پاسخ اجمالی:
وى ابومستهلّ کمیت بن زید بن خنیس بن ... بن مضر بن نزار است. او در روزگار بنى اُمیّه زندگى مى کرد و حکومت عبّاسیان را درک نکرد. وی فقیه شیعه، حافظ قرآن، داراى دلى استوار و محکم، کاتبى خوش خط، نَسَب شناس، اهل مجادله و مناظره علمى، بخشنده و پایبند به دین بود. او شعرش را در ولایت اهل بیت(ع)، وسیله اى براى رسیدن به مطامع دنیوی قرار نداده بود و دوستى محض و خالص خود به آل الله را اظهار مى کرد؛ تا اینکه در آخر هم به دعای آنها در کوفه در سال 126 به فیض شهادت رسید.
پاسخ تفصیلی:
وى ابومستهلّ کمیت بن زید بن خنیس بن ... بن مضر بن نزار است.
ابوالفرج درباره وى نوشته است:
وى شاعرى پیشى گرفته و عالم به لغات عرب و آگاه به روزهاى تاریخى عرب، و از شاعران و زبان آوران «مُضَر» بود که علیه قحطانیان تعصّب داشت و با شعراى آنها که دانا به عیب ها و روزهاى تاریخى بودند و به آن افتخار مى کردند همنشین بود و با آنها در شعر گویى مسابقه مى داد. وى در روزگار بنى اُمیّه زندگى مى کرد و حکومت عبّاسیان را درک نکرد و قبل از آن وفات نمود. و به اینکه شیعۀ بنى هاشم است، معروف و مشهور بود.
از معاذ هرّاء سؤال شد: شاعرترین مردم کیست؟ گفت: از شعراى زمان جاهلیّت یا اسلام؟ گفتند: از زمان جاهلیّت. گفت: امرؤ القیس، زهیر، و عبید بن ابرص. گفتند: از مسلمانان که؟ گفت: فرزدق، جریر، اخطل، وراعى.
راوى مى گوید: به معاذ گفته شد: اى ابومحمّد کمیت را ذکر نکردى! گفت: او شاعرترینِ اوّلین وآخرین است(1).
و فرزدق به او گفت: به خدا سوگند تو شاعرترینِ گذشتگان و آنها که هستند مى باشى.
و برخى گفته اند:
کمیت ده خصلت داشت که هیچ شاعرى نداشت: سخنور بنى اسد، فقیه شیعه، حافظ قرآن عظیم، داراى دلى استوار و محکم، کاتبى خوش خط، نَسَب شناس، اهل مجادله و مناظره علمى بود ـ [گفته اند:] او در تشیّع نخستین کسى بود که مناظره کرد(2)- تیرانداز ماهرى که در قبیله اسد ماهرتر از او نبود، اسبْ سوارى شجاع، بخشنده و پایبند به دین(3).
پژوهشگر در لابه لاى کتاب هاى سیره و حدیث، شواهد روشنى مى یابد بر این که این مرد، شاعر بودن خود و فانى شدن در ولایت اهل بیت(علیهم السلام) که به آن تظاهر مى کرد را وسیله اى براى رسیدن به مطامع دنیوی قرار نداده بود.
چگونه این طور باشد در حالى که اهل بیت رسول خدا(علیهم السلام) آنچنان بودند که دعبل خزاعى درباره آنها سروده است:
أرى فیْأهم فی غیرهم مُتَقَسَّماً *** وأیدیَهُم من فیئهم صَفِراتِ
(غنیمت آنها را مى بینم که در میان دیگران قسمت شده و دست هاى آنها را مى بینم که از غنیمتشان تهى است).
و آنها (سلام الله علیهم):
مشرّدون نفوا عن عُقرِ دارِهمُ *** کأنّهم قد جَنوا مالیس یُغتَفرُ
(جمع آنها پراکنده شد و از میان خانه خود تبعید شدند، گویا جنایتى کرده اند که نابخشودنى است)؛ تا چه رسد به شیعه آنها.
و در آن روز، دنیا تمام و کامل بر مخالفان آنها یعنى امویان فرومایه، زیور و زینت یافته و روى آورده بود، و اگر کسى در پى چیزى از اموال دنیا یا رسیدن به مقام یا تقرّبى که او را بالا بَرَد، بود، از آنها که بر کرسى خلافت تکیه زده بودند طلب مى کرد.
این وضعیّت کمیت با امامان دین(علیهم السلام) بود؛ وى عقیده داشت که آنها وسیله ها و دستگیره هاى او به سوى خدای سبحان و واسطه نجات او در آخرت هستند و مودّت و محبّت آنها مزد رسالت است.
و امامان دین و بزرگان بنى هاشم به کمیت اصرار مى کردند که بخشش ها و عطاهاى آنها را قبول کند، علاوه بر اینکه ولایتمداری او را بزرگ مى شمردند و اعتناى زیادى به شأن او داشته و بى اندازه به او احترام مى گذاشتند واو را گرامى مى داشتند، و از او عذر خواهى مى کردند؛ مانند اینکه امام سجاد(صلوات الله علیه) به او فرمود: «ثوابک نعجز عنه، ولکن ما عجزنا عنه فإنَّ الله لا یعجز عن مکافأتک»؛ (ما از دادن ثواب تو عاجز هستیم، ولى آنچه را ما نسبت به آن عاجز هستیم خداوند از جزا دادن به تو عاجز نیست). امّا با همه این ها وى بر قبول نکردن هدیه ها اصرار داشت و از آنها به جهت نپذیرفتن هدیه ها پوزش مى طلبید و با این کار دوستى محض و خالص خود به آل الله را اظهار مى کرد؛ از این رو چهارصد هزار درهم را به امام سجاد(علیه السلام) بر گرداند و لباسى از لباس هاى آن حضرت که به جسم او خورده بود را طلب کرد تا به آن تبرّک جوید.
و به امام باقر(علیه السلام) یک بار، صد هزار و بار دیگر پنجاه هزار را بر گرداند و پیراهنى از پیراهن هاى آن حضرت را درخواست کرد. و هزار دینار و لباسى را به امام صادق(علیه السلام) برگرداند و از آن حضرت خواست او را با دادن لباسى که به پوست بدنش تماس داشته، گرامى دارد. کمیت در سال 60 ـ سال شهادت امام حسین، سبط شهید(صلوات الله علیه) ـ متولّد شد و در دار دنیا با سعادت زندگى کرد، و همه وجود خود را در آنچه پروردگارش برایش انتخاب کرد، بذل نمود و به راه هاى هدایت دعوت نمود تا اینکه به برکت دعاى امام زین العابدین(علیه السلام) سرانجامش به شهادت ختم شد. این حادثه در کوفه در زمان خلافت مروان بن محمّد در سال 126 بود.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.