پاسخ اجمالی:
«ذکر» عاملی برای توجه به خدا می باشد و موجب شرح صدر، نورانیت قلب و محبت الهی می شود. نعمت به وسیله محبت و محبت بر اثر مداومت بر سختی ها بدست می آید. امور مادی مانع انس و محبت خدا می شود و انسان هر گاه نفسش عادت به ذکر کرد مانوس با آن و سپس مطیع خدا می شود و خداوند هم مدح وی می کند. خدا را باید در هر حالی؛ پنهانی و آشکار یاد کرد، در روایات برای دوری از شیطان و برطرف شدن زنگار و ظلمت و قساوت قلب ذکر خدا توصیه شده است. آری ذکر خدا موجب برکت است و باعث می شود خدا هم از او یاد کند.
پاسخ تفصیلی:
«ذكر» به معني «در همه حال به ياد خدا بودن» است و اين عامل مؤثرى براى جلب توجه الهى به خود است و اين كه در تمام احوال به ياد ما باشد و ما را از خطرات و لغزشگاه ها مصون دارد. ذكرى نافع است كه مداومت بر آن باشد و با توجه و حضور قلب و فراغ خاطر باشد. يعنى خداوند متعال در قلب كه جايگاه و عرش او است جاى گرفته و عظمت و نورانيت آن بر قلب مستولى شود و سينه مفتوح و شرح صدر حاصل شود و اين، غايت عبادات است.
علماى اخلاق می گويند: براى ذكر، اول و آخرى است؛ اوّلش موجب انس و محبت و آخرش نيز موجب انس و محبت است، و مراد از ذكر هم همين دو است.
بنده در ابتداى امر برايش مشكل است كه قلب و زبان را از وساوس به طرف خدا متوجه گرداند؛ ولى اگر موفق به مداومت شد و با آن انس گرفت، محبت خداوند در قلب او جاى مى گيرد. كسى كه چيزى را دوست داشت زياد او را ذكر كرده و كسى هم كه چيزى را بسيار ياد كرد آن را دوست می دارد؛ و از اينجا است که بعضى گفته اند: «كاءَدتُ القُرآنَ عِشرِينَ سَنَةً ثُمَّ تَنَعََّمتُ بِهِ عِشرِينَ سَنَةً»(1)؛ (در راه قرآن بيست سال سختى كشيدم [و خواندم و ياد گرفتم و با ظرائفش آشنا شدم] سپس بيست سال به وسيله آن متنعّم شده و لذّت بردم).
نعمت به دست نمى آيد مگر با انس و محبت، و انس و محبت نيز به دست نمى آيد مگر با مداومت بر سختى ها در مدت طولانى تا اين كه این تكلّف و سختى، تبدیل به طبيعتى در انسان مى شود و اين بعيد نيست؛ زيرا در امور مادى مثل؛ غذا خوردن گاه انسانى با اكراه غذائى را که مورد طبعش نيست تناول مى كند و سختى خوردن را به خود تحميل مى كند و مواظبت بر اين امر مى كند تا اين كه عادت كرده و ديگر براى خوردن آن نياز به شكيبائى ندارد. نفس انسانى نيز با عادت دادن بر سختى، سختى برايش آسان مى شود: «هِىَ النَّفْس مَا عوَّدتها تَتَعَوَّد»(2)؛ (اين نفس به آنچه كه عادتش بدهى عادت مى كند). وقتى اُنس به ذكر خدا داده شد، از غير خدا بريده و اين انس با خداوند، رفيق او در هنگام مرگ مى شود و در آن وقت به غير از ياد الهى نمى ماند، اگر با ياد خدا انس گرفت از آن بهره برده و متمتّع و متلذّذ مى شود؛ امور دنيوى موانع رسيدن او به محبوب بوده و بعد از مرگ اين امور از بين رفته و به محبوب مى رسد و از زندانى كه در آن محبوس بود به ديدار دوست مى شتابد.
