پاسخ اجمالی:
اصول كلّى براى مبارزه با آفات زبان عبارتند از: 1ـ توجّه جدّى به خطرات زبان: زيرا اين عضو مى تواند تو را به اوج سعادت برساند و يا بر خاك ذلّت و شقاوت بنشاند. 2 ـ سكوت: هر قدر انسان كمتر سخن بگويد لغزشهاى او كمتر است، و هر قدر بيشتر سكوت كند سلامت او بيشتر خواهد بود. 3 ـ حفظ زبان (نخست انديشه كردن سپس گفتار): اگر انسان پيش از آن كه شروع به سخن گفتن كند در محتوا و انگيزه و نتيجه سخنان خود كمى بينديشد، بسيارى از لغزشهاى زبان و گناهان، از او دور مى شود.
پاسخ تفصیلی:
زبان در عين اين كه يكى از بزرگترين نعمتهاى پروردگار است می تواند بسیار خطرناك باشد تا آنجا كه سرچشمه گناهان بى شمار مى گردد، و خرمن سعادت انسان را به آتش مى كشد، بايد به فكر بود كه با رعايت كدام اصول مى توان اين خطر بزرگ را بر طرف كرد يا به حدّاقل رسانيد؟ از روايات اسلامى و كلمات بزرگان اخلاق و رهروان سير و سلوك الى اللّه امورى استفاده مى شود كه ما آنها را به عنوان اصول كلّى براى مبارزه با آفات زبان مى آوريم:
1 ـ توجّه جدّى به خطرات زبان:
براى پرهيز از خطرات هر موجود خطرناك قبل از هر چيز توجّه كامل به خطرات آن لازم است، هر روز كه انسان از خواب بيدار مى شود بايد به خودش توصيه كند كه بايد مراقب خطرات زبانش باشد زيرا اين عضو مى تواند تو را به اوج سعادت برساند و يا بر خاك ذلّت و شقاوت بنشاند؛ اگر غافل شوى همچون حيوان درّنده غافلگيرى، تو را مى درد. اين معنى بطرز زيبائى در روايات اسلامى وارد شده است.
در حديثى از «سعيد بن جبير» از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: «اِذا اَصْبَحَ ابْنُ آدَمَ اَصْبَحَتِ الاَْعْضاءُ كُلُّها تَسْتَكْفِى اللِّسانُ اَنّى تَقُولُ اِتَّقِ اللّهَ فِينا فَاِنَّكَ اِنْ اِسْتَقِمْتَ اِسْتَقَمْنا وَ اِنْ اِعْوَجَجْتَ اِعْوَجَجْنا»(1)؛ (هنگامى كه فرزندان آدم صبح مى كنند تمام اعضاى بدن به زبان هشدار مى دهند و مى گويند تقواى الهى را در مورد ما مراعات كن، چرا كه اگر تو به راه راست بروى ما نيز به راه راست مى رويم و اگر تو به راه كج بروى ما نيز به راه كج مى رويم!).
در حديثی از امام علىّ ابن الحسين(عليه السلام) آمده است: «اِنَّ لِسانَ ابْنِ آدَمَ يُشْرِفُ عَلى جَميعِ جَوارِحِهِ كُلَّ صَباح فَيَقُولُ كَيْفَ اَصْبَحْتُمْ؟! فَيْقَولُونَ بِخَيْر اِنْ تَرَكْتَنا وَ يَقُولُونَ اللّهَ اللّهَ فينا، وَ يُناشِدُونَهُ وَ يَقُولُونَ اِنَّما نُثابُ وَ نُعاقَبُ بِكَ»(2)؛ (زبان انسان هر روز صبح به تمام اعضاء بدن نظر مى افكند و مى گويد: صبح شما چگونه است؟ مى گويند خوب است اگر تو ما را به حال خود واگذارى! [سپس اضافه مى كنند] خدا را، خدا را، رعايت حال ما را بكن، و به او قسم مى دهند و مى گويند ما به واسطه تو مشمول ثواب يا عقاب واقع مى شويم!).
2 ـ سكوت:
هر قدر انسان كمتر سخن بگويد لغزشهاى او كمتر است، و هر قدر بيشتر سكوت كند سلامت او بيشتر خواهد بود. اضافه بر اين، ممارست بر سكوت سبب مى شود كه انسان زبانش را در اختيار خود بگيرد، و از طغيان و سركشى آن بكاهد و به اين ترتيب به جائى مى رسد كه جز حق نگويد و جز به رضاى خداوند سخن نراند.
