پاسخ اجمالی:
«تورات»، داستان دروغی را به حضرت داود(ع) نسبت می دهد که: داود عاشق همسر اوریّا مى شود! داود اوریّا را به منطقه جنگی می فرستد، تا کشته شود، سپس داود همسر اوریّا را به ازدواج خود درمى آورد!!! در روایات اسلامى، این داستان زشت «تورات» تکذیب شده است. امام رضا(ع) می فرماید: «بعد از آن که اوریّا بر حسب تصادف در یکى از جنگها کشته شد، داود همسراو را به عقد خود درآورد، تا سنّت بیوه ماندن زنان را برچیند». یعنی مسأله «اوریّا» یک ریشه واقعى ساده اى داشته، که داود به عنوان یک رسالت الهى آن را انجام داد.
پاسخ تفصیلی:
«تورات» در کتاب دوم «اشموئیل» فصل یازده جمله هاى 2 تا 27 ، داستانی را به حضرت داود(علیه السلام) نسبت می دهد که خلاصه آن چنین است:
داود روزى به پشت بام «قصر» مى رود و چشمش به خانه مجاور مى افتد، زنى را برهنه در حال شستشو مى بیند، عشق او در دلش جاى مى گیرد، به هر وسیله اى بود او را به خانه خود مى آورد، و او از داود باردار مى شود! شوهر این زن، یکى از افسران برجسته لشکر داود، و مرد پاک طینت و با صفائى بود، داود او را (نعوذ باللّه) با توطئه ناجوانمردانه اى از طریق فرستادن او به منطقه خطرناکى در جنگ، به قتل مى رساند، و همسر او را رسماً به ازدواج خود درمى آورد!!
در روایات اسلامى، داستان زشت و خرافى «تورات» به اشد وجه تکذیب شده، از جمله در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده است که فرمود: «لااُوتِىَ بِرَجُل یَزْعَمُ داوُدَ تَزَوَّجَ امْرَئَةَ اوریّا اِلاّ جَلَدْتُهُ حَدَّیْنِ حَدّاً لِلْنُّبُوَّةِ وَ حَدّاً لِلْاِسْلامِ»؛ (هر کس را نزد من آورند که بگوید: داود با همسر «اوریّا» ازدواج کرده، دو حد بر او جارى مى کنم، حدى براى نبوت و حدى براى اسلام).(1)
چرا که نسبت فوق، از یکسو، نسبت یک عمل نامشروع به انسان مؤمنى است، و از سوى دیگر، هتک مقام نبوت - هر چند از روى جهل بوده باشد-، لذا باید دوبار «حد قذف» (هر بار 80 تازیانه) در مورد او اجرا شود.(2)
همین معنى به تعبیر دیگرى از آن امام بزرگوار نقل شده: «مَنْ حَدَّثَکُمْ بِحَدِیْثِ داوِدَ عَلى ما یَرْوِیْهِ الْقَصّاصُ جَلَدْتْهُ مِأَةً وَ سِتِّیْنَ»؛ (هر کس حدیث داود را طبق آنچه افسانه سرایان مى گویند براى شما روایت کند، من یکصد و شصت تازیانه به او خواهم زد).(3)
در حدیث دیگرى که «صدوق» در «امالى» از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده چنین مى خوانیم: «اِنَّ رِضَا النّاسُ لایُمْلَکُ، وَ اَلْسِنَتَهُمْ لاتُضْبَطُ، أَ لَمْ یَنْسِبُوا داوُدَ اِلى أَنَّهُ تَبِعَ الطَّیْرُ حَتّى نَظَرَ اِلَى امْرَائَةَ اُوریّا فَهَواها، وَ أَنَّهُ قَدَّمَ زَوْجَها أَمامَ التّابُوتِ حَتّى قُتِلَ ثُمَّ تَزَوَّجَ بِها!»؛ (رضایت همه مردم را نمى توان به دست آورد، و زبان آنها را نمى توان بست، آیا آنها این نسبت [فوق العاده زشت را] به داود ندادند که او به دنبال پرنده اى به پشت بام قصرش رفت، و چشمش به همسر «اوریّا» افتاد، و عشق او را به دل گرفت، سپس همسر او را به میدان جنگ در پیشاپیش تابوت [که آثار انبیاى «بنى اسرائیل» در آن حفظ مى شد و به عنوان برکت در پیشاپیش لشکر حمل مى نمودند] فرستاد تا کشته شد، سپس با همسرش ازدواج کرد)؟! - جائى که پیامبر بزرگ خدا از زبان مردم در امان نباشد دیگران چه انتظارى مى توانند داشته باشند-.(4)
بالاخره در حدیثى در «عیون الاخبار» از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) چنین آمده است که، به هنگام گفتگو با ارباب مذاهب مختلف در مورد عصمت پیامبران، به یکى از حاضران (على بن جهم) فرمود: «شما درباره داود چه مى گوئید»؟
[علی بن جهم] گفت: مى گویند: داود در محرابش مشغول عبادت بود، شیطان به صورت پرنده زیبائى در مقابل او نمایان شد، داود نمازش را شکست و به دنبال پرنده رفت!...