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده كه: «كسى كه ذكر خدا كند حقيقتاً، او مطيع است و كسى كه غافل از او باشد، عاصى و طغيانگر است و طاعت و عبادت علامت هدايت و معصيت علامت ضلالت و گمراهى است و اصل و ريشه هدايت و ضلالت ذكر و غفلت است».
پس قلب خود را قبله زبانت قرار ده و بدون اشاره قلب و موافقت عقل و رضاى ايمان زبان را حركت نده و قلب خود را با آب حزن بشوى و بدان خداوند، عالِم به پنهان و آشكار تو است... . ياد خدا كردن براى اين است كه خداوند هم تو را ياد كند؛ زيرا او ياد تو مى كند در حالى كه بى نياز از تو است و ياد كردن انسان از سوي خداوند، برتر و عالى تر از ذكر كردن خدا از سوي انسان مى باشد... كسى كه مى خواهد ذكر خدا را داشته باشد بايد بداند كه مادامى كه خداوند عبد را به توفيقِ يادِ خود موفق نكند [و به او توفيق ذكر گفتن ندهد] عبد قدرت بر ذكر او را ندارد.(3)
در فضل مداومت بر ذكر همين بس كه خداوند اين گونه افراد را مدح كرده و مى فرمايد: «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ»(4)؛ (كسانى كه در حال ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده به ياد خدا هستند). يعنى در تمامى احوال چنين هستند و نيز فرموده: «رِجَالٌ لَاتُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ»(5)؛ (مردانى كه آنها را تجارت و نه معامله از ياد خدا باز نمى دارد).
و نيز به پيامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِّنَ السَّاجِدِينَ * وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»(6)؛ (پس تسبيح و حمد پروردگارت كن و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا به مرحله يقين [و مرگ] برسى).
در حديث قدسى نيز به موسى(عليه السلام) فرمود: «يَا مُوسَى اُذكُرنِى فَاِنَّ ذِكرِى حَسَنٌ عَلَى كُلِّ حَالٍ»(7)؛ (اى موسى ياد كن مرا كه ياد من در هر حالى نيكو است)؛ زيرا قلب با نور ذكر اللّه روشن و منوّر مى گردد.
حتى در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده كه: «لَابَأسَ بِذِكرِ اللّهِ وَ اَنْتَ تَبُولُ فَاِنَّ ذِكْرَ اللّهِ حَسَنٌ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَاتَسأَمُ مِنْ ذِكرِ اللّهِ»(8)؛ (اشكالى ندارد كه نام خدا و ذكر او بگوئى در حالى كه بول و ادرار مى كنى؛ زيرا ذكر خدا در هر حالى نيكو است و از ياد و ذكر او [در آن حال] ناراحت مباش).
از امام باقر(عليه السلام) نيز روايت شده كه فرمود: «در توراتى كه دستخوش تحريف نشده نوشته شده كه موسى از پروردگارش سؤال كرد و گفت: خدایا من در مجالسى قرار مى گيرم كه شأن تو را اجلّ و اعز مى دانم از اين كه نام تو را و ياد تو را در آن حال به زبان و خاطر آورم فرمود: «يا مُوسى اِنَّ ذِكرِى حَسَنٌ عَلَى كُلِّ حَالٍ»(9)؛ (اى موسى ياد من در هر حالى نيكو است).
اطلاق ذكر خدا على كُل حال، نشان مى دهد که حتّى در حال تخلّى نيز ذكر او بدون اشكال است و جاى حياء و خجالت نيست؛ بايد به فكر افتاد اگر دستگاه تخليه ادرار به اذن خدا كار نمي كرد چه كسى مى توانست آن را به كار اندازد؟ پس خود تخليه هم از نعمت هاى الهى است كه انسان مى تواند به زندگى خود ادامه دهد! حتى در نماز گرچه حرف زدن موجب بطلان است؛ ولى ذكر گفتن مثل الله اكبر، لا اله الا الله و الحمد لله و غيره بدون اشكال است، زيرا ذكر او در هر حالى حَسَن است.
