پاسخ اجمالی:
براى اسارت مى توان شاخه هاى بسيارى در حدّ هر صفت رذيله و روش نادرست به حساب آورد، از جمله اقسام اسارت: اسارت در چنگال هوى و هوس، تشريفات و آداب و رسوم غلط، طمع، بخل و ... است؛ و رهایی از هر يك از اينها، شاخه اى از آزادى محسوب می شود. امام صادق(ع) با آوردن مثالی از زندگی حضرت یوسف(ع)، آزادی حقیقی را رهایی از چنگال رذایل معرفی کرده و می فرماید: «يوسف راستگو و امين، حرّيتش با بردگى و اسارت خدشه دار نشد ...».
پاسخ تفصیلی:
براى اسارت مى توان شاخه هاى بسيارى در حدّ هر صفت رذيله و روش نادرست به حساب آورد، از جمله اقسام اسارت مى تواند اسارت در چنگال هوى و هوس و گناه و معصيت، تشريفات، آداب و رسوم غلط، قيود دست و پاگير امور ازدواج دخترها و پسرها، اوهام و خرافات و صفات رذيله اخلاقى مثل طمع، بخل، حسد و غيره باشد؛ و در مقابل آزادى از هر يك از اينها، شاخه اى از آزادى است، اينها امورى است كه هر انسان در طول زندگى به خوبى با روح خود لمس مى كند.
انسان هائى كه به دنبال اميال نفسانى بوده و نفس بر گردن آنها ريسمانى افكنده و به هر سو مى كشد، يا فردى كه در گرداب گناهان غوطه ور است، چگونه ادعا مى كند، آزاد است و طعم آزادى را چشيده است؟! آزاد آن است كه اگر طوفان هوا و هوس و شهوات به او روى آورد او طوفان شكن باشد، نه طوفان شكننده او، بايد چون يوسف(عليه السلام) تن به هوس هاى زليخاها نداد، چنانكه يوسف(عليه السلام) تن به او و به مقاماتى كه ممكن بود، بواسطه مراوده با او به دست آورد نداد، او به بردگى رفت و به زندان افتاد؛ ولى آزادى خود را به زندان نينداخت، زبان حال و قال او اين بود كه «رَبِّ السِّجنُ اَحَبّ اِلَىَّ مِمَّا يَدعُونَنِى اِلَيهِ»(1)؛ (پروردگار من زندان محبوبتر است براى من از آنچه مرا به سوى آن مى خوانند)، زندانى تن بهتر از زندانى روح و حریّت است كه آنها مى طلبند.
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده: «يُوسُفُ الصِّدِّيقُ الاَمِينُ لَم يَضْرُرْ حُريَّتَهُ أَنْ اُستُعبِدَ وَ قُهِرَ وَ اُسِرَ...»(2)؛ (يوسف راستگو و امين، حرّيتش با بردگى و اسارت خدشه دار نشد...)
خداوند اين گونه افراد را به عنوان الگو براى ما معرفى كرد، تا حجّت بر ما تمام شود و بدانيم مى توان چنين بود، نگوئيد پيامبر بود زيرا تا چنين نشد پيامبر نشد و نظير يوسف صديق (از اين جهت) در افراد عادى هم براى اتمام حجت بوده و هستند و خواهند بود.
در خطبه اى از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) (كه درباره ماه رمضان ايراد فرمودند) چنين مى خوانيم: «... اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّ اَنفُسَكُم مَرهُونَةٌ بِاَعمَالِكُم فَفُكُّوهَا بِاسْتِغْفَارِكُم...»(3)؛ (اى مردم! روان ها و نفسهاى شما در گرو اعمال شما است، پس با استغفار و توبه رهايشان كنيد...).
آرى نفس ما و حريّت آن در گرو اعمال ما است، اعمال زشت و گناهان ما غُل و زنجيرهاى دست و پاى نفس ما هستند كه با استغفار باز مى شوند و نفس آزاد مى گردد.
انسان هائى كه دچار تشريفات و تجملات غلط و چشم و هم چشمي ها شده اند و اگر خانه آنها كذائى و مبلمان آن بهمانى نباشد، كسر شأن احساس مى كنند در حقيقت مرده اند و خود نمى دانند، آداب و رسوم غلط كه مى گويد شأن من نيست به ديدن فلانى روم؛ زيرا بزرگترم يا با اين سن و سال نمى شود به نزد كم سنى رفت و علم آموخت، يا حتماً بايد هديه من كه براى فلانى مى برم، بالاتر از هديه او باشد، كه منزل مباركى من آورده و غيره، زنجير بردگى است كه با دست خود به گردن خود افكنده ايم و شرايط سخت ازدواج كه خود پيش پاى خود گذارده ايم و جامعه را از نعمت ازدواج محروم كرده و دخترها و پسرها را به مراكز فساد كشانده ايم، چيزى جز بند نيست كه به دست و پاى خود بسته ايم، مهريه هاى سنگين و توقعات زياد و اين كه داماد حتماً دكتر و يا مهندس و داراى منزل و ماشين باشد يا عروس بسيار زيبا و از خانواده ثروتمند باشد، همين ها موجب شده به بدبختى بيفتيم و دختران و پسران ما به راه فساد روند و آبروى خانواده ها بر باد رود و تا اين قيودِ دست و پاگير در برابر ما باشد و توجه به صداقت و شرافت و ديانت و عفّت عروس يا داماد نشود و محور انتخاب جمال و ثروت باشد بايد در اين گرداب دست و پا زنيم و از اين اوضاع بناليم؛ تا وقتى اوهام و خرافات و رمل و اسطرلاب و فال و فالگير و كف بين، سرنوشت ما را تعيين كند، بايد جامعه اى عقب مانده باشيم، تا وقتى ضوابط و عقل بر ما حاكم نيست بايد اسير باشيم، تا زمانى كه صفات رذيله مثل طمع و بخل و حسد و غيره حاكم بر ما باشد، عبد اينها هستيم و چه خوش فرمود مولى الاحرار على(عليه السلام): «لَايَسْتَرِقَنَّكَ الطَّمَعُ وَ قَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّاً»(4)؛ (مواظب باش طمع تو را برده خود نكند كه خداوند تو را آزاد قرار داده است).(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.