پاسخ اجمالی:
خداوند در آيات نخستين سوره حديد مى فرمايد: «هو الأول والآخر والظاهر والباطن وهو بكل شيء عليم»؛ در اين آيه پنج وصف از اوصاف مقدّس او بيان شده، كه مجموعاً دليلى است بر بى انتهايى ذات پاك او. چنين وجودى دوّمى براى او تصوّر نمى شود، چرا كه اگر خداى ديگرى وجود داشت هر كدام آغاز و پايانى داشتند، و در ظاهر و باطن همه جا نبودند، و حضور علمى همه جا نداشتند، چرا كه از دو وجود هر كدام به ديگرى كه مى رسد پايان مى گيرد و ديگرى آغاز مى شود، پس بى پايان بودن او دليلى است بر يگانگى او.
پاسخ تفصیلی:
خداوند در آيه 18 سوره آل عمران مي فرمايد: (خداوند، [با ايجاد نظام هماهنگ جهان هستى] گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست؛ و فرشتگان و صاحبان دانش، [نيز، بر اين مطلب] گواهى مى دهند)؛ «شَهِدَ اللَّـهُ أَنَّهُ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ أُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ». (1)
از نشانه هاى يگانگى ذات پاك او نظم و عدالتى است كه بر جهان حكمفرما است و شايد به همين جهت در ادامه آيه مى فرمايد: (در حالى كه [خداوند] قيام به عدالت دارد)؛ «قَائِماً بِالْقِسْطِ».
سپس بار ديگر روى يگانگى ذات پاك او تكيه كرده؛ مى افزايد: (معبودى جز او نيست)؛ «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ».
(او است توانا و حكيم)؛ «هوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ».
مسلّماً اگر خدايان متعدّدى بر جهان حكومت مى كردند قلمرو هريك در اختيار ديگرى نبود، و به تعبير ديگر هر كدام فاقد قدرت ديگرى بود، و اين با توصيف او به «عزيز» نمى سازد؛ حكمت او كه در جهان حكمفرما است نشانه ديگرى از وحدت است، چرا كه در صورت تعدّد، جهان به فساد و تباهى كشيده مى شد.
چگونگى شهادت فرشتگان و دانشمندان به وحدانيّت خداوند روشن است، ولى در اين كه خداوند چگونه بر يگانگى ذات خود گواهى مى دهد در ميان مفسّران گفتگو است. بعضى مى گويند: منظور همان شهادت لفظى است كه در آيات مختلف قرآن آمده، و بعضى مى گويد: آثار يگانگى او در جهان هستى در آفاق و انفس نمايان است؛ چون نظام واحدى بر همه حكومت مى كند، و اين است معناى شهادت خداوند بر يكتايى خويش.
البتّه اينها همه در جاى خود صحيح است، ولى علاوه بر اينها شهادت ديگرى نيز در اينجا وجود دارد كه هدف شرح آن است؛ و آن اين كه ذات او چنان است كه تعدّد براى او ممكن نيست، زيرا وجودى است بى انتها و وجود بى انتها يكى بيش نخواهد بود پس ذات او خود دليل بر يگانگى ذات او است. (دقّت كنيد.)
البتّه هيچ منافاتى بين سه تفسير نيست، و هر سه مى تواند در مفهوم آيه جمع باشد؛ بنابراين اصرار بعضى از مفسّران بزرگ (مانند: مؤلّف الميزان) در اين كه تفسير آيه در همان معناى اوّل (شهادت قولى) خلاصه مى شود با اين كه لفظ آيه مطلق است دليل روشنى ندارد.
در اين كه چرا جمله «لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ» در آيه تكرار شده است؟ ظاهراً به اين دليل است كه اولين بار به صورت مقدّمه است، و دومين بار به صورت نتيجه؛ و شايد روايتى كه در تفسير قرطبى (مفسّر معروف اهل سنّت) از امام صادق(عليه السلام) نقل شده نيز اشاره به همين معنا است. آنجا كه مى فرمايد: «اَلأُولى وَصْفٌ وَ تَوْحيدٌ وَ الثّانِيَةُ رَسْمٌ وَ تَعْلِيْمٌ، يَعْنى قُولُوا لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»؛ (اولى توصيف است و توحيد و دومى آموزش و تعليم است؛ يعنى شما هم بگوييد معبودى جز خداوند يگانه عزيز و حكيم نيست). (2)
همچنين در آيات نخستين سوره حديد نيز که بيان بسيار دقيق و ظريفى از صفات جلال و جمال خدا براى ژرف انديشان و متعمّقان (طبق حديث امام على بن الحسين(عليه السلام)) دارد مى فرمايد: (مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين از آنِ او است)؛ «لَهُ مُلْكُ السَّمَوَاتِ وَالاَْرْضِ». (3)
(زنده مى كند و مى ميراند؛ و او بر هر چيز توانا است)؛ «يُحْىِ وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ». و بنابراين مالك و حاكم و مدير و مدبّر در اين عالم تنها ذات پاك او است.