در قرآن مى خوانيم: «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنْ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُّبْصِرُونَ»(10)؛ (كسانى كه تقوا پيشه كردند، وقتى گروهى از شيطانها با آنها تماس برقرار كردند به ياد خدا افتاده و بصير مى شوند [و قلب آنها روشن مى شود]). از اين آيه به دست مى آيد كه جلاء و روشنى قلب با ياد خدا حاصل مى شود، چنانكه در روايتى از اميرالمؤمنين علی(عليه السلام) است: «اِنَّ الذِّكرَ جَلاءُ القُلُوبِ يُسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقْرَةِ وَ يُبصَرُ بِهِ بَعدَ الغَشْوَةِ وَ يَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ المُعانَدَةِ»(11)؛ (ذكر و ياد خدا روشنى قلوب است [و زنگار را پاك مى كند] با ذكر، قلب شنوا و بينا و مطيع مى شود بعد از آنكه ناشنوا و نابينا و غيرمطيع بود).
رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) در وصيت خود به ابى ذر فرمودند: «نَبِّه بِالذِّكرِ قَلْبَكَ»؛(12) (زنگارهاى قلبت را با ذكر نعمت هاى الهى برطرف كن)، كه امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «يَصُدُّ القَلْبُ فَاِذَا ذَكَرتَهُ بِآلاءِ اللّهِ اِنجَلَى عَنهُ»(13)؛ (مانعى قلب را مى گيرد وقتى ياد نعمت هاى الهى كنى برطرف شده و از قلب رخت برمى بندد).
بعضى از بزرگان فرموده اند: ذكر اللّه نور است و ذكر غير او تاريكى و ظلمت است، زيرا وجود، نور و عدم، ظلمت است، پس حق، نور و ماسواى او منبع تاريكى است، قلب وقتى در آن ذكر آيد نور در آن آيد و هر وقت از حق اعراض كرد و روى به خلق آورد، ظلمت خالص تامّ حاكم شود.
پس اعراض و روى گرداندن از حق مراد قول خداوند است كه فرمود: «وَ لَاتُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ»(14)؛ (اطاعت كسى كه قلبشان را از ذكرمان غافل كرديم و از هوايش متابعت كرد مكن). يعنى با غفلت از ياد ما قلبش سياه شد و نورانيتش را از دست داد.
و همين مراد قول خداوند است: «فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِّنْ ذِكْرِ اللهِ أُوْلَئِكَ فِى ضَلالٍ مُّبِينٍ»(15)؛ (واى بر كسانى كه قلبشان از ذكر خدا قساوت پيدا كرد، آنها در گمراهى آشكارى هستند). عدمِ ياد خدا و غفلت از آن موجب قساوت قلب و مردن آن مى شود. خداوند به موسى خطاب كرد: «يَا مُوسَى لَا تَنْسَنى فَاِنَّ نِسيَانِى يُمِيتُ القَلبَ»(16)؛ (اى موسى مرا فراموش مكن؛ زيرا فراموشى من، قلب را مى ميراند).
