پاسخ اجمالی:
گروهی بی خرد و نادان با این استدلال واهی که حرف شین در ابتدای واژه "شیعه" در کلمات شر، شوم، شیطان و... وجود دارد، درصدد انتساب عیب و نقص برای آنها برآمده اند. این سخن آنقدر سخیف و بی ارزش است که جایی برای پاسخ باقی نمی گذارد.
شین شیعه در واژه هاى «شریعت»، «شمس»، «شروق»، «شعاع»، «شهد»، «شفاعت»، «شرف»، «شباب»، «شکر»، «شهادت»، «شهامت»، «شأن»، «شجاعت»، و «شفق» و دیگر کلمات که معانی زیبا دارند، نیز وجود دارد.
پاسخ تفصیلی:
صاحب کتاب العقدالفرید مى گوید:
«ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ مى گوید: یکى از سران تجّار به من گفت: پیرمردى بد اخلاق و سر به زیر در کشتى با ما همسفر بود و هرگاه از شیعه نامبرده مى شد خشمگین شده رنگ چهره اش تغییر مى کرد و ابرو درهم مى کشید. روزى به او گفتم: خدا تو را بیامرزد! چرا از شیعه بدت مى آید؟ چرا که مى بینم هرگاه نامى از آنان برده مى شود خشمگین شده چهره ات در هم مى رود. پیرمرد در پاسخ گفت: تنها حرف شین در آغاز نام آنها مرا آزار مى دهد؛ من حرف شین را تنها در کلماتى نظیر «شرّ»، «شوم»، «شیطان»، «شغب»؛ (فتنه و اغتشاش)، «شِقاء»؛ (بدبختى)، «شفار»؛ (نقص)، «شرر»؛ (جرقّه و قطعه هایى که از آتش مى پرد و جدا مى شود)، «شَیْن»؛ (بدى و زشتى)، «شَوک»؛ (خار)، «شَکوى»؛ (گلایه وشکایت)، «شُهره»؛ (فضیحت و رسوایى)، «شَتْم»؛ (ناسزا) و «شُحّ»؛ (بُخل) یافته ام!
ابو عثمان مى گوید: پس از این سخن ، دیگر هیچ پایه و اساسى براى شیعه باقى نمى ماند ».
در پاسخ به این سخن مضحک مى گوییم: [«قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»(1)]
شگفتا از بى خردى و نادانى این پیرمردِ بد اخلاق که هر چند در شیعه عیب و نقصى که مایه سرزنش آنان باشد را نیافته، ولى شدّت دشمنى، او را واداشته است تا با سخنانى بى ارزش و بى ربط، عیب و نقصى براى شیعه بتراشد و به این بهانه که حرف شین در آغاز نامشان در کلمات شرّ وجود دارد به سرزنش آنان بپردازد.
و اگر این سخن عمومیّت داشته باشد و معیار سرزنش باشد، به بسیارى از نام هاى مقدّس، و نیز به قرآن سرایت خواهد کرد؛ زیرا در آیه اى آمده است: «وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لاَِبْرَاهِیمَ»(2)؛ (و از پیروان او ابراهیم بود).
و آیات دیگرى که واژه «شیعه» در آنها بکار رفته است(3).
و کم عقل تر و سبک مغزتر از این پیر مرد، ابو عثمان است که گمان مى کند پس از این سخنِ پوچ دیگر پایه و اساسى براى شیعه باقى نمى ماند! گویا [با این سخن بى ربط] صاعقه اى به آنها برخورد کرده یا زمین زیر پایشان فرو رفته، یا کوه ها بر سرشان خراب شده و آنها را نابود ساخته است، و یا برهانى قطعى، حجّت و دلیل آنان را در هم کوبیده و رسوایشان کرده است. ولى نفهمیده که آن پیرمرد با این سخن عیب خویش را آشکار ساخته و بر اخلاق پست و زشت خود دلیل آورده است.
ابوعثمان نیز با عقل بى مقدار و وامانده اش از او پیروى کرده، و ابن عبد ربّه نیز از آن دو دور نمانده؛ چرا که این سخن را پسندیده و در کتابش آورده است .
باید پرسید چرا این پیرمرد بد اخلاق شین شیعه که در واژه هاى «شریعت»، «شمس»؛ (خورشید)، «شروق»؛ (روشنى ها)، «شعاع»، «شهد»، «شفاعت»، «شرف»، «شباب»؛ (جوانى)، «شکر»، «شهادت»، «شهامت»، «شأن»، «شجاعت»، و «شفق»(روشنایى صبح) و دیگر کلمات که معانی زیبا دارند، وجود دارد را خوش ندارد؟! در حالى که امثالِ این واژه ها نیز بسان واژه شیعه فراوان در قرآن وجود دارند.
شما این پیرمرد را در این دروغ که حرف شین را تنها در الفاظ شرّ مى بیند نه در الفاظ دیگر چگونه مى یابى؟! شاید وى لوچ بوده و از این رو واژه هایى که در برابر دیدگان ضعیفش قرار دارند را ندیده است.
آیا در توان شیعه اى نیست که همچون این پیر مرد بگوید: من از واژه «سنّى» تنها از حرف سین آغاز نام آنها که در این واژه ها وجود دارد بیزارم: «سام» (مرگ)، «سأم»؛ (دلتنگى و آزردگى)، «سعر»؛ (سَعْر به فتح سین: گرسنگى سخت، گرما؛ و به کسر سین: بیمارى همه گیر؛ و به ضمّ سین : دیوانگى)، «سَقَر»؛ (دوزخ)، «سَبْى»؛ (اسارت)، «سُقم»؛ (بیمارى)، «سمّ»، «سموم»، «سوأت»؛ (صفت زشت، فحشاء، بى عفّتى، شرمگاه)، «سهم»؛ (تیر)، «سهو»؛ (اشتباه)، «سرطان»، «سرقت»، «سفه»(نادانى، بى خردى)، «سفل»؛ (پستى)، «سخب»؛ (فریاد)، «سخط»؛ (خشم)، «سخف»؛ (سبک مغزى و کم عقلى)، «سقط»، «سلْ»، «سلیطه»؛ (بى شرمى و دریدگى)، و «سماجت»؛ (لج بازى).
لکن شیعه عاقل و حکیم است و بر سخنان بیهوده تکیه نمى کند و با رفتار ناشایست و سخنان بى ارزش، احساسات و عواطف را خدشه دار نمى کند، و با این قبیل خرافات و سخنان پوچ آوازه هیچ دیدگاهى را زشت نمى نماید.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.