پاسخ اجمالی:
عوام اسماعیلیان قاصرند و احکام کافران بر آن ها اجرا نمى شود. زیرا این افراد به توحید و نبوت و برخى از ائمه شیعه اعتقاد راسخ دارند و فقط به خاطر جهل مرکبشان، گفته های آقاخان چهارم را عین حقیقت و وحى منزل می دانند. بنابراین موظف هستیم آنان را از جهل مرکب خارج ساخته و با تسریع در امر تکفیر، کار را مشکل تر نسازیم.
پاسخ تفصیلی:
امام خمینى (ره) در بحث از مکاسب محرمه مى فرمایند: «اما عوام آنان (پیروان ادیان)، پس ظاهر است که خلاف مذاهبى که دارند، به ذهنشان خطور نمى کند، بلکه آنان، مانند عوام مسلمانان، به صحت مذهب خویش و بطلان سایر مذاهب قطع دارند. پس همان طور که عوام ما، به سبب تلقین و نشو و نما در محیط اسلام، به صحت مذهب خویش و بطلان سایر مذاهب علم دارند، بدون این که خلاف آن به ذهنشان خطور کند، عوام آنان نیز چنین هستند و این دو گروه از این جهت تفاوتى ندارند. و قاطع در پیروى از قطع خود معذور است و نافرمان و گناهکار نیست و نمى توان او را به موجب این پیروى عقاب کرد. اما غیر عوام آنان، غالباً به واسطه تلقیناتى که از آغاز کودکى و نشو و نما در محیط کفر وجود داشته است، به مذاهب باطل خویش جازم و معتقد شده اند، به گونه اى که هرگاه چیز مخالفى به آنان برسد، آن را با عقول خویش که از آغاز نشو و نما، بر خلاف حق پرورش یافته است، رد مى کند. پس عالم یهودى یا مسیحى، عالم مسلمان، ادله دیگران را صحیح نمى داند و بطلان آن ادله براى وى ضرورى است؛ زیرا مذهب او نزد خودش ضرورى است و خلاف آن را احتمال نمى دهد.
آرى، در میان آنان کسى مقصر است که خلاف مذهب خود را احتمال بدهد و از روى عناد یا تعصب، ادله آن را بررسى نکند، همان طور که در آغاز اسلام، کسانى در میان علماى یهودى و مسیحى چنین بودند». (1)
حضرت امام در پایان، دیدگاه خود را چنین جمع بندى مى کند:
«خلاصه این که کفار، مانند جهال مسلمانان، برخى قاصرند و آنان اکثریت دارند و برخى مقصر. و تکالیف، اصول و فروع، بین همه مکلفان از عالم و جاهل، قاصر و مقصر، مشترک است و کفار به سبب اصول و فروع عقاب مى شوند، ولى با اقامه دلیل بر ضد آنان و نه به طور مطلق. پس همان طور که عقاب مسلمانان به سبب فروع به معناى این نیست که آنان خواه قاصر باشند و خواه مقصر، عقاب مى شوند، کفار نیز به حکم عقل و اصول و مذهب عدل دقیقاً چنین وضعىِ دارند». (2)
امام خمینى در تقریرات فلسفه خویش مى فرمایند:
«و اما دسته دیگر که کثیرى از نوع انسان را تشکیل مى دهند، گرچه در مراکز تمدن علمى و عملى بوده اند ولیکن چون اباً عن جدّ بر دین منسوخ سابق بوده اند و به دین لاحق مشرف نشده اند، ولى نه از باب عناد و نفاق، بلکه از باب قطع به خلاف؛ یعنى آنها اصلا و ابداً حتى احتمال صحت اسلام را هم نمى دهند، همان طورى که ما اصلا احتمال نمى دهیم که مسلک بهاییها صحیح بوده و آنها درست گفته باشند؛ چون آنها را باطل صرف مى دانیم و لذا متوجهش نیستیم، و جماعت کثیرى هستند که اسلام را همین طور مى دانند، و یا اینکه در جایى هستند که اسمى از اسلام به گوششان نخورده است؛ مثل بوداییهایى که در فلان ده فلان جزیره قرار گرفتند. ولیکن این دسته به دین خودشان که از سابق بوده معتقدند و فرض این است که بر اساس آن دینشان مستقیماً راه رفته و در عقایدشان هم همان طورى که آن پیغمبر فرموده، معتقدند؛ مثل راهبى که از اول عمر تا آخر در دیر خود زندگى کرده و حضرت عیسى (علیه السلام) را مى شناخته و همین طور که ایشان فرموده است به قضایاى مبدأ و معاد معتقد بوده و عملش هم عمل صالح و بر میزان آن طریقه بوده است و به دین اسلام هم توجه نکرده است، البته نمى توان گفت این چنین شخصى به جهنم خواهد رفت؛ زیرا محال است حضرت احدیت با بندگان خود خلاف عدل رفتار کند، .پس این شخص را نمى توان تعذیب کرد و چنین کسى هم در جهنم نخواهد بود، و آن کفارى که خدا در قرآن به آنان وعده عذاب و جهنم داده است، مسلماً این دسته از کفار نیستند.
اگر انسان به قرآن خوب نگاه کند، مى فهمد قرآن با کفارى که حرف زده و به آنها وعید مى دهد، کفار قریش و معاندین پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بوده اند که در اصطلاح قرآن بر اینها فساق و فاسق هم اطلاق مى شود و فاسق در اصطلاح قرآن به این معنى است.
