پاسخ اجمالی:
بخارى می گوید: فاطمه از ابوبکر خشمگین بود و با او سخن نگفت تا وفات کرد. این حدیث حاکى از آن است که فاطمه بدون بیعت با خلیفه از دنیا رفته است. در این جا یک نوع تناقض از نظر اصول اهل سنت وجود دارد؛ زیرا از طرفى معتقدند هر کس با امام زمان خود بیعت نکند، به مرگ جاهلیت مرده، و از طرف دیگر رضایت زهرا(س) را ملاک خشنودى خدا و خشم او را نشانه خشم خدا می دانند؛ بنابراین یا مرگ زهراى اطهر(س) -نعوذ باللّه- مرگ جاهلیت بوده، یا خلیفه وقت، امام به حق نبوده و منصب خلافت را اشغال کرده است! درحالی که بی شک حضرت زهرا(س) مصداق بارز آیه تطهیر و طبق منابع اهل سنّت، «سِیِّدةُ نِساءِ اَهْلِ الجَنِّه» است.
پاسخ تفصیلی:
بخارى، با وجود اینکه کتاب حدیثى خود را بر وفق سیاست حاکم بر عصر خویش نوشته، در کتاب «مغازى» به سندى از عایشه چنین نقل مى کند:
فاطمه دخت پیامبر کسى را به نزد ابى بکر فرستاد تا سه چیز را برگرداند: 1- میراث او از رسول خدا(ص)؛ 2- فدک؛ 3- آنچه از خمس غنایم خیبر مانده است.
ابوبکر در پاسخ گفت: از پیامبر شنیده است: «لا نُوَرث، ما ترکناه صدقة»؛ (ما ارث نمى گذاریم، آنچه از ما باقى مى ماند، صدقه است).
تا این که مى گوید: فاطمه از موضع گیرى منفى ابوبکر خشمگین شد. او را ترک گفت و دیگر با او سخن نگفت و پس از پیامبر شش ماه زنده بود.(1)
وقتى فاطمه (علیها السَّلام) درگذشت شوهرش على(علیه السَّلام) او را شبانه دفن کرد و ابوبکر را از درگذشت او آگاه نساخت و تا فاطمه زنده بود، على با ابى بکر بیعت نکرد.(2)
حدیث یاد شده حاکى است که امام و همسرش، مدت شش ماه از بیعت با او سرباز زدند. اگر خلافت ابى بکر، شرعى و به اصطلاح جامع الشرایط بود، چرا دختر گرامى پیامبر فاطمه(علیها السَّلام) در حالى که بر او خشمگین بود، جهان را وداع کرد؟
در این جا یک نوع تناقض از نظر اصول اهل سنت وجود دارد، زیرا مورخان بر این قولند که دخت گرامى پیامبر، با خلیفه بیعت نکرد و تا آخرین لحظه زندگى، با او سخن نگفت، حتى مى گویند مادامى که دخت گرامى پیامبر در قید حیات بود، على(علیها السَّلام) با ابوبکر بیعت نکرد، بلکه پس از گذشتن شش ماه از حادثه سقیفه آنهم به اجبار و اکراه با او بیعت نمود.(3)
از طرفى در صحاح و مسانید نقل مى کنند که هر کس با امام زمان خود بیعت نکند، مرگ او مرگ جاهلیت است.
مسلم در صحیح خود چنین نقل مى کند: «مَنْ ماتَ وَ لَیْسَ فى عُنُقِهِ بیعةٌ، ماتَ مِیتَةَ جاهلیّة»؛(4) (هر کس بمیرد و در گردن او بیعت [امامى] نباشد، با مرگ جاهلیت از جهان رفته است).
و نیز احمد بن حنبل در مسند خود نقل مى کند: «مَنْ ماتَ بِغَیْرِ إِمام، ماتَ مَیْتَة جاهِلیّة»؛(5) (هرکس بدون شناخت امام خود بمیرد، مرگ او به سان مرگ افراد در جاهلیت است).
اکنون این دو گزاره را چگونه تصدیق کنیم؟
از یک طرف، رضایت وخشنودى زهرا(علیها السَّلام) ملاک خشنودى خدا و خشم او نشانه خشم خداست، و نیز وى از سروران زنان جهان است.(6) طبعاً یک چنین فردى، پاک و معصوم خواهد بود. از طرف دیگر او با خلیفه بیعت نکرد و به همان حالت به لقاء اللّه پیوست.
اکنون باید این تعارض را به یکى از دو طریق حل کرد:
1. مرگ زهراى اطهر(علیها السَّلام) که محور رضا و خشم الهى و سرور زنان بهشت بود، بر اثر عدم بیعت با امام عصر خود- نعوذ باللّه - مرگ جاهلیت بوده است.
2. خلیفه وقت، امام زمان خود نبوده است و بدون جهت، منصب خلافت را اشغال کرده است و امام همان فردى بود که در سرزمین غدیر، بر خلافت او تنصیص شد، و زهرا(علیها السَّلام) از روز نخست، با او بیعت کرده و تا جان بر لب و توان در بدن داشت، از یارى او باز نایستاد.(7)
اگر به این مطلب توجّه کنیم که بی شک حضرت زهرا(س) مصداق بارز آیه تطهیر و طبق منابع اهل سنّت، «سِیِّدةُ نِساءِ اَهْلِ الجَنِّه» است، جواب روشن می شود.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.