پاسخ اجمالی:
متهم کردن شیعیان به غلو، اندیشه باطلى است که بر اثر ناآگاهى از عقاید آنان و یا مبانى و دلائل آنها پدید مى آید. در قلمرو توحید، غالى کسى است که امامان را از مقام عبودیت و بندگى فراتر برده و آنها را در خالقیت یا در تدبیر یا در تقنین همتای خدا بداند. ولی پیروان اهل بیت، ذرّه اى از مرز توحید تجاوز نکرده، تنها خدا را خالق، مدبر، و مشرّع مى دانند و امامان را انسان هاى برتر و والا مى شمارند. خود امامان ما پیوسته از غالیان تبرى جسته، و آنان را از ساحت خود طرد مى کردند.
پاسخ تفصیلی:
«غلو» در فرهنگ عربى به معناى «تجاوز از حد و مرز» است، مثلًا پزشک عمومى، به عنوان متخصص قلب و عروق معرفى شود، یا در ستایش زیبایى هاى ظاهرى و معنوى فردى، بیش از حدّ سخن گفته شود. و از آنجا که غلو یک امر نکوهیده است، خدا اهل کتاب را پند مى دهد که در دین خود زیاده روى نکنند، چنان که مى فرماید:
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ».(1)
(اى اهل کتاب، در دین خود غلو و زیاده روى نکنید)، (چه غلوى بالاتر از این که بشر را خدا و فرزند خدا بدانند).
امیرمؤمنان، رفتار و گفتار اهل بیت پیامبر را حد و مرز شریعت و عقیده معرفى مى کند و مى فرماید:
«نَحْنُ النُمْرُقَةُ الْوُسْطى، بِها یَلْحَقُ التّالِى، وَإِلَیْها یَرْجِعُ الْغالى».(2)
(ما جایگاه میانه و حد وسط هستیم، عقب ماندگان باید به ما ملحق شوند، و تندروانِ غلو کننده، باید به سوى ما بازگردند).
متهم کردن پیروان اهل بیت به غلو، اندیشه باطلى است که بر اثر ناآگاهى از عقاید آنان و یا مبانى و دلائل آنها پدید مى آید.
در قلمرو توحید، غالى کسى است که امامان را از مقام عبودیت و بندگى فراتر برده و آنها را خدا و یا مصدر افعال خدا بداند، مثلًا بگوید: آنان خالق زمین و آسمانند (شرک در خالقیت) یا معتقد باشد که تدبیر نظام آفرینش- پس از ایجاد- به دست آنها است و آنها «رازق»، «محیى» و «ممیت» مى باشند. (شرک در تدبیر).
یا بگوید: امر تشریع به آنان واگذار شده، و تحریم و تحلیل در دست آنها است (شرک در تقنین).
پیروان اهل بیت در تمام مراتب توحید، ذرّه اى از مرز توحید حقیقى تجاوز نکرده، تنها خدا را خالق و مدبر، و مشرّع مى دانند و امامان را انسان هاى برتر و والا مى شمارند.
به عقیده شیعیان، اگر در یک مورد خاص و در پرتو دعاى آنان، تحولى در جهان آفرینش رخ دهد و یا بیمارى شفا پیدا کند، همگى به اذن خدا بوده و شبیه کارهاى معجزه آساى حضرت مسیح (علیه السَّلام) مى باشد.
شفاعت آنان در روز رستاخیز هم به اذن خدا است و توسل به آنان، به خاطر موقعیتى است که آنان نزد خدا دارند. ذکر فضائل و مناقب آنان نیز نوعى اظهار مهر و مودت به خاندان رسالت است که مورد تأکید قرآن و سنت پیامبر مى باشد. حب عترت و مودت ذوى القربى از اصولى است که قرآن و سنت بر آن تأکید دارند.(3)
اعتقاد به آگاهى آنان از غیب نیز به معناى آن است که آنان به اذن الهى و تعلیم وى از غیب خبر مى دهند.