و خلاصه، این گونه اشخاص مسلّم به جهنم نمى روند، البته به بهشتى که جایگاه مقربین است، راهى نداشته و به طور مسلّم به جایگاه و مقام مؤمنین هم راهى ندارند؛ چون اینها اگر چه خلافى نکرده اند، اما چون عملشان واقعاً باطل بوده و حقیقتى نداشته است، صورت واقعیت به خود نمى گیرد و آنها از جنّت عملى که از عمل و عبادات و اعمال دینیشان تشکیل مى شود بهره اى ندارند، ولى آن عمل صالح که براى خدا انجام شده از قبیل احسان و برّ به والدین و غیره، صورت و ملکه اى دارد و چون به مبدأ و معاد هم عقیده مند بوده اند، این گونه اشخاص اگرچه به بهشت معهود نمى روند، ولى لازم نیست به جهنم بروند.
مثلا الاغ و اسب به بهشت نمى روند، ولى به جهنم هم نمى روند، پس چنانکه «فَرِیق فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِى الْسَّعِیِر»، (3) ممکن است فریقى هم باشد لا فى الجنّة و لا فى النار، و جایى باشد که آنجا بمانند و یا در مرتبه پایین تر از جنت بروند؛ چون مغفور خواهند بود و هیچ عیبى هم ندارد. و این طور نیست که در جهنم را باز کنند و مدام جماعت انسان را به جهنم بریزند، خیلى کم هستند که به جهنم بروند، چنانکه خیلى کم هستند که به بهشت بروند، بلکه نوع مردم مثل بهائمند که به دنیا آمدند و چرخیدند و رفتند و در آخرت هم به آنها یک مرتع وسیعى مى دهند که آنجا هم بچرند. نوع مردم این طورند، یعنى بُله اند». (4)
شهید مطهرى(ره) نیز در فصل نهم کتاب عدل الهى تحت عنوان «عمل خیر از غیر مسلمان» در بحث پرمخاطره اى مى گوید:
«ما معمولا وقتى مى گوییم فلان کس مسلمان است یا مسلمان نیست، نظر به واقعیت مطلب نداریم. از نظر جغرافیایى، کسانى را که در یک منطقه زندگى مى کنند و به حکم تقلید و وراثت از پدران و مادران مسلمانند، مسلمان مى نامیم و کسانى دیگر را که در شرایط دیگر زیسته اند و به حکم تقلید از پدران و مادران وابسته به دینى دیگر هستند یا اصلا بى دینند، غیر مسلمان مى نامیم.
باید دانست این جهت ارزش زیادى ندارد، نه در جنبه مسلمان بودن و نه در جنبه نامسلمان بودن و کافربودن. بسیارى از ماها مسلمان تقلیدى و جغرافیایى هستیم، به این دلیل مسلمان هستیم که پدر و مادرمان مسلمان بوده اند.آنچه از نظر واقع، با ارزش است، اسلام واقعى است و آن این است که شخص قلباً در مقابل حقیقت تسلیم باشد، درِ دل را به روى حقیقت گشوده باشد تا آنچه را که حق است، بپذیرد و عمل کند و اسلامى که پذیرفته است، بر اساس تحقیق و کاوش از یک طرف و تسلیم و بى تعصبى از طرف دیگر باشد. اگر کسى داراى صفت تسلیم باشد و به عللى اسلام بر او مکتوم مانده باشد و او در این باره بى تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذب نمى سازد، او اهل نجات از دوزخ است».
وى در پایان بحث دشوار و طولانى خویش، نجات از عذاب و استحقاق پاداش عمل نیک را براى اکثریت قاصر غیر مسلمان به شرح زیر قائل مى شود:
«به نظر حکماى اسلام از قبیل بوعلى و صدرالمتألهین، اکثریت مردمى که به حقیقت اعتراف ندارند، قاصرند نه مقصر؛ چنین اشخاصى اگر خداشناس نباشند، معذب نخواهد بود ـ هر چند به بهشت هم نخواهند رفت ـ و اگر خداشناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند و عملى خالص قربة الى الله انجام دهند، پاداش نیک عمل خویش را خواهند گرفت. تنها کسانى به شقاوت کشیده مى شوند که مقصر باشند نه قاصر».
آن شهید پس از نوشتن عبارت بالا، در یک سخنرانى مربوط به اواخر عمر پربرکت خویش که بعداً تحت عنوان «حق و باطل» تنظیم و منتشر شده است، با تأکید فراوان و از صمیم قلب، مسیحیان و کشیشان مسیحى را متقى و مستحق بهشت دانسته و گفته است:
«شما اگر به همین مسیحیت تحریف شده نگاه کنید و بروید در دهات و شهرها، آیا هر کشیشى را که مى بینید، آدم فاسد و کثیفى است؟ ولله میان همین ها صدى هفتاد هشتادشان مردمى هستند با یک احساس ایمانى و تقوا و خلوص که به نام مسیح و مریم، چقدر راستى و تقوا و پاکى به مردم داده اند، تقصیرى هم ندارند؛ آنها به بهشت مى روند، کشیش آنها هم به بهشت مى رود، پس حساب روحانیت حاکم فاسد مسیحى و پاپ ها را باید از اکثریت مبلغین و پیروان مسیح جدا کرد. (5)
بنابراین اگر به نظر امام خمینى و استاد مطهرى اکثریت پیروان ادیان دیگر از فهم دین حق قاصرند. یقیناً از دیدگاه این دو بزرگوار به طریق اولویت عوام اسماعیلیان قاصرند و احکام کافران بر آن ها اجرا نمى شود. زیرا این افراد به توحید و نبوت و برخى از ائمه شیعه اعتقاد راسخ دارند و فقط به خاطر جهل مرکبشان خیال مى کنند هر چه آقاخان چهارم بگوید عین حقیقت و وحى منزل است. بنابراین وظیفه ماست که آنان را از جهل مرکب خارج ساخته و با تسریع در امر تکفیر، کار را مشکل تر نسازیم. (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.