پاسخ اجمالی:
در تفسیر این عبارت روايات فراوانى در منابع اهل سنت مانند: شواهد التنزيل، الدّر المنثور، فضائل الصحابه، حلية الاولياء، مستدرك الصّحيحين، الصّواعق المحرقه و ... آمده است كه منظور از «ذوي القربى»، خویشاوندان پيامبر(ص) است و به اتفاق شیعه و سنی، امام علی(ع)، حضرت زهرا(س) و فرزندانشان جزء آن محسوب می شوند. با اين وجود بعضي براى كم رنگ كردن مقام اهل بيت(ع) مخاطب آيه را كفار قريش گرفتهاند. درحالی که آنها اصلا رسالت پيامبر(ص) را قبول نداشتند چه رسد به اینکه بخواهند اجر ایشان را ادا کنند.
پاسخ تفصیلی:
در ذيل آيه 23 سوره شوری «قُلْ لا اَسئَلَكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاّ الْمَوَدَّهَ فى الْقُربى» که به آیه «مودت» مشهور است، روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه نقل شده كه در تفسير و تبيين مفهوم آيه اثر فراوان دارد، از جمله، روايات زير است:
1ـ حاكم حسكانى كه از دانشمندان معروف قرن پنجم هجرى است در «شواهد التنزيل» از سعيد بن جبير از ابن عباس چنين نقل مى كند: «لمّا نزلت قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلاَّ المَوَدَّةَ فى الْقُربى، قالوا: يا رَسُولَ اللهِ مَنْ هؤُلاءِ الَّذينَ اَمَرَنا اللهُ بِمَوَدَّتِهِمْ؟ قال: عَلِى وَ فاطِمَةُ وَ وُلدُهُما»(1)؛ (هنگامى كه آيه «قُلْ لا أسْئَلُكُمْ» نازل شد اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! اينها كيستند كه خداوند ما را به محبت آنها امر كرده است؟ فرمود: على و فاطمه و فرزندان آن دو(علیهم السلام) مى باشند).
در همان كتاب چندين روايت ديگر به همين مضمون با طرق مختلف از ابن عباس نقل شده است.(2)
2ـ در حديث ديگرى در همان كتاب از ابى امامه باهلى نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اِنَّ اللهَ خَلَقَ الاَنبياءَ مِنْ اَشْجار شَتّى، وَ خُلِقْتُ وَ علىّ مِنْ شَجَرَة واحدَة، فَانا اَصْلُها وَ عَلِىّ فَرعُها وَ فاطِمَةُ لقاحُها وَ الْحَسَنُ وَ الحُسَيْنُ ثِمارُها وَ اَشْياعُنا اَوراقُها، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْن مِنْ اَغْصانِها نَجى وَ مَنْ زاغَ هَوى وَ لَو اَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللهَ بَيْنَ الصَّفا وَ المَروَةِ اَلْفَ عام، ثُمَّ اَلْفَ عام، ثُمَّ اَلْفَ عام، حَتّى يَصيرُ كالشَّنِّ البالس، ثُمَّ لَمْ يُدرِك مَحَبَّتنا اَكبَّهُ اللهُ عَلى مِنْخَرَيْه فى النّارِ ثُمَّ قَرَءَ قُل لا اَسْئَلُكُم عَلَيهِ اَجراً اِلاَّ المَودَّة فِى القُربى»(3)؛ (خداوند پيامبران را از درختان مختلفى آفريد؛ ولى من و على(عليه السلام) را از درخت واحدى، من ريشه آن هستم و على(عليه السلام) شاخه آن و فاطمه(سلام الله علیها) موجب بارورى آن است و حسن و حسين(عليهما السلام) ميوه هاى آن و شيعيان ما برگهاى آن اند، پس هر كس به شاخه اى از شاخه هاى آن تمسك جويد نجات مى يابد و كسى كه منحرف شود سقوط مى كند و اگر بنده اى خدا را در ميان صفا و مروه، هزار سال و سپس هزار سال و از آن پس هزار سال، عبادت كند، تا همچون مشك خشك و كهنه اى شود اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند، سپس اين آيه را [به عنوان شاهد] تلاوت فرمود: «قُلْ لا اَسئِلُكُمْ عَلَيهِ اَجراً الاّ المَوَدَّةَ فى القُربى»).