سپس افسانه دیدن زن «اوریّا» را در حال غسل کردن، و دل به او بستن و همسرش را در پیشاپیش تابوت به میدان نبرد فرستادن و کشته شدن و ازدواج داود با همسرش را شرح داد.
امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) سخت ناراحت شد، دست بر پیشانى مبارک زد و فرمود: «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ، لَقَدْ نَسَبْتُمْ نَبِیّاً مِنْ اَنْبِیاءِ الله اِلَى التَّهاوُنِ بِصَلاتِهِ حَتّى خَرَجَ فِى أَثَرِ الطَّیْرِ، ثُمَّ بِالْفاحِشَةِ ثُمَّ بِالْقَتْلِ»؟!؛ (انا لله و انا الیه راجعون، شما پیامبرى از پیغمبران خدا را به سستى در نمازش نسبت دادیدتا آنجا که [همچون کودکان] به دنبال پرنده اى رفت، سپس او را به فحشاء، و بعد از آن به قتل انسان بى گناهى متهم ساختید)؟!
«على بن جهم» پرسید: پس گناه داود که از آن استغفار کرد و در قرآن به آن اشاره شده چه بود؟
امام(علیه السلام) در جواب، عجله داود را در مسأله قضاوت شرح مى دهد و از آیه: «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» به عنوان گواه کمک مى گیرد.
«على بن جهم» سؤال مى کند: پس داستان «اوریّا» چه بوده؟
امام مى فرماید: «در زمان داود، زنانى که شوهرانشان از دنیا مى رفت یا کشته مى شد، هرگز ازدواج نمى کردند [و این منشأ مفاسد فراوان بود ] نخستین کسى که خداوند این کار را براى او مباح کرد، داود بود [تا این سنت شکسته شود، و زنان شوهر از دست داده از بلاتکلیفى درآیند] لذا داود بعد از آن که «اوریّا» [بر حسب تصادف در یکى از جنگها] کشته شد، همسرش را به عقد خود درآورد، و این بر مردم آن زمان سنگین آمد [و به دنبال آن افسانه ها به هم بافته شد]».(5)
از این حدیث استفاده مى شود که، مسأله «اوریّا» یک ریشه واقعى ساده اى داشته، که داود به عنوان یک رسالت الهى آن را انجام داد، ولى دشمنان دانا از یکسو، و دوستان نادان از سوى دیگر، و افسانه سرایانى که عادت به ارائه مطالب عجیب و دروغین دارند از سوى سوم، شاخ و برگهائى براى این قصه درست کرده اند که انسان از آن وحشت مى کند.
یکى گفته: لابد این ازدواج بدون مقدمه صورت نگرفته؟
دیگرى گفته: لابد خانه «اوریّا» در همسایگى داود بوده!
و بالاخره، براى این که چشم داود را به همسر «اوریّا» بیندازند افسانه پرنده را بهم بافته، و سرانجام در مجموع پیامبر بزرگى را به انواع گناهان کبیره شرم آور، متهم ساخته اند، و بى خبران ابله آن را نیز زبان به زبان نقل کرده اند که اگر ذکر آن در کتب معروف نیامده بود، حتى نقل آن را غلط مى دانستیم.
البته، این روایت با آنچه در روایت امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده منافات ندارد، زیرا سخن آن حضرت، اشاره به داستان دروغین معروفى است که نسبت زنا و مانند آن - نعوذ بالله - به این پیامبر بزرگ مى دهد.(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.