پاسخ اجمالی:
اهميت و ضرورت ارشادهاى امام سجاد(ع) به خاطر انحطاط اخلاقى امت در زمان حكومت عبدالملك و پسرش وليد و متروك شدن سنت ها و آداب و تعاليم اسلامى در آن عصر بسیار قابل توجه است. انحطاط اخلاقی و اشرافیت و تجمل گرایی در زمان خلافت يزيد آن چنان گسترش يافت كه دو شهر مقدس مكه و مدينه نيز از اين آلودگي ها محفوظ نماند. اين وضع در زمان عبدالملك نيز همچنان ادامه يافت، گويى مکه و مدینه را براى خنياگران ساخته بودند، تا آن جا كه نه تنها مردمان عادى، بلكه فقيهان و زاهدان نيز به مجالس آنان مى شتافتند.
پاسخ تفصیلی:
اهميت و ضرورت نصايح و ارشادهاى امام سجاد(علیه السلام) به خاطر ميزان انحطاط اخلاقى امت در زمان حكومت عبدالملك و پسرش وليد و متروك شدن سنت ها و آداب و تعاليم اسلامى در آن عصر بسیار قابل توجه است.
مى دانيم كه از حدود سال سى ام هجرى (نيمه دوم دوران خلافت عثمان) فساد مالى و انحطاط اخلاقى در جامعه اسلامى گسترش يافت و اشراف قريش كه در آمد كلانى از خزانه دولت داشتند و از بخشش هاى خلفاى وقت نيز بهره مند بودند، به ثروت اندوزى پرداختند و بدين ترتيب رفاه طلبى و اشرافيت و تجمل پرستى در جامعه اسلامى رواج يافت.ثروت اندوزان، املاك و مستغلات فراوانى گرد آوردند و كنيزان و غلامان بسيارى خريدند؛ به خصوص كنيزانى كه براى خوانندگى و بزم آرايى تربيت شده بودند...كم كم مجالس بزم و خوشگذرانى و خنياگرى به طبقات ديگر نيز سرايت كرد.
اين انحطاط اخلاقى در زمان حكومت يزيد آنچنان گسترش يافت كه دو شهر مقدس «مكه» و «مدينه» نيز از اين آلودگي ها محفوظ نماند.
«مسعودى» مى نويسد: «فساد و آلودگى يزيد، به اطرافيان و عمال وى نيز سرايت كرد، در زمان او ساز و آواز در مكه و مدينه آشكار گرديد و مجالس بزم بر پا شد و مردم آشكارا به شراب خوارى پرداختند.»(1)
اين وضع در زمان عبدالملك نيز همچنان ادامه يافت، به طورى كه «شوقى ضيف» پس از بيان گسترش اشرافيت و رفاه زدگى در شهر مكه و مدينه مى افزايد: «گويى اين دو شهر بزرگ حجاز را براى خنياگران ساخته بودند، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادى، بلكه فقيهان و زاهدان نيز به مجالس آنان مى شتافتند.»(2)
«قاضى ابو يوسف» به بعضى از اهالى مدينه مى گفت: اى مردم مدينه! وضع شما با اين آواز خواني ها شگفت انگيز است، زيرا هيچ كس و ناكس و هيچ شخص محترم و غير محترم در ايمان شما، از آن ابايى ندارد!(3)
محيط مدينه طورى شده بودكه «نه عالمان، غنا را ناروا مى شمردند و نه عابدان از آن جلوگيرى مى كردند».(4)
روزى «دحمان» آواز خوان، نزد قاضى مدينه به نام «عبدالعزيز مخزومى» در اختلافى كه يك نفر از اهل مدينه با يك عراقى داشت، به نفع شخص مدنى شهادت داد و قاضى او را عادل تشخيص داد شهادتش را پذيرفت.
عراقى به قاضى گفت: اين «دحمان» است!
عبدالعزيز گفت: مى شناسمش، اگر نمى شناختم از هويتش سوال مى كردم!
عراقى گفت: از اهل غنا و آوازخوانى است و به كنيزان غنا ياد مى دهد! قاضى گفت: خدا، ما و شما را بيامرزد! كداميك از ما اهل غنا نيست؟! برو حق اين مرد را بده!(5)
در مدينه مجالس رقص و آواز مختلط تشكيل مى شد بدون آنكه در ميان زنان و مردان پرده اى باشد.(6)
«عائشه» دختر «طلحه» بزم هاى مختلط ترتيب مى داد و در آن «عزّْ الميلا» آواز مى خواند.(7)
حتى كار به جايى رسيده بود كه وقتى يكى از مشهورترين زنان آواز خوان آن عصر به نام «جميله» سفرى به مكه كرد، در طول مسير، آنچنان از وى استقبال شد كه در مورد هيچ مفتى و فقيه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان اين سفر را چنين نقل مىكنند:
هنگامى كه جميله به قصد حج از مدينه حركت كرد، گروهى از مردان خنياگر نامدار آن زمان همچون: «هيت، طويس، دلال، بردالفؤاد، نومه الضحى، رفند، رحمه، هبه الله، معبد، مالك، ابن عائشه، نافع بن طنبوره، بديح المليح و نافع الخير» (كه تعداد آنان را تا سى نفر نوشته اند). و نيز گروهى از زنان خنياگر همچون: «فرهه، عّزه الميلا، جبّابه، سلاّمه، حُليده، عقيله، شمّاسيه، فرعه، بلبله، لذه العيش، سُعيده و زرقا» او را مشايعت كردند و گروهى اورا تا آخر سفر همراهى كردند!.
هنگامى كه كاروان جميله نزديك مكه رسيد، از طرف گروهی از اشراف مكه و ديگران مورد استقبال گرم قرار گرفت و چون به مدينه بازگشت، از طرف اهالى مدينه و مردان و زنان اشراف استقبال شد و چنان شور و هلهله اى به وجود آمد كه اهالى مدينه بر در خانه ها صف كشيده اين صحنه را تماشا مى كردند.(8)
اين داستان نشان دهنده گوشه اى از سقوط ارزش ها در جامعه مدينه در آن عصر است. افرادى كه در اين سفر جميله را بدرقه كردند، از بزرگان خنياگران عصر خويش بودند كه شهرت آنان در جهان آن روز پيچيده بود. حال اگر در نظر بگيريم كه هر يك از آنان چند تن شاگرد و وردست و آموزنده تحت تعليم داشته است، و باز اگر احتمال اين امر را منتفى ندانيم كه گروهى از نوازندگان مشهور در شهر مانده به بدرقه جميله نرفته بوده اند، رقمى به دست خواهد آمد كه باور كردن آن دشوار مىنمايد. وقتى كه وضع اجتماعى قبله گاه مسلمانان و مركز تاسيس حكومت اسلامى چنين باشد، مى توان حدس زد كه دمشق، بصره و ديگر شهرهاى بزرگ آن زمان در چه وضعى به سر مى برده است؟!(9)، (10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.