در «تفسير صافى» در ذيل سوره «قُل اَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»: رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «مَا مِن مُؤمِنٍ اِلَّا وَ لِقَلبِهِ اُذُنٌ یَنفَثُ فِیهَا الوَسوَاسُ الخَنَّاسُ وَ اُذُنٌ یَنفَثُ فِیهَا المَلَکُ فَیُؤَیِّدُ اللهُ المُؤمِنَ بِالمَلَکِ فَذَلِکَ قُولُهُ«وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِّنْهُ»»(17)؛ (هر مؤمنى، قلبش دو گوش دارد: گوشى كه وسواس خناس در آن مى دمد و گوشى كه فرشته در آن مى دمد؛ خداوند مؤمن را به وسيله فرشته تأييد مى كند و اين است معنى آيه «وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِّنْهُ»).(18)
در كتاب «لئالى الاخبار»(19) حكايتى از زاهدى نقل مى كند كه: «او گفته بود: بين من و جنّى، دوستى و الفتى بود، روزى در مسجد نشسته بودم، به من گفت: اين مردم را در مسجد چگونه مى بينى؟ گفتم بعضى را در خواب و بعضى را در بيدارى مى بينم، گفت: بر سر آنها چه مى بينى؟ گفتم: هيچ چيز. چشمم را با دستش باز كرد و ماليد، پس ديدم بر سر هر كدام كلاغى است كه بعضى از آن كلاغها بطور كامل آن فرد را با بال هايش مى پوشاند كه چشم من نمى ديد و بعضى را گاهى مى پوشاند و گاهى بالش را بلند مى كرد، گفتم: اين چه است؟ گفت: اين شياطين بر سر آنها نشسته و به قدر غفلت هر كدام بر آنها مستولى مى شوند، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ»(20)؛ (و كسى كه از ذكر خداوند رحمان اعراض كند براى او شيطانى گماريم و او رفيق و همراه او است)».
صاحب «لئالى الاخبار» سپس آيه اى را كه به همين مطلب اشاره دارد، ذكر مى كند: «اِسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمْ الشَّيْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللهِ أُوْلَئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(21)؛ (شيطان بر آنها مسلّط شده و ذكر خدا را از يادشان برده است. آنها حزب شيطانند، آگاه باشيد كه حزب و گروه شيطان در خسران و زيانند).
انسان بايد هميشه به ياد خدا باشد؛ كه امواج متلاطم قلبها در ساحل ياد خدا و ذكر او آرام می گيرد: «اَلَا بِذِكرِ اللّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»(22) چنانكه در روايت است تا وقتى انسان به ذكر خدا مشغول باشد، در نماز است خواه ايستاده باشد و خواه نشسته و خواه خوابيده كه خداوند فرمود: «اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللهَ قِيَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ».(23)
در كتاب شريف «كافى» است كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «هيچ چيزى نيست مگر اين كه حدّى دارد كه به آن منتهى مى شود، اِلَّا ذكر كه خداوند به كم و قليل آن راضى نشده و براى آن حدّى قرار نداده كه به آن منتهى شود، سپس اين آيه را خواندند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللهَ ذِكْراً كَثِيراً * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً»(24)؛ (اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را ياد كنيد ياد كردنى كثير و او را صبح و شام تسبيح گوييد)».(25)
و نيز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خانه اى كه قرآن در آن قرائت شود و ذكر خدا در آن باشد بركتش زياد شده و ملائكه در آن حاضر و شيطان از آن هجرت مى كند و براى اهل آسمان مى درخشد، چنانكه ستاره درخشان براى اهل زمين چنين است».(26)
و نيز فرمود: «مَثَل خانه اى كه ذكر خدا در آن باشد و خانه اى كه ذكر خدا در آن نباشد، مَثَل زنده و مرده است».(27)
و نيز فرمود: «قومى نمى نشيند و ذكر خدا نمى گويد مگر اين كه ملائكه آنها را در برگرفته و رحمت، آنها را مى پوشاند و سكينه و آرامش بر آنها نازل شده و خدا در ميان بندگانش ياد آنها كند».(28)
و نيز فرمود: «قومى اجتماع نمى كنند و ذكر خدا نمى گويند مگر اين كه شيطان و دنيا از آنها كناره مى گيرد و شيطان به دنيا گويد: آيا نمى بينى چه مى كنند؟ دنيا گويد: «دَعْهُم فَلَو قَد تَفَرَّقُوا اَخَذْتُ بِاَعْنَاقِهِم»؛ (آنها را رها كن اگر متفرق شدند [و ياد خدا نكردند] گردن هاى آنها را مى گيرم)».(29)
امام باقر(عليه السلام) فرمودند: «در توراتى كه تحريف و تغيير در آن رخ نداده است نوشته شده كه حضرت موسى(عليه السلام) از پروردگارش سؤال كرد، آيا قريبى تا با تو نجوى و مناجات كنم [مناجات درگوشى سخن گفتن را گويند در مقابل منادات كه سخن گفتن بلند و از دور باشد] يا دورى [تا منادات كنم و فرياد زنم]؟ خداوند وحى رساند كه «اَنَا جَلِيسُ مَنْ ذَكَرَنِى»؛ (من هم نشين كسى هستم كه مرا ياد كند)، موسى(عليه السلام) گفت: چه كسى در حفظ تو است در روزى كه پناهى و حرزى جز پناهگاه تو نيست؟ «فَقَالَ: اَلَّذِينَ ذَكَرُونِى فَاذكُرهُم»؛ (فرمود: كسانى كه يادم كنند يادشان مى كنم)».(30) يعنى ياد كردن خدا و توجه او منوط و بسته به ياد كردن و توجه بنده به او است.
