينى كند.
اين بررسى و مطالعه را كه در يك مثال ساده انجام داديم در مورد مهمترين و دقيق ترين آزمايشهاى علمى نيز صادق است، يعنى اگر دخالت و رهبرى عقل نباشد هيچ قانون علمى وجود نخواهد يافت.(دقت كنيد)
نكته ديگرى كه افكار طرفداران مكتب «انكار ماوراى حس» را طرد مى كند اين است كه مطمئن ترين علوم امروز علوم رياضى است، نتايجى كه از قضاياى پيچيده رياضى و معادلات گوناگون آن گرفته مى شود حتى از مسائل حسى اطمينان بخش تر است و اگر «رياضيات» به كمك «علوم تجربى» نمى شتافت هيچگاه نه انسان راه مسافرت به فضا را مى توانست در پيش گيرد و نه در كره ماه پياده شود. مغزهاى الكترونيكى و «رياضى دانها» بايد همه محاسبات لازم را براى اينكار مدتها قبل انجام دهند و امكانات لازم را براى اين كار فراهم سازند ولى با اين همه مسائل رياضى مسائلى است كاملا ذهنى و جنبه حسى ندارد و بر محور يك مشت مخلوقات ذهنى بنام «عدد» و مانند آن دور مى زند.
با اين حال چگونه مى توان در مرحله حس توقف كرد و از ماوراى حس چشم پوشيده؟ تا اينجا توانستيم راه را براى مطالعه در حقايق هستى اگر چه بيرون از دايره محدود و كوچك حس باشد هموار سازيم و گذرنامه لازم را براى سفر به جهان ماورى حس دريافت داريم. و به آنها كه از مطالعه ماوراى محسوسات وحشت دارند اطمينان دهيم چاره اى جز پيمودن اين راه ندارند.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.