پاسخ اجمالی:
از وظايف سنگين مدیران، مسأله «ايجاد انگيزه» است؛ چرا که انسان، بدون انگيزه به سراغ كارى نمى رود و انگيزه همچون بنزين برای خودرو است. چگونگی انگيزه های اجتماعی رابطه نزديكى با فرهنگ حاكم بر يك جامعه دارد؛ هر قدر فرهنگ غنی تر باشد، انگيزه ها نيرومندتر است. در مديريّت اسلامى یکی از مهمترین ابزار ايجاد انگيزه رجوع به فرهنگ غنى اسلام است، مثلا: بهره گيرى از آيات قرآن و روایات و تحلیل حکومت معصومین و استفاده از ادعیه ائمّه هدى(ع) که جمله جمله آن حركت آفرين مى باشد در وصول به این مهم راه گشاست.
پاسخ تفصیلی:
از جمله وظايف سنگين مدیران در هر سازمان، و فرماندهان در مقام فرماندهى كه شعبه اى از مديريّت است، مسأله ايجاد انگيزه می باشد؛ یعنی ايجاد يك حركت نيرومند درونى بر اساس بسيج تمام نيروهاى نهفته در روح و جان انسانها. خوشبختانه در يك تشكيلات اسلامى كه فرهنگ «ايمان به اللّه» بر آن حاكميّت دارد، و افراد مؤمن و ايثارگر و فداكار، تار و پود آن را تشكيل مى دهند، ايجاد انگيزه، نه تنها كار مشكلى نيست، بلكه منابع عظيمى براى بهره گيرى در اين زمينه در دست است.
توضيح اين كه: هيچ انسانى، بدون انگيزه به سراغ كارى نمى رود، و اين انگيزه برخلاف انگيزه هاى غريزى حاكم بر حيوانات، حتماً بايد از طريق درك و فهم و شعور روى او تأثير بگذارد. انگيزه را مى توان به بنزين خودرو تشبيه كرد، با اين تفاوت كه تأثير آن اجبارى است، ولى انگيزه افعال آدمى با توجّه به اصل اختيار و آزادى اراده انسان، اختيارى است.
چگونگى «انگيزه ها» رابطه نزديكى با فرهنگ حاكم بر يك جامعه دارد؛ هر قدر فرهنگ، غنى و پرمايه تر باشد، انگيزه ها نيرومندتر است. براى ايجاد انگيزه در مديريّت و فرماندهى در جامعه اسلامى بايد از فرهنگ غنى و پرمايه اسلام كمك گرفت، و از طرق مختلف آن را بارور و پرثمر ساخت؛ به عنوان نمونه، طرق زير پيشنهاد مى شود:
1ـ بهره گيرى هر چه بيشتر از آيات مناسب قرآن مجيد با تحليل و تفسير روشن براى ارتقاى سطح فرهنگ و اخلاق.
2ـ بهره گيرى از متون اصلى سخنان پيشوايان بزرگ اسلام، مخصوصاً سخنان پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و خطبه هاى نهج البلاغه و دعاهاى صحيفه سجّاديه كه براى هر يك از رشته هاى مديريّت و فرماندهى فرازهاى زنده اى در آنها مى توان يافت و از آنها الهام گرفت.
3ـ تجزيه و تحليل حكومت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و حوادث تاريخى غزوات او و حكومت و جنگهاى امام على(عليه السلام)، و ريشه يابى حادثه خونين كربلا و ريزه كاريهايش كه صحنه هاى مشابه آنها دائماً در زندگى ما به چشم مى خورد، و بطور كلّى، بهره گيرى از سنّت رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و سيره ائمّه طاهرين(عليهم السلام) و بزرگان تاريخ اسلام و حوادث مهمّ زندگى آنان.
4ـ استفاده از دعاها و مناجات پر محتواى ائمّه هدى(عليهم السلام) كه فوق العاده پرمايه و غنى و الهام بخش است و جمله به جمله آن، حركت آفرين مى باشد؛ دعاهائى همچون: كميل، ندبه، صباح و صحيفه سجّاديه و دعاهاى عرفه امام حسين(عليه السلام) و ابوحمزه و مانند آن كه روح و جان افراد را چنان نور و صفائى مى بخشد كه آمادگى براى هرگونه فداكارى به آنها مى دهد؛ البتّه بايد به دقّت مراقب بود كه به صورت افراطى و خسته كننده و ملال آور نباشد.
5ـ آموزشهاى مكتبى و اسلامى در مقطع هاى مختلف براى تحكيم پايه هاى ايمان و اعتقاد به «اللّه» و معاد و زندگى پس از مرگ.