بايد توجّه داشت كه مراد از سكوت، سكوت مطلق نيست ـ زيرا بسيارى از مسائل مهمّ زندگى اعم از معنوى و مادّى و اطاعات و عبادات و نشر علوم و فضائل و اصلاح در ميان مردم، از طريق سخن گفتن است ـ بلكه منظور از قِلّةُ الكلام (كم سخن گفتن) يا به تعبير ديگر، خاموشى، در برابر سخنان فساد انگيز يا مشكوك و بى محتوا و مانند آن است.
به همين دليل، در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ كَثُرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ، وَ مَنْ كَثُر خَطَؤُهُ قَلَّ حَياؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَياؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ»(3)؛ (كسى كه سخن بسيار بگويد خطا و لغزش او فراوان مى شود؛ و كسى كه خطا و لغزشش فراوان گردد، حياء او كم مى شود؛ و كسى كه حيائش كم شود، پرهيزگارى اش كم مى شود؛ و كسى كه ورعش كم شود، قلبش مى ميرد؛ و كسى كه قلبش بميرد، داخل آتش دوزخ مى شود!).
همين مضمون با تعبير فشرده ترى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز نقل شده است.(4)
در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار مى خوانيم: «اَلْكَلامُ كَالدَّواءِ قَليلُهُ يَنْفَعُ وَ كَثِيرُهُ قاتِلٌ»(5)؛ (سخن مانند دارو است، اندكش مفيد و كثيرش قاتل است!).
3 ـ حفظ زبان (نخست انديشه كردن سپس گفتار):
اگر انسان پيش از آن كه شروع به سخن گفتن كند، در محتوا و انگيزه و نتيجه سخنان خود كمى بينديشد، بسيارى از لغزشهاى زبان و گناهان، از او دور مى شود. آرى! بى مطالعه سخن گفتن است كه انسان را در انواع گناهان كه از اين عضو مخصوص سرچشمه مى گيرد، غوطه ور مى سازد!
در حديث معروفى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) آمده است: «اِنَّ لِسانَ الْمُؤْمِنِ وَراءَ قَلْبِهِ، فَاِذا اَرادَ اَنْ يَتَكَلَّمَ بِشَىء تَدَبَّرَهُ بِقَلْبِهِ، ثُمَّ اَمْضاهُ بِلسانِهِ، وَاِنَّ لِسانَ الْمُنافِقِ اَمامَ قَلْبِهِ، فَاِذا هَمَّ بِشَىء اَمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ لَمْ يَتَدَبَّرْهُ بِقَلْبِهِ»؛ (زبان انسان با ايمان در پشت قلب او قرار دارد، هنگامى كه اراده سخن گفتن كند، نخست در آن مى انديشد، سپس با زبانش آن را امضا مى كند؛ ولى زبان منافق در جلو قلب اوست، هنگامى كه تصميم به گفتن چيزى بگيرد نخست آن را با زبانش امضا مى كند و در آن نمى انديشد!).(6)
همين مضمون با كمى تفاوت در خطبه 176 نهج البلاغه در كلام اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است.
و در تعبير ديـگرى از امام حسن عسكرى(عليه السلام) چنين مى خوانيم: «قَـلْبُ الاَْحْـمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكِيمِ فى قَلْبِهِ»(7)؛ (قلب نادان در دهان اوست، و دهان دانا در دل او!).
بديهى است مراد از قلب در اين جا همان عقل و فكر است، و بودن زبان در جلو قلب، يا در عقب آن، كنايه از تفكّر و انديشه درباره محتواى سخن يا عدم آن است.
راستى! چه مى شد اگر هميشه ما پيش از آن كه سخن را آغاز كنيم، فكر خود را به كار مى گرفتيم و درباره انگيزه ها و نتيجه ها و محتواى سخنان خود مى انديشيديم، كه آيا اين سخن بيهوده است يا زيانبار؟ يا هتك حرمت مؤمن يا حمايت از ظالم و مانند آن؟ يا اين كه سخنى است براى خدا، و در طريق امر به معروف و نهى از منكر و حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم، و مورد رضاى حق و سبب خوشنودى بندگان خدا؟
اين سخن را با حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه جامع همه مباحث بالا است و بر دل انسان نور و صفا مى پاشد پايان مى دهيم، فرمود: «اِنْ اَحْبَبْتَ سَلامَةَ نَفْسِكَ وَسَتْرَ مَعايِبِكَ فَاقْلِلْ كَلامَكَ وَاكْثِرْ صَمْتَكَ، يَتَوَفَّرْ فِكْرُكَ و يَسْتَنِرْ قَلْبُكَ»(8)؛ (اگر دوست دارى از سلامت نفس برخوردار شوى و عيوب و كاستيهايت پوشيده بماند، كمتر سخن بگوى و بيشتر خاموش باش تا فكرت قوى، و قلبت نورانى گردد!). (9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.