پاسخ اجمالی:
ایشان می فرماید: پیامبر اکرم(ص) با من عهدى بسته است! او فرموده: «اى فرزند ابوطالب! تو سرپرست امّت من هستى اگر مردم ولایت تو را به طور مسالمت آمیز پذیرفتند و همگى به آن رضایت دادند، بر امور آنان قیام کن! ولى اگر درباره تو اختلاف کردند، آنها را به حال خود واگذار». دلیل این امر پیامبر(ص) این بود که، احزاب جاهلیت در عصر ظهور اسلام گرفتار شکست شده بودند و منتظر بودند که بعد از پیامبر اکرم (ص) مسلمانان به جان هم بیفتند و آنها از فرصت استفاده کرده، طومار اسلام را در هم پیچند.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(ع) در خطبه37 نهج البلاغه مى فرماید: (من در کار خود اندیشه کردم، دیدم لزوم اطاعت (فرمان پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)) بر بیعتم (با خلفا) پیشى گرفته است و در این حال (براى حفظ موجودیت اسلام) پیمان بیعت دیگران بر گردن من است) ؛«فَنَظَرْتُ فی أَمْرِی، فَإِذَا طَاعَتِی قَدْ سَبَقَتْ بَیْعَتِی وَ إِذَا الْمیِثَاقُ فی عُنُقِی لِغَیْرِی».
در واقع این جمله جواب سؤالى است که در اذهان مطرح مى شده که اگر امام خود را از همه لایق تر براى خلافت مى داند و حتّى با صراحت مى گوید: «از سوى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) براى این مقام منصوب شده ام.» چرا در زمان خلفاى سه گانه تسلیم آنان شد و با آنان بیعت کرد؟!
امام در جواب مى گوید که پیغمبر اکرم(ص) به من دستور داده بود که اگر با من مخالفت کنند به خاطر حفظ اسلام با آنها درگیر نشوم، بلکه براى مصالح مهمترى که حفظ آنها بر من واجب است، تن به بیعت بدهم. بنابراین پیش از بیعتم اطاعت فرمان پیامبر را مدّ نظر داشتم و بعد از بیعت، این میثاق و پیمان بر گردن من بود و ناچار بودم به آن وفادار باشم.
از تعبیرات خطبه اجمالا برمى آید که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) از آن حضرت پیمانى مبنى بر مدارا با حاکمان وقت بعد از خودش گرفته است، هر چند که حکومت آنها برخلاف موازین بود.
در بعضى از منابع حدیثى، روایتى از آن حضرت نقل شده که بیانگر مضمون این پیمان است.
مرحوم سید ابن طاووس در کشف المحجّة ضمن روایتى از على (علیه السلام) چنین نقل مى کند: «وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله علیه وآله وسلم)، عَهِدَ اِلَىَّ عَهْدَاً، فَقالَ: «یا بنَ أَبى طالِبْ! لَکَ وِلاءُ اُمَّتى. فَإنْ وَلُّوکَ فى عافیَة وَ اجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ وَ إِنِ اخْتَلَفُوا عَلَیْکَ فَدَعْهُمْ وَ ما هُمْ فیه فَاِنَّ اللهَ سَیَجْعَلُ لَکَ مَخْرَجَاً»؛ (پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) با من عهدى بسته است! او فرموده: «اى فرزند ابوطالب! تو سرپرست امّت من هستى (و از سوى خدا تعیین شده اى) اگر مردم ولایت تو را به طور مسالمت آمیز پذیرفتند و همگى به آن رضایت دادند، بر امور آنان قیام کن! ولى اگر درباره تو اختلاف کردند، آنها را به حال خود واگذار که خداوند راه چاره و نجاتى براى تو قرار خواهد داد).(1)
حقیقت این است که گاه انسان بر سر دو راهى قرار مى گیرد که هر دو ناخوشایند است، ولى یکى از دیگرى ناخوشایندتر است. در چنین مواردى، عقل حکم مى کند که براى پرهیز از امر ناخوشایندتر، انسان به استقبال امرى که ناخوشایند است برود و این همان چیزى است که به عنوان «قاعده اهم و مهم» معروف است و گاه از آن تعبیر به «دفع افسد به فاسد» مى شود. برنامه امیرمؤمنان على (علیه السلام) بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مصداق همین معنا بود.
امام (علیه السلام) بر سر دو راهى قرار گرفته بود، یا حکومت را که حقّ مسلّم او است و براى تداوم اسلام و مصالح مسلمانان بسیار کار ساز است رها سازد، و یا اصل اسلام به خطر بیفتد، چرا که احزاب جاهلیت که در عصر ظهور اسلام گرفتار شکست شده بودند در کمین نشسته و منتظر فرصت بودند که بعد از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم)، بر سر جانشینى او اختلافى روى دهد و مسلمانان به جان هم بیفتند و آنها از کمینگاه خارج شده، طومار اسلام را در هم بپیچند و حکومت را در اختیار خود بگیرند. به همین دلیل پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) که این امر را از قبل پیش بینى کرده بود، سفارش بالا را به على (علیه السلام) کرد و آن حضرت که با تمام وجودش به اسلام عشق مى ورزید، سفارش پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) را مو به مو اجرا کرد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.