پاسخ اجمالی:
با رعب و اختناق و با كنترل و تسلط شديدى كه حكومت جبار اموى بر قرار ساخته بود، هر گونه حركت مسلحانه پيشاپيش محكوم به شكست بود و كوچكترين حركت امام سجاد(ع) حتی اقدامات شخصی و خصوصی امام(ع) نیز از ديد جاسوسان حكومت اموى پنهان نمى ماند.
در چنين شرائطى امام(ع) ژرف اندیشانه، ترجیح داد به جای قیامی برخاسته از شور انقلابی که احتمال شکستش نیز بسیار زیاد بود، جان خود و تعداد بسيار معدود ياران قابل اتكاى خود را حراست نمايد و در جبهه سازندگى افراد صالح به مبارزه اى بى امان ولى پنهان مشغول باشد.
پاسخ تفصیلی:
با رعب و اختناق شديدى كه در جامعه حكمفرما شده بود و با كنترل و تسلط شديدى كه حكومت جبار اموى بر قرار ساخته بود، هر گونه جنبش و حركت مسلحانه پيشاپيش محكوم به شكست بود و كوچكترين حركت از ديد جاسوسان حكومت اموى پنهان نمى ماند؛ چنانكه روزى جاسوس عبدالملك در مدينه، به وى گزارش داد: على بن الحسين كنيزى داشته، او را آزاد كرده و سپس وى را تزويج نموده است. عبدالملك طى نامه اى كه به امام نوشت، اين كار را براى آن حضرت نقص شمرد و اعتراض كرد كه چرا حضرت با يكى از افراد هم شأن خود از قريش وصلت نكرده است؟!
امام در پاسخ وى نوشت: بزرگتر و بالاتر از پيامبر كسى نبود، او كنيز و زن (مطلقه) برده خود را به همسرى گرفت. خداوند هر پستى اى را با اسلام بالا برد، هر نقصى را با آن كامل ساخت و هر لئيمى را در پرتو آن كريم ساخت، و پس هيچ فرد مسلمانى پست نيست و پستى اى جز پستى جاهليت نمى باشد.(1)
عبدالملك با اين كار مى خواست به امام هشدار بدهد كه همه كارهاى او -حتى امور داخلى و شخصى او - را زير نظر دارد! در چنين شرائطى حركت انقلابى چگونه امكان داشت؟
گويا امام سجاد با درك اين شرائط تلخ و ناگوار بود كه در دعاى خود به پيشگاه خدا عرض مى كرد: «چه بسا دشمنى كه شمشير عداوتش را بر ضد من آخته، دم تيغش را براى ضربه زدن بر من تيز كرده و سرنيزه اش را به قصد جان من تيز ساخته است، زهرهاى جانكاهش را براى كام من در جام فرو ريخته و مرا آماج تيرهاى خويش قرار داده و چشم مراقبتش براى كنترل من نخفته است، و مصمم است كه به من گزند برساند و تلخابه مرارت خود را به من بنوشاند! خدايا ناتوانيم را از تحمل گرفتاريها و رنجهاى گران، عجزم را از شكست دادن آن كه آهنگ جنگ با من كرده، تنهاييم را در برابر فزونى كسانى كه با من دشمنى نموده و براى گرفتار كردنم در كمين نشسته اند، در نظر گرفتى و به ياريم آغاز كردى و به من نيرو بخشيدى».(2)
امام چهارم پس از حادثه عاشورا بر سر يك دو راهى دشوار قرار گرفته بود: يا مى بايست با ايجاد هيجان و احساسات كه كسى چون او بسهولت قادر بود در ميان جمع معتقدان و علاقه مندان خود به وجود آورد، به يك حركت تند و عمل متهوارنه دست زند، پرچم مخالفتى برافرازد، و حادثه اى شورانگيز بيافريند، ولى بر اثر آماده نبودن شرائط لازم براى پايدارى و اقدام عميق، چون شعله اى فرو بخوابد و ميدان را براى تاخت و تازهاى بنى اميه در ميدان فكر و سياست خالى كند.
و يا مى بايست احساسات سطحى را به وسيله تدبيرى پخته و سنجيده مهار كند، نخست مقدمه لازم كار بزرگ خود را فراهم آورد: انديشه راهنما و نيز عناصر صالح براى شروع به كار اصلى -كار تجديد حيات اسلام و بازافرينى جامعه اسلامى و نظام اسلامى- را تامين كند، عجالتاً جان خود و تعداد بسيار معدود ياران قابل اتكاى خود را حراست نمايد و ميدان را در برابر حريف رها نكند، تا زنده است و تا از چشم جستجوگر و هراسان دستگاه بنى اميه پنهان است، در اين جبهه -جبهه سازندگى افراد صالح و تعليم انديشه راهنما- به مبارزه اى بى امان ولى پنهان مشغول باشد و آنگاه ادامه اين راه را كه بی گمان به سرمنزلى مقصود بسى نزديكتر بود، به امام پس از خود بسپارد... .
شك نيست كه راه نخست، راه فداكاران است، ولى يك رهبر مسلكى كه شعاع تاثير عمل او نه تنها دايره محدود زمان خود، بلكه سراسر عمر تاريخ را در برمى گيرد، كافى نيست كه فداكار باشد، بلكه علاوه بر آن بايد ژرف نگر و دورانديش و پرحوصله و سخت با تدبير نيز باشد، و اين همه شرائطى است كه راه دوم را براى امام چهارم حتمى و قطعى ساخت.(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.