پاسخ اجمالی:
غیر از وحی نبوت، وحی دیگری وجود دارد که در قالب الهام به قلب، یا به وسيله بعضى از فرشتگان به اشخاص غير پيامبر ابلاغ مى شود. مانند الهام خداوند به مادر موسی مبنی بر سپردن نوزادش به نیل، یا الهام الهی به حواریین مسیح(ع). الهامى كه به قلب امامان(ع) مى شود و در روايات كراراً به آن اشاره شده از همین نوع وحی است. امام صادق(ع) منبع علم معصومین به حوادث را همین وحی می داند و امام رضا(ع) به شنیده شدن کلام فرشتگان توسط معصومین(ع) تصریح می کند. اين وحى، هيچ گونه ارتباطى با وحى نبوّت ندارد.
پاسخ تفصیلی:
«وحى» معناى گسترده اى دارد كه يكى از شاخه هاى آن وحى نبوّت و رسالت است؛ ولى شاخه، ديگر آن الهامى است كه به قلب غير انبياء مى افتد، و يا پيامى است كه به وسيله بعضى از فرشتگان به غير پيامبران ابلاغ مى شود.
نمونه اوّل همان است كه قرآن درباره مادر موسى(عليهما السلام) مى گويد: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَلاَ تَخَافِى وَلاَ تَحْزَنِى» (1)؛ (ما به قلب مادر موسى الهام كرديم كه نوزادت را شيرده، و هنگامى كه بر او [از دشمنان] ترسيدى او را در دريا [نيل] بيفكن، و نترس غمگين مباش).
نظير همين معنا درباره حواريون حضرت مسيح(عليه السلام) نيز آمده است؛ آن جا كه مى فرمايد: «وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِى وَبِرَسُولِى قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ» (2)؛ (و به ياد آور هنگامى را كه به حواريون وحى فرستادم كه بمن و فرستاده ام ايمان آوريد، گفتند آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم).
همچنين درباره حضرت يوسف(عليه السلام)، پيش از آن كه به مقام نبوّت برسد تعبير به وحى شده است؛ در آن هنگام كه برادران تصميم گرفتند، او را در چاه بيفكنند، قرآن مى گويد: «وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ» (3)؛ (ما به يوسف در اين هنگام وحى فرستاديم كه در آينده [هنگامى كه بقدرت خواهى رسيد] آنها را از اين كارشان با خبر خواهى ساخت، در حالى كه آنها تو را نمى شناسند).
اين وحى الهى به قرينه آيه 22 همين سوره، وحى نبوّت نبوده؛ بلكه الهامى بود از سوى خداوند به قلب يوسف(عليه السلام)، براى اين كه بداند او تنها نيست و خداوند او را حفظ مى كند و به قدرت مى رساند و برادران از اين عمل خود پشيمان خواهند شد؛ و همين وحى بود كه در آن شرايط دردناك، نور اميدى بر قلب يوسف(عليه السلام) پاشيد.
فخررازى ذيل آيه 38 سوره طه كه درباره وحى مادر موسى سخن مى گويد؛ شش احتمال ذكر كرده است كه غالب آنها خلاف ظاهر است. زيرا ظاهر آن همان القاى به قلب، با شنيدن صوت فرشته است كه با معناى لغوى آن نيز سازگار است.(4)
نمونه قسم دوّم پيامى است كه يكى از فرشتگان الهى براى مريم(عليها السلام)راجع به تولّد فرزندان او حضرت مسيح(عليه السلام) آورد؛ و قرآن در اوايل سوره مريم گفتگوى او را با فرشته الهى كه به صورت انسان خوش اندامى در برابرش مجسّم شده بود مشروحاً بازگو مى كند.
نمونه روشن اين گونه وحى، الهامى است كه به قلب امامان معصوم(عليهم السلام) مى شود كه در روايات كراراً به آن اشاره شده است.
هنگامى كه از امام صادق(عليه السلام) درباره منبع علم امامان سئوال شد؛ فرمود:«مَبْلَغُ عِلْمِنا ثَلاثَهُ وُجُوْه: ماض، وَ غابِر، وَحادِثٌ فَاَمّا الْماضِى فَمُفَسَّرٌ و اَمّا الْغابِرُ فَمَزْبُورٌ، وَاَمّا الْحادِثُ فقذف فِى الْقُلُوبِ، وَنَقْرٌفِى الاَْسْماعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنا وَلانَبِىَّ بَعْدَ نبِيِّنا» (5)؛ (حدود علم ما [و منبع آن] بر سه گونه است: گذشته و آينده و حادث. امّا گذشته چيزى است كه [براى ما از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان پيشين] تفسير شده، امّا آينده چيزى است كه نوشته شده، [و تعليماتى است كه معصومين گذشته به يادگار مانده است] و امّا حادث چيزى است كه در قلب هاى ما مى افتند [و الهام مى شود] و صداى آهسته اى است كه در گوش ما قرار مى گيرد، و اين برترين علوم ما است. امّا هيچ پيغمبرى بعد از پيامبر ما نيامده و نخواهد آمد).
در حديث ديگرى، امام على بن موسى الرضا(عليه السلام) مى فرمايد: «وَاَمّا النَّكْتُ فِى الْقُلُوبِ فَهُوَ الإِلْهامُ، وَأَمّا النَّقْرُ فِى الاَْسْماعِ فَحَدِيْثُ الْمَلائِكَةِ، نَسْمَعُ كَلامَهُمْ وَلانَرَى أَشْخاصَهُمْ» (6)؛ (و امّا اشاره به دل ها، همان الهام است، و اشاره در گوش، سخن فرشتگان است، ما كلامشان را مى شنويم و اشخاصشان را نمى بينيم).
روى هم رفته، از روايات متعدّدى استفاده مى شود كه علوم امام معصوم(عليه السلام) از چند طريق حاصل مى شود: علومى كه به وراثت از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و امامان پيشين به آنها رسيده، و يا به صورت دستورالعمل هايى نوشته شده و در اختيارشان است كه گاهى در اخبار از آن به عنوان «جامعه» ياد شده است، و هرگاه مسأله اى براى آنان پيش آيد كه در اين منابع نيست، از سوى خداوند از طريق الهام به قلب يا شنيدن صداى فرشته آگاه مى شوند. [همان گونه كه حضرت مريم(عليها السلام) آگاه شد].
ولى مسلّم است كه اين وحى، هيچ گونه ارتباطى با وحى نبوّت ندارد، و از قبيل وحى حواريون مسيح(عليه السلام) و مانند آن است. اصولا در اصطلاح امروز «وحى» معمولا به وحى نبوّت اطلاق مى شود، و اينها را «الهام» مى نامند؛ و به گفته مرحوم علاّمه طباطبايى، چه بهتر كه ما نيز اينها را الهام بناميم كه با ادب دينى مناسب تر است.(7)
براى توضيح بيشتر در اين زمينه به جلد 26 بحارالانوار، بحث «ابواب علوم ائمه(عليهم السلام)» و جلد اوّل اصول كافى باب «ان الائمه(عليهم السلام) محدثون»، مراجعه شود.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.