پاسخ اجمالی:
پس از عبدالملك، پسرش «وليد» به خلافت رسيد. برخى از وليد به خاطر انجام کارهای عام المنفعه تمجيد نموده، او را بر بسيارى از خلفاى بنى اميه ترجيح داده اند. اعمالی مانند: تاسیس و توسعه و تعمیر مساجد و اماکن مقدسه، احداث راه ها و دژها، احداث چاه ها و مدراس و بیمارستان ها، دارالایتام، آسایشگاه ها و... به رغم این نقاط روشن، وى داراى نقاط ضعف و انحراف هاى آشكارى بود كه نبايد ناگفته بماند. مانند: پرورش یافتن با بی قیدی و هوسرانی، مسلط کردن استانداران سنگدل بر مردم، بی دانشی و... .
پاسخ تفصیلی:
پس از مرگ عبدالملك، پسر وى «وليد» به خلافت رسيد. برخى از مورخان از وليد تمجيد نموده او را بر پدرش عبدالملك و جدش «مروان» و بسيارى ديگر از خلفاى بنى اميه ترجيح داده اند، زيرا غير از «عمر بن عبدالعزيز» هيچ يك از خلفاى اموى در دوران زمامداران خود، به اندازه او كارهاى عام المنفعه و امور خيريه انجام نداده است.
وليد در دوران زمامدارى خود در تاسيس و توسعه و تعمير مساجد و اماكن مقدس كوشش مى كرد و استانداران و فرمانداران خود را به این كارها تشويق مى نمود. مورخان مى گويند: وليد مسجد جامع «دمشق» را بنا كرد و مسجد پيامبر و مسجد الاقصى را توسعه داد. به دستور او در هر شهرى كه محلى براى اقامه نماز وجود نداشت، مسجد ساخته شد.
وى همچنين براى دفاع از مرزهاى كشور اسلامى پايگاه ها و دژهاى گوناگون ايجاد نمود، راه هاى ارتباطى متعدد احداث كرد، در نقاط مختلف كشور چاه هاى آب حفر نمود، مدارس و بيمارستان هايى تاسيس كرد، صدقات و اعانه هاى پراكنده را لغو نموده مقررى ثابتى از بيت المال براى بيماران زمين گير و معلولين و نيازمندان معين كرد. او آسايشگاه هايى براى نگهدارى نابينايان و افراد از پا افتاده و جذاميان احداث كرد و پزشكان و پرستارانى براى مراقبت از آنها معين نمود و دستور داد به غذا و استراحت آنها رسيدگى نمايند. نيز دار الايتام هايى جهت نگهدارى و تربيت و تعليم كودكان بى سر پرست و يتيم به وجود آورد. غالب اوقات شخصا از شهر و بازار ديدن مى كرد وافزايش يا كاهش نرخها را كنترل مى نمود.(1)
به رغم نقاط روشنى كه در زندگى و زماندارى وليد به چشم مى خورد، وى داراى نقاط ضعف و تاريك بسيار و انحراف هاى آشكارى بود كه در بررسى زندگى و زمامداراى وى نبايد ناگفته بماند. بنا به گفته مورخان، وليد مردى ستمگر و جبار بود، پدرو مادرش او را در كودكى، با هوسرانى و بى قيدى پرورش دادند، از اين رو وى فاقد ادب و شايستگى انسانى بود.(2)
او با علم نحو و ادبيات عرب آشنايى نداشت و تا آخر عمر نمى توانست قواعد عربى را به كار ببرد و هنگام گفتگو، از لحاظ دستور زبان، مرتكب اشتباهات فاحش مى شد. روزى در مجلس پدرش و در حضور عده اى، هنگام گفتگو با يك نفر عرب، جمله بسيار ساده اى را غلط ادا كرد! پدرش او را مورد مواخذه قرار داد و گفت: «هر كس زبان مردم عرب را به خوبى نداند، نمى تواند بر آنها حكومت كند.» وليد به دنبال اين جريان، همراه عده اى از دانشمندان علم نحو، وارد اطاقى شد و در را به روى خود بست و مدت شش ماه مشغول فراگرفتن اين علم شد، ولى پس از اين مدت، نادان تر از روز نخست بيرون آمد!(3)
شايد يكى از علل اين مسئله كه وى به گسترش علوم و فنون توجه نشان مى داد، محروميت خود او از دانش بود و مى خواست از اين رهگذر، بر نقطه ضعف خويش سرپوش گذارد!
وليد عناصر فاسد و جنايتكار را، به عنوان امير و فرماندار و حاكم، بر سرنوشت مسلمانان مسلط كرده بود و اين عده عرصه را بر مردم تنگ ساخته بودند. يكى از عمال او «حجاج بن يوسف» بود كه وى را پس از مرگ عبدالملك، در پست خود ابقا كرد. در آن زمان، منطقه شام زير نظر خود وليد بود. در عراق «حجاج»، در حجاز «عثمان بن حباره»، و در مصر «قره بن شريك» حكمرانى مى كردند و هر يك از اينها در بيدادگرى مشهور بودند و «عمر بن عبدالعزيز» (برادر زاده وليد) كه تا حدى دوستدار عدل و انصاف بود، با اشاره به حكومت اين چند نفر در اين مناطق مى گفت: زمين پر از ظلم و ستم شده است، خدايا مردم را از اين گرفتارى نجات بده!(4)
گويا با توجه به اين بيدادگري هاى سردمداران و مظلوميت و بى پنهاى مسلمانان بود كه امام سجاد(علیه السلام) طى بيانى، مردم آن زمان را به شش دسته تقسيم كرده، زمامداران را به شير و مسلمانان را به گوسفندانى تشبيه مى نمايد كه در بين شير و گرگ و روباه و سگ و خوك گير كرده گوشت و پوست و استخوانشان توسط شير دريده مى شود!(5)، (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.