3ـ سيوطى مفسّر معروف اهل سنت در «الدّر المنثور» ذيل آيه مورد بحث از مجاهد، از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در تفسير آيه: «قُلْ لا اَسئَلُكُمْ عَلَيهَ اَجراً» فرمود: «اَن تَحفَظُونى فى اَهلِ بَيتى وَ تُودّوهُمْ بى»(4)؛ (منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد و آنها را به خاطر من دوست بداريد).
4ـ احمد حنبل در «فضائل الصحابه» از سعيد بن جبير از عامر نقل مى كند: هنگامى كه آيه «قُلْ لا اَسئَلُكُم عَلَيهِ اَجراً الاّ المَوَدَّهَ فى القُربى» نازل شد مردم سؤال كردند اى رسول خدا! ذوی القرباى تو كه مودت و محبت آنها بر ما واجب است چه كسانى هستند؟ فرمود: «علىّ و فاطمةُ وَ اَبناهما وَ قالَها ثَلاثاً»(5)؛ (على و فاطمه و دو پسر آنها، اين سخن را سه بار تكرار كرد!).
همين معنى را با تفاوت اندكى، قرطبى در تفسير آيه از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده.
5ـ حافظ ابونعيم اصفهانى در حلية الاولياء از جابر نقل مى كند كه مرد عربى خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و عرض كرد: «اى محمد! اسلام را بر من عرضه كن! فرمود: شهادت مى دهى به اينكه معبودى جز الله نيست، يگانه است و شريكى ندارد و اينكه محمد(صلى الله عليه و آله) رسول او است؟ عرض كرد: آيا اجر و پاداشى در برابر آن از من مى طلبى؟ فرمود: «لا، الاّ المَودَّةَ فى القُربى»؛ (نه، تنها دوستى ذوى القربى را مى خواهم)، عرض كرد: ذوى القرباى تو يا بستگان من؟ فرمود: (بستگان من)، عرض كرد: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم، پس بر هر كس كه تو را دوست ندارد و نزديكانت را دوست ندارد لعنت خدا [بر او] باد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: آمين!».(6)
6ـ ابن جرير طبرى مفسر معروف، نيز در ذيل اين آيه از ابن جبير نقل مى كند كه گفت: «هِىَ قُربى رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله)»؛ (منظور، نزديكان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است).
7ـ حاكم در مستدرك الصّحيحين از على بن الحسين(عليهما السلام) نقل مى كند: «هنگامى كه على(عليه السلام) به شهادت رسيد، حسن بن على(عليه السلام) خطبه اى خواند [و در ضمن خطبه، خودش را معرفى كرد] تا به اين جمله رسيد: «اَنا مِن اَهلِ البَيتِ الَّذينَ اِفتَرَضَ اللهُ مَوَدَّتَهُم عَلى كُلِّ مُسلِم، فَقالَ تَبارَكَ وَ تَعالَى لِنَبيّهِ(صلى الله عليه وآله): قُل لا أسئَلُكُمْ عَلَيه اَجراً اِلاَّ المَودَّة فى القربى»(7)؛ (من از خاندانى هستم كه خداوند محبت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده و به پيامبرش (صلى الله عليه وآله) فرموده: بگو از شما پاداش بر اين كار [رسالت] نمى طلبم جز دوستى ذوى القربايم).
گروه ديگرى از بزرگان اهل سنت نيز اين حديث را نقل كرده اند.(8)
8ـ مفسر معروف ابوجعفر محمد بن جرير طبرى در «جامع البيان» از ابى الديلم نقل مى كند: «هنگامى كه على بن الحسين(عليهما السلام) را به صورت اسير [به شام] آوردند او را به پله هاى [دروازه] دمشق نگه داشتند، مردى از اهل شام برخاست و گفت: شكر خداى را كه شما را كشت و ريشه كن كرد!، على بن الحسين(عليهما السلام) فرمود، آيا قرآن خوانده اى؟ گفت: آرى، فرمود: آيا «آل حاميم» را خوانده اى؟ گفت: قرآن را خوانده ام ولى آل حاميم را نخوانده ام، فرمود: نخوانده اى: «قُلْ لا اَسئِلُكُمْ عَلَيه اَجراً الاَّ المودَّة فى القُربى» عرض كرد: شما آنها هستيد؟ فرمود: بلى!».(9)
9ـ ابن حجر در «الصّواعق المحرقه» از على(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «فينا آلُ حم آية، لايَحفَظُ مَوَدَّتنا اِلاّ كُلُّ مُؤمِن ثُمَّ قَرَءَ قُل لا اَسئَلُكُم عَليهِ اَجراً اِلاَّ المَوَدَّة فى القربى»(10)؛ (درباره ما آل حم(11) آيه اى نازل شده است و ما را دوست نمی دارد مگر شخص مؤمن، سپس آيه «قُلْ لا اَسئَلُكُم عَلَيهِ اَجراً اِلاَ المَوَدَّةَ فى القُربى» را تلاوت فرمود).