خداوند فرموده: «كسى كه مرا در جمع مردم ياد كند من او را در جمع ملائكه ياد كنم».(31) و نيز فرموده: «اى فرزند آدم مرا در جمع ياد كن تا تو را در جمع بهترى از جمع خودت ياد كنم».(32) (يعنى اگر خدا را ياد كردى او تو را در بين مردم ياد مى كند و قلب مردم را متوجه تو مى كند خير و صلاح تو را بر سر زبان آنها مى اندازد).
پيامبر(صلی الله علیه و آله) در جواب كسى كه از بهترين و محبوب ترين اعمال نزد خداوند سؤال كرد چنين فرمودند: «اَن تَمُوتَ وَ لِسَانُكَ رَطبٌ مِنْ ذِكرِ اللّهِ»(33)؛ (اينكه بميرى و زبان تو از ياد خدا مرطوب باشد).
رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ذَاكِرُ اللّهِ فِى الغَافِلِينَ كَالمُقَاتِلِ فِى الفَارِّينَ وَ المُقَاتِلِ فِى الفَارِّينَ لَهُ الجَنَّةُ»(34)؛ (ياد كننده خدا در بين غافلين مثل جنگ كننده [در راه خدا] در بين فرار كنندگان [از ميدان جنگ] است و جنگ كننده در راه خدا در ميان فرار كنندگان، بهشت براى او است).
امام صادق(عليه السلام) در حديثى(35) از پدرش حكايت مى كند كه فرمود: «پدرم كثير الذكر بود و من با او راه مى رفتم و ذكر مى گفت و با او غذا مى خوردم و ذكر مى گفت مردم با او سخن مى گفتند؛ ولى اين مسئله او را از ذكر خدا باز نمى داشت. مى ديدم زبانش به حنكش(36) و بالاى دهانش چسبيده و مى گفت «لَا اِلَهَ اِلَّا اللّهُ» و مرا جمع كرده و امر به ذكر مى نمود تا خورشيد طلوع كند».
از رسول گرامى(صلی الله علیه و آله) نقل شده كه فرمودند: «مَنْ اَحَبَّ اَنْ يَرْتَعَ فِى رِياضِ الجَنَّةِ فَليُكثِر مِن ذِكْرِ اللّهِ»(37)؛ (كسى كه دوست دارد در باغ هاى بهشت گردش كند، بايد ذكر خدا را زياد بگويد).
مرحوم فيض كاشانى در «محجة البيضاء» گويد: ««ثابت البنانى» گفت: من مى دانم چه موقع پروردگارم مرا ياد مى كند، اطرافيان اعتراض كرده ناراحت شدند و گفتند: چگونه مى دانى چه موقع خداوند يادت مى كند؟! گفت: «اِذَا ذَكَرتُهُ ذَكَرَنِى»(38)؛ (وقتى يادش كنم يادم مى كند)».(39)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.