پاسخ اجمالی:
اشاعه و ترویج «تصوف» در برهه های مختلف دو دليل دارد: نخست اينكه گروهى كه با حكومت روحانيت مخالفند ولى مخالفت با اصل دين و مذهب را به صلاح نمی دانند و یا غير ممكن مى بينند به صوفيگرى روى مى آورند كه رنگ و لعابى از مذهب دارد و درست در نقطه مقابل روحانيت و مذهب است. ديگر اينكه برخی مذهبى مى خواهند كه با همه چيز بسازد و نجات را فقط در صفاى دل بداند و بس! و در انجام تكاليف اسلامى سختگير نباشد و راه را برى ارتكاب بسيارى از اعمال باز بگذارد.
پاسخ تفصیلی:
در سالهای قبل از انقلاب جنب و جوش صوفيان در بعضى از شهرها بسيار زياد بود؛ و حكومت آن زمان نه تنها آنها را آزاد گذارده بود بلكه گاهى رجال دولت خودشان دست در كار ساختن خانقاه داشتند و اهل خرقه و در سلك درويشان بودند دليل آن هم روشن بود، آنها مذهبى را مى خواستند كه به «سير درون» بپردازد و كار به «بيرون» نداشته باشد در سياست دخالت نكند و اصولا سر از سياست بيرون نياورد از «ناسوت» بگريزد و به «لاهوت» و «جبروت» پناه برد و علاوه بر دين، از روحانيون نیز بكلّى جدا باشد تا خطرى را كه هميشه از محور بودن علما در جامعه احساس مى كردند پيش نيايد و كابوس بزرگى كه سرانجام دامانشان را گرفت، رخ ندهد.
آن زمان با تمام تلخى هايش گذشت؛ باز امروز مى بينيم دستهايى از خارج و داخل درست به همان ادّله، در ترويج صوفيگرى مى كوشند حتى كار به جايى رسيده كه در بعضى از دانشگاهها، از سوى بعضى از اساتيد تقويت مى شوند! و اين كار دو دليل دارد: نخست اينكه گروهى كه با حكومت روحانيت مخالفند ولى مخالفت با اصل دين و مذهب را غير ممكن مى بينند به صوفيگرى روى مى آورند كه رنگ و لعابى از مذهب دارد و درست در نقطه مقابل روحانيت و مذهب است. ديگر اينكه مذهبى مى خواهند كه با همه چيز بسازد و نجات را فقط در صفاى دل بداند و بس! و در انجام تكاليف اسلامى سختگير نباشد و راه را براى ارتكاب بسيارى از اعمال باز بگذارد، اينها پوست است نه مغز! اينها همه در صوفيگرى پيدا مى شود، چيزى كه بوى اسلام مى دهد، اما اسلام نيست! و براى ضربه زدن به اسلام ابزار خوبى است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.