نظير همين روايت در «كنز العمّال» نيز آمده است.(12)
از اين حديث به خوبى استفاده مى شود كه منظور از «قربى» در آيه مورد بحث، ذوى القرباى پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.
10ـ زمخشرى در كشّاف و همچنين فخر رازى در تفسير كبير و قرطبى در تفسيرش حديثى در ذيل اين آيه شريفه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده اند كه اهميت محبّت و مودّت آل محمّد(صلى الله عليه وآله) را به طرز عجيبى آشكار مى سازد و ما در اينجا عين عبارت حديث را از تفسير كشّاف نقل مى كنيم. او مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحمّد ماتَ شَهيدا، اَلا وَ مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَدَّ(صلى الله عليه وآله) ماتَ مَغْفُوراً لَهُ، الا و مَن ماتَ على حُبِّ آل مُحمَّد(صلى الله عليه وآله) مات تائباً، اَلا وَ مَنْ مات عَلى حُبِّ آلِ مِحَمَّد(صلى الله عليه وآله) ماتَ مُؤمِناً مُسْتَكْملَ الايمانِ، الا و مَن مات على حُبِّ آل مُحمَّد(صلى الله عليه وآله) بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ و نَكيرٌ، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) يُزِفَّ اِلَى الْجَنَّةِ كَما تُزَفُّ الْعَروسُ اِلى بَيْتِ زَوْجِها، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ محَمَّد(صلى الله عليه وآله) فُتِحَ لَهُ فى قَبْرِهِ بابانِ اِلَى الْجَنَّةِ، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) جَعَلَ اللهُ قَبْرَهُ مَزارَ مَلائِكة الرَّحْمَةِ، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) ماتَ عَلَى السُّنَّةِ وَ الْجَماعَةِ، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) جاءَ يَوْم الْقِيامَة مَكْتوبُ بَيْنَ عَينيهِ آيسُ مِنْ رَحْمَة الله، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) ماتَ كافِرا، اَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلُ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) لَمْ يَشُمُّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ»(13)؛ (هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) بميرد شهيد از دنيا رفته است، آگاه باشيد هر كس با محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود بخشوده است، آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود با توبه از دنيا رفته است، آگاه باشيد هر كس با محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود مؤمن كامل الايمان از دنيا رفته است، آگاه باشد هر كس با محبّت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد و سپس منكر و نكير (فرشتگان مأمور سؤال در برزخ) به او بشارت مى دهند، آگاه باشد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند آنچنانكه عروسى را به خانه داماد مى برند، آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود در قبر او، دو در به سوى بهشت گشوده مى شود، آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا برود خداوند قبرِ او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد، آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا برود بر سنت و جماعت از دنيا رفته است، آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا رود، روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او نوشته شده مأيوس از رحمت خدا، آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد(صلى الله عليه وآله) از دنيا برود كافر از دنيا رفته، آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد از دنيا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد).
عجيب اينكه در بعضى از پاورقى هاى تفسير كشّاف كه از بعضى از متعصبين نوشته شده، پس از نقل اين حديث شريف آمده است: «و آثار الوضع عليه لائحة»؛ (آثار مجعول بودن اين حديث آشكار است!)
امّا به چه دليل حديث مجعول است و اثر اين جعل در كجاى اين حديث نمايان و آشكار است به هيچ وجه تبيين نشده، جز اينكه عظمت مقام آل محمد(صلى الله عليه وآله) كه در اين حديث شريف نبوى تبيين شده با پىش داورى هاى بعضى سازگار نيست و شايد براى نخستين بار بوده است كه عظمت آل محمد(صلى الله عليه وآله) را در اين حد بالا در اين حديث شريف نبوى مشاهده مى كرده؛ آن هم حديثى كه سه نفر از بزرگان و مفسرانِ هم عقيده اش، آن را نقل كرده و با حسن قبول تلقى نموده و ايرادى بر آن نگرفته اند.