6ـ نشر مطالب و مسایل جالب و پرمايه و غير تكرارى ـ عمومى يا مخصوص همان تشكيلات ـ براى تداوم بخشيدن به جوشش انگيزه ها؛ و تأسيس كتابخانه، هر چند كوچك امّا پرمايه، در محدوده مديريّت براى سرعت بخشيدن به آگاهيهاى فزاينده.
7ـ تجليل و بزرگداشت خدمتگزاران گذشته و حال و تجليل از شهدا و خانواده هاى آنها و قدردانى از زحمات افراد زحمتكش، و دريدن «حجاب معاصرت» در اين رابطه، و امور ابتكارى ديگرى كه در ايجاد و تقويت انگيزه ها مؤثّر است.
ولى اشتباه نشود بهره گيرى از انگيزه هاى معنوى به مفهوم ناديده گرفتن انگيزه هاى معقول مادّى نيست؛ چرا كه انسان از جسم و جان، مادّه و معنى، تركيب شده؛ هر چند ركن اصلى وجود او، روح و جان اوست؛ ولى تقاضاى مادّى جسم را نيز نبايد ناديده گرفت. حتّى پيامبر اسلام، با تمام تأكيدى كه روى خلوص نيّت شركت كنندگان در ميدان جهاد داشت و از هر گونه هدفى جز خدا و «جهاد فى سبيل اللّه» برحذر مى داشت؛ جنگجويان را به حكم قوانين اسلام، مشمول تشويق مادّى از طريق «تقسيم بخشى از غنائم جنگى» مى نمود و از آن بالاتر، خداوند با تمام عظمتش در كنار پاداشهاى عظيم معنوى مانند «أَحْياءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرزَقُونَ» در سوره آل عمران آیه 169 و «رِضوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ» در سوره توبه آیه 72، پاداشهاى مادّى «جَنّات تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا اَلانْهارُ» و مانند آن را مطرح كرده، تا از طريق اين وعده هاى راستين، تمام نيروهاى نهفته وجود انسان را بسيج كند.
البتّه، اينها يك سلسله كلّيات مسأله ايجاد انگيزه است؛ علاوه بر اين، هر مدير و فرمانده بايد از طرق ابتكارى با در نظر گرفتن اوضاع و احوال و شرايط خاصّ زمانى و مكانى و فرهنگ فكرى افرادى كه تحت مديريّت و فرماندهى او هستند، به بسيج نيروهاى معنوى آنها از طريق ايجاد انگيزه هاى نيرومند بپردازد و رمز موفقّيت او غالباً در اين ابتكارات نهفته است.
نمونه اى از ايجاد انگيزه:
ماجراى «بيعت رضوان» كه نام ديگرش «بيعت شجره» است، سند و الگوى بزرگى براى همه مسلمانان در اين زمينه می باشد. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) در سال ششم هجرت به قصد انجام مناسك عمره با 1400 نفر از مسلمانان به حالت احرام عازم مكّه شد،(1) در حالى كه خصومت شديد ميان مسلمانان و مشركان مكّه برقرار بود؛ و خاطره جنگهاى بدر و احد و احزاب فراموش نشده بود.
سخت آشكار بود كه پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله و سلم) از مرحله دفاع به مرحله هجوم وارد شده، اصل اين كار به فرمان الهى صورت گرفت و يكى از شجاعانه ترين اقدامات نظامى سياسى دوران زندگى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) بود؛ چرا كه حركت با اين تعداد، آن هم بدون تجهيزات جنگى (ياران پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فقط شمشير به همراه داشتند كه در عرف عرب به عنوان اسلحه مسافر محسوب مى شد) و رفتن به منطقه نفوذ و قدرت دشمن، در جائى كه هيچ پناهگاهى وجود نداشت، مطلب عجيب و خطرناكى به نظر مى رسيد، تا آنجا كه منافقان مى گفتند كه «محمّد(صلى الله عليه و آله و سلم) و يارانش هرگز از اين سفر باز نخواهند گشت»؛ چنان كه قرآن سخن آنها را نقل كرده: «بَلْ ظَنَنْتُمْ اَن لَّنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْليهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فى قُلُوبِكُمْ...»(2)؛ (ولى شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت؛ و اين [پندار غلط] در دلهاى شما زينت يافته بود...).