امیرمؤمنان پس از فتح بصره برفراز منبر رفت و از رویدادهاى بزرگى که در آینده در شهر بصره رخ خواهد داد، خبر داد.
فردى از یاران گفت: قد اعطِیَت عِلمَ الغیب: آیا به شما علم غیب داده شده است؟ امام خندید و فرمود: آنچه گزارش مى دهم علم غیب نیست، بلکه آموزشى از صاحب علم (پیامبر) است.(4)
بنابراین «علم غیب» ذاتى، (نه اکتسابى و آموزشى) از آن خدا است، آگاهى دیگران از غیب به صورت اکتسابى و آموزشى است.
اگر قرآن، علم غیب را از آن خدا دانسته و مى فرماید: «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ».(5)
(بگو کسانى که در آسمان ها و زمین هستند، غیب را نمى دانند جز خدا).
مقصود، علم غیب ذاتى و نامحدود است که از آنِ آفریدگار هستى است، و غیر او در همه چیز نیازمند او مى باشد.
بنابراین به هیچ عنوان نمى توان این عقاید را نشانه غلو و زیاده روى درباره آنان دانست.
امامان ما پیوسته از غالیان تبرى جسته، و آنان را از ساحت خود طرد مى کردند.
امام هشتم (علیه السَّلام)، در یکى از دعاهاى خویش، از غالیان زمان خود تبرى و دورى گزیده و می گوید:
«اللهم انی أبرا من الذین قالو فینا مالم نقله فی أنفسنا الهم لک الخلق و منک الرزق و ایاک نستعین ، اللهم انت خالقنا و خالق آبائنا الأولین و آبائنا الآخرین، اللهم ...»
(پروردگارا! من ازگفتار کسانى که در حق ما مطالبى را مى گویند که ما نگفته ایم، تبرى مى جویم، پروردگارا خلقت جهان و روزى بندگان از آن تو است، تو را مى پرستیم و از تو کمک مى طلبیم...).
(بارالها! تو آفریدگار ما و آفریدگار پدران و فرزندان ما هستى، پروردگارا ربوبیت و الوهیت شایسته تو است، از کسانى که تصور مى کنند که ما پروردگار آنها هستیم و یا مى اندیشند که خالق و رازق آنها هستیم، برائت و بیزارى مى جوییم. بارالها ما این سخنان را به آنان نگفته ایم، ما را به گفتار آنان مؤاخذه نفرما!).(6)
امام با این راز و نیاز، به انتقاد از آن اندیشه هاى باطل برخاسته و از کسانى که معتقدند سرپرستى و قیمومت جهان هستى به پیامبر و امامان تفویض شده و آنان از جانب خداوند، آفریننده زمین و آسمان، روزى دهنده بندگان و زنده کننده و میراننده آنان در جهان و روز رستاخیز مى باشند، بیزارى جسته است.
هیچ یک از افراد بشر، هر چند که در مقام بالا قرار داشته باشد، جانشین هیچ یک از وسایط فیض نمى گردد، بلکه خود او فیض را از همان وسایط مى گیرد، اشعه خورشید، ریزش برف و باران و شکفته شدن غنچه ها، همگى تأمین کننده زندگى پیامبران و پیشوایان معصوم واولیاى الهى است، همچنانکه وحى را فرشته به پیامبر مى رساند، و جان او را ملک الموت مى گیرد(7) و از روز نخست حافظان و نگهبانان براى حفاظت جان او و تکمیل ملکات و فضایل اخلاقى او گمارده مى شوند.(8)
بنابراین، تمام افراد بشر، حتى انسان هاى کامل، از نظام علّى و معلولى گیتى بهره مند بوده و هرگز جانشین هیچ یک از وسایط فیض مادى و معنوى نمى گردند، ولى این حقیقت، مانع از آن نیست که آنان گاهى بنا بر مصلحت و به دور از هوى و هوس، مبدأ کرامات و تصرفاتى در جهان گردند و به اشاره غیبى، در جهان خلقت، تصرفاتى انجام دهند. (9)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.