سپس در ادامه اين آيات مطلبى آمده كه مى تواند به منزله دليلى بر مسأله توحيد مالكيّت و حاكميّت و تدبير او باشد؛ مى فرمايد: (او است اوّل و آخر و پيدا و پنهان؛ و او به هر چيز دانا است)؛ «هُوَ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْء عَلِيمٌ».
در اين آيه پنج وصف از اوصاف مقدّس او بيان شده، كه مجموعاً دليلى است بر بى انتهايى ذات پاك او. مى فرمايد: آغاز همه چيز او است، و پايان همه چيز او است، در ظاهر و باطن وجود دارد، و در همه جا حضور علمى دارد و چنين وجودى دوّمى براى او تصوّر نمى شود، چرا كه اگر خداى ديگرى وجود داشت هر كدام آغاز و پايانى داشتند، و در ظاهر و باطن همه جا نبودند، و حضور علمى همه جا نداشتند، چرا كه وقتى سخن از دو وجود به ميان مى آيد حتماً هر دو محدوداند، زيرا هر كدام به ديگرى كه مى رسد پايان مى گيرد و ديگرى آغاز مى شود، پس بى پايان بودن او دليلى است بر يگانگى او.
فخررازى در تفسير خود مى گويد بسيارى ازعلماء براى اثبات يگانگى خداوند به جمله «هوالاول» استدلال كرده اند.همين معنا را در مورد «هو الاخر» نيز مى توان بيان كرد. (4)
در تفسير معناى «اوّل و آخر و ظاهر و باطن» نكته اي است که در اينجا يادآور مى شويم و آن اين كه در موجودات محدود چيزى كه اوّل است نمى تواند آخر باشد و چيزى كه آخر است نمى تواند اوّل باشد؛ همچنين وجودى كه ظاهر است باطن نيست، و وجوى كه باطن است ظاهر نيست، امّا هنگامى كه سخن به نامحدود مى رسد، همه اين مفاهيم در آن جمع است.
علاوه بر اين در آيه 39 سوره يوسف نيز از زبان حضرت يوسف(عليه السلام) به دو نفر زندانى هم بند كه خوابهايشان را براى يوسف(عليه السلام) در زندان تعريف كرده بودند و تعبير مى خواستند، چنين بيان مى كند كه يوسف(عليه السلام) محور سخن را از مسأله خواب و تعبير خواب به بحث توحيد كه ريشه همه سعادت ها است كشانيد و چنين گفت: (اى دوستان زندانى من! آيا خدايان متعدد و پراكنده بهترند، يا خداوند يگانه اى كه بر همه چيز قاهر است؟!)؛ «يَا صَاحِبَىِ السِّجْنِ ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».
جالب اين كه صفت «قهّار» در قرآن مجيد شش بار تكرار شده (5) و در هر مورد بعد از وصف «واحد» قرار گرفته، كه نشان مى دهد رابطه اى در ميان اين دو وصف برقرار است و قاهريّت او دليل بر يگانگى ذات پاك او است. (دقّت كنيد)
يوسف(عليه السلام) ابتدا مسأله را بر وجدان آنها عرضه كرد؛ و از آنجا كه حقيقت توحيد در اعماق فطرت انسان نهفته است داورى را به محضر وجدانشان كشانيد و گفت: اين خدايان پراكنده كه شما براى خود قائل هستيد: خداى دريا، خداى صحرا، خداى زمين، خداى آسمان، خداى آب و خداى آتش، و همچنين فرشتگان و جنّ و فراعنه و بت هاى سنگى و چوبى و فلزّى كه هر كدام به نوعى مورد عبادت شما قرار دارند بهتر است، يا خداوند يگانه اى كه بر هر چيز مسلّط است؟
«قَهّارْ» صيغه مبالغه از مادّه «قهر» است كه به گفته راغب در مفردات به معناى غلبه كردن، و طرف را به ذلّت كشانيدن است، ولى اين واژه در هريك از اين دو معنا (غلبه و تذليل) جداگانه نيز به كار مى رود؛ و به گفته طبرسى در مجمع البيان: «اَلْقاهِرُ هُو الْقادِرُ الَّذِى لا يَمْتَنِعُ عَلَيْهِ شَىءٌ»؛ (قاهر قدرتمندى است كه هيچ چيز براى او غير ممكن نيست.) و از اينجا رابطه ميان صفت وحدت و قهّاريت روشن مى شود؛ چرا كه وقتى قبول كنيم قدرت او بر همه چيز غالب يعنى نامحدود است، دوّمى براى او تصوّر نمى شود، چون هر چه غير او است مغلوب و مقهور او است، و چون مغلوب و مقهور است نمى تواند واجب الوجود و نامحدود باشد. (دقّت كنيد.) (6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.