اين اقدام در بردارنده معانى متعدّد سياسى و نظامى و روانى بود و در حقيقت قدرت نمائى بى نظيرى بود تا قريش را از انديشه هجوم مجدد به مدينه باز دارد، و ضمناً به همه اعراب نشان دهد كه مانند تمام آنها، كعبه را بس محترم و مقدَّس مى دارد، و بدين ترتيب تبليغات منفى قريش را خنثى سازد؛ و از سوى ديگر به قريش ثابت كند كه موقعيّت «مكّه» با پيروزى نهضت اسلام متزلزل نخواهد شد و مكّه همچنان مقدّس خواهد بود در نظر مسلمين نيز سخت مقدّس باقى خواهد ماند.
مسلمانان سرانجام به سرزمين «حديبيّه» كه روستائى نزديك مكّه (تقريباً 20 كيلومترى مكّه) بود رسيدند، و چنان كه پيش بينى مى شد، مشركان از ورود آنها به مكّه، جلوگيرى كردند، و سفيران متعدّدى ميان قريش و لشگر اسلام رفت و آمد كردند، سرانجام به تنظيم صلحنامه «حديبيّه» كه يك پيروزى عظيم با امتيازات مهم براى مسلمانان بود منتهى شد و در تمام جزيرة العرب مثل بمب صدا كرد، و راه را براى پيشرفت سريع اسلام گشود كه تجزيه و تحليل آن يكى از جالبترين و ظريفترين مسائل تاريخ اسلام است.
غرض اين كه، در اين اثنا كه «سُفراء» رفت و آمد مى كردند، قريش يكى از سفيران پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) را بازداشت كرد؛ و به دنبال آن، شايعه قتل او در میان مسلمانان پيچيد. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) سخت خشمگين شد و فرمود: «لا نَبْرَح حَتّى نُناجِزَ الْقَوْمَ، فَدَعا رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه و آله و سلم) النّاسَ إِلَى الْبَيْعَةِ...»(3)؛ (ما حركت نمى كنيم تا با آنها پيكار كنيم؛ اينجا بود كه رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) مردم را دعوت به بيعت [مجدّد] فرمود...). و براى اين كه خون مسلمانان را به جوش آورد و نيرومندترين انگيزه را در آنها ايجاد كند، اقدام به تجديد بيعت كرد، و در زير درخت بزرگى كه در آنجا بود نشست و همه مسلمانان فرد فرد آمدند و دست بيعت به دست او گذاردند، و اعلام وفادارى مجدّد تا سرحدّ جان كردند. بيعت تاريخى عجيبى كه مايه خشنودى خداوند بود، و به همين دليل «بيعت رضوان» ناميده شد كه قرآن در اين باره مى گويد: «لَقَدْ رَضِىَ اللّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحَتَ الشَّجَرَةِ...»(4)؛ (خداوند از مؤمنان ـ هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند ـ راضى و خشنود شد...).
و از آنجا كه زير درختى انجام گرفت، نام ديگرش «بيعت شجره» شد. اين بيعت كه از عزم راسخ پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و مسلمين در مبارزه تا آخرين نفس و آخرين قطره خون حكايت مى كرد، دشمن را سخت به وحشت افكند، و يكى از عوامل موثّر هموار شدن جادّه صلح با آن امتيازات بزرگ، بود؛ و از سوى ديگر انسجام فوق العاده در ارتش اسلام به وجود آورد و انگيزه هاى جهاد را به عاليترين وجهى تقويت نمود.(5) اين يك حركت الهى و ابتكارى بود كه در اين لحظات حسّاس انجام گرفت.
نمونه ديگر:
جالب اين كه بعد از فتح «مكّه» در سال هشتم هجرى (دو سال بعد از صلح حديبيّه) هنگامى كه اسلام به سرعت در ميان قبائل عرب پخش مى شد، طايفه «هَوازِن» و «ثَقيف» و «بنى سَعْد» كه سه طايفه مهمّ جزيرة العرب بودند، با سى هزار مرد جنگى تصميم به درهم كوبيدن مسلمانان گرفتند و مسلمين فقط با دوازده هزار نفر، در جنگى نابرابر، در مقابل آنها قرار گرفتند.
دشت «حنين» گذرگاهى داشت كه لشگر دشمن آن را براى كمين انتخاب كرده بود و با يك حمله غافلگيرانه برق آسا، نظم ارتش اسلام را به هم ريخت به طورى كه اكثر لشكر، پراكنده شدند. آن لحظه، يك لحظه فوق العاده حسّاس در زندگى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) بود كه بايد با ابتكارى بزرگ، لشكر متلاشى شده را جمع آورى كرده، و روح تازه اى در كالبد آنها بدمد، و از نابودى و شكست حفظ كند. در اينجا پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) با امدادهاى الهى، دست به دو ابتكار بزرگ زد، نخست اين كه تا آن روز در هيچ ميدان جنگى شخصاً براى جنگ كردن وارد عمل نشده بود و تنها مديريّت و فرماندهى را به عهده داشت، در آن روز شمشير كشيد و با شجاعت وارد معركه قتال شد.