اين در حالى است كه فخر رازى در ذيل همين حديث مى گويد: «با اينكه در معنى «آل» اختلاف و گفتگو است، ولى «لا شَكَّ اَنَّ فاطِمَةَ وَ عَليّاً وَ الحَسَنَ وَ الحُسَينَ كانَ التَّعَلُّقُ بَينَهُمْ وَ بَينَ رَسولِ اللهِ اَشَدَّ التَّعَلُّقاتِ وَ هَذَا كَالمَعلُومِ بِالنَّقلِ المُتَواتِر، فَوَجَبَ اَن يَكونوا هُمُ الآلُ»؛ (شكى نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين(عليهم السلام) ارتباطشان با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) محكم ترين ارتباط بود و اين مطلب با احاديث متواتر ثابت شده است. بنابراين آنها[به عقيده همه] آل پيامبرند، اما غير آنها داخل در لفظ آل هستند يا نه؟ محل گفتگو و ترديد است).
فخر رازى نيز شواهد و قرائن فراوانى بر اين معنى اقامه مى كند كه على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) قطعاً در اين آيه داخل هستند.(14)
از آنچه در بالا گفته شد روشن مى شود بعضى از روايات كه در ذيل اين آيه نقل شده و مى گويد: «مخاطب در آيه، كفار قريش هستند و منظور اين است كه قرابت و خويشاوندى مرا نسبت به خود فراموش نكنيد و به خاطر اين قرابت آزارم ندهيد» قابل قبول نمى باشد و احتمال دارد، واضعان حديث براى كم رنگ كردن احاديث كثيره بالا كه درباره اهميت مقام اهل بيت(عليهم السلام) است، چنين مطلبى را نقل كرده باشند؛ زيرا چنين خطابى به كفار قريش با مفهوم آيه كاملا تضاد دارد؛ زيرا ممكن نيست پيامبر(صلى الله عليه وآله) به كفّار بگويد من از شما پاداشى تقاضا نمى كنم جز آنكه خويشاونديم را نسبت به خودتان فراموش نكنيد. آنها رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از اساس قبول نداشتند تا چه رسد به اينكه بخواهند پاداشى براى آن قائل شوند.
خلاصه، آنها كه دنبال اين روايت را گرفته ولى مى خواهند، ارتباط آيه را با اهل بيت(عليهم السلام) قطع كنند در واقع محتواى آيه را انكار مى كنند؛ زيرا طلبيدن پاداش رسالت از منكران رسالت، كاملا بى معنى است.
اين بحث را با اشعارى كه فخر رازى و آلوسى در تفسير كبير و روح المعانى در ذيل همين آيه آورده اند پايان مى دهيم تا به مقتضاى «خِتامُهُ مِسْكْ» خاتمه با بركتى بر اين بحث باشد.
اين اشعارِ از امام شافعى است كه معروف است، اعتقاد راسخي به محبت اهل بيت(ع) داشت مى گويد:
«يا راكباً قِف بِالُمحَصَّبِ مِن مَنى *** وَ اهتِف بِساكِنِ خيفِها وَ النّاهِضِ
سَحَراً، اِذا قاضَ الحَجيجُ اِلى مِنى *** فيضاً كَمُلْتَطَمِ الفُراتِ الفائضِ
اِن كانَ رَفْضاً حُبُّ آلِ مُحَمَّد *** فَلَيَشهَدِ الثَّقَلانُ اِنّى رافِضى»(15)
(اى سوارى كه عازم زيارت خانه خدا هستى، در آنجا كه در نزديكى منى، ريگ براى رمى جمرات جمع مى كنند[و مركز بزرگ اجتماع زائران خانه خدا است] بايست و به تمام كسانى كه در مسجد خيف[مشغول عبادت اند] و يا در حال حركت[به سوى بيت الله] مى باشند فرياد بزن: در سحرگاهى كه حاجيان از مشعر به سوى منى حركت مى كنند و همچون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منى مى شوند نيز فرياد بزن: [آرى فرياد بزن و آشكارا] بگو: اگر محبت آل محمد(صلى الله عليه وآله)، رَفْض و ترك است، همه جن و انس شهادت بدهند كه من رافضى هستم)!
خداوند همه ما را از دوستداران آل محمد(صلى الله عليه وآله) قرار دهد، همان ها كه در نماز درود بر آنان مى فرستيم و بدون آن نمازمان نماز نيست.
خداوندا اين دوستى را مقدمه اى براى شناخت «مقام ولايت» آنها قرار ده تا تصور نكنيم كه مسأله اى با اين اهميت تنها به عنوان يك دوستى ساده و عادى مطرح شده است. سپس اين شناخت را وسيله اى براى پيروى از مكتب آنان قرار ده.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.