از سوى ديگر، «عبّاس»، عموى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) از پيامبر الهام گرفت و خاطره «بيعت شجره» را در نظرها مجسّم كرد و با صداى بلند و رسائى كه داشت فرياد زد: «يا معْشَرَ المُهاجِريْنَ وَ الانْصارِ يا أَصْحابَ سُوَرةِ اْلبَقَرَةِ يا أَهلَ بِيْعَةِ الشَّجَرَةِ إِلى اَيْنَ تَفِرُّونَ هذا رَسُولُ اللّهِ»(6)؛ (اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره! و اى اهل بيعت شجره! به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم)اينجاست!). عنوان كردن سوره بقره، ظاهراً به خاطر داستان طالوت و جالوت و پشت كردن اكثر لشكر طالوت به ميدان نبرد و سرافكندگى آنها در پيشگاه خدا و پيروزى طالوت با لشكر اندك مؤمنش بود.
اين دو امر سبب شد، لشكر متلاشى شده، دوباره جمع و سازماندهى گردد، و حركتى نيرومند آغاز شود، و بر لشگر دشمن بتازند و آنها را از هم متلاشى كرده، گروه زيادى را اسير كنند، و از اين ميدان خطرناك با پيروزى كامل باز گردند. اينها مسائلى است كه نمونه هاى آن، در تاريخ اسلام كم نيست و مى تواند هميشه براى فرماندهان و مديران با تفاوت شرايط و احوال، براى ايجاد انگيزه آموزنده و الهام بخش باشد.
نمونه ديگر (خطبه معروف طارق بن زياد):
معروف است «طارق بن زياد» فرمانده لشكر اسلام كه براى فتح اسپانيا رفته بود، هنگامى كه خود را با انبوه دشمنان نيرومند رو به رو ديد، دست به ابتكار عجيب و شجاعانه اى زد كه اگر آن نبود، شايد لشكر اسلام در «اندلس» گرفتار شكست عظيمى مى شد. دستور داد كشتى ها را كه لشكر به وسيله آن در ساحل اسپانيا پياده شده بود، آتش بزنند! و آذوقه يك روز را براى لشگر نگه داشت و گفت بقيّه را آتش بزنند! آنگاه، بر يك بلندى ايستاد و ضمن خطبه اى كوتاه و تكان دهنده گفت:
«يا اَيُّهَا النّاسُ! أَيْنَ الْمَفَرُّ؟ وَ اَلبَحْرُ مِنْ وَرائِكُمْ وَ الْعَدُوُّ أَمامُكُمْ، فَلَيْسَ لَكُمْ وَ اللّهِ إلا الصَّدْقُ و الصَّبْرُ، وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ فى هِذِهِ الْجَزيرَةِ اَضْيَعُ مِنَ اَلايْتامِ فى مَأْدَبَةِ اللِّئامِ! وَ قَدِ اسْتَقْبَلَكُمْ عَدُوُّكُمْ بَجَيْشِهِ وَ أَسْلِحَتِهِ، وَ أَقْواتُهُ مَوْفُورَةٌ، وَ أَنْتُمْ لاوِزْرَ لَكُمْ غَيْرَ سُيُوفِكُمْ، وَ لا أَقْواتَ لَكُمْ غَيْرَما تَسْتَخْلِصُونَهُ مِنْ أَيْدى أَعْدائِكُمْ»(7)؛ (اى مردم! راهى براى فرار نيست! دريا پشت سر و دشمن پيش روى شماست! به خدا سوگند جز صداقت و شكيبائى راهى نداريد! بدانيد شما در اين جزيره بى پناه تر از يتيمان در كنار سفره لئيمان هستيد! دشمن شما با تمام قوا و سلاح به استقبال شما آمده و آذوقه فراوان دارد، امّا شما ياورى جز شمشيرها، و آذوقه اى جز آنچه از دست دشمن بيرون مى آوريد نداريد! [اكنون بينديشيد و تصميم بگيريد]). اين ابتكار چنان مؤثّر افتاد كه در همان روز با يك حمله سنگين و برق آسا دشمن را درهم شكستند، و راه خود را به پيش گشودند، و پايه هاى حكومت اسلامى را در «اندلس» محكم ساختند.(8)،(9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.