پاسخ اجمالی:
زمان امام حسین(ع) حکومت اسلامى و مقدرات مسلمانان به دست حزب ضد اسلامى بنى امیه افتاده بود. این حزب که پس از سال ها نبرد با پیامبر(ص) در فتح مکه به ظاهر اسلام آورد، با مخفی کردن نفاق خود، پس از رحلت پیامبر(ص) بتدریج در دستگاه حکومت اسلامى نفوذ کرد، تا آن که پس از شهادت علی(ع) با قبضه حکومت توسط معاویه به اوج قدرت رسید. گر چه سران اصلى این حزب، مقاصد خود را در جهت نابودی اسلام، پنهان مى ساختند، اما هم مطالعه اقدامات آنان و هم اعترافاتشان در مجالس خصوصی، پرده از روى مقاصد آنها برداشت.
پاسخ تفصیلی:
در زمان امام حسین(علیه السلام) حکومت اسلامى و مقدرات مردم مسلمان به دست حزب ضد اسلامى و جاهلى بنى امیه افتاده بود. این حزب پس از سال ها نبرد با پیامبر اسلام (صلی الله علیهع وآله وسلم) در فتح مکه به ظاهر اسلام آورد، اما کفر و نفاق خود را مخفى کرد و پس از رحلت پیامبر با قیافه ظاهراً اسلامى به فعالیت زیرزمینى پرداخت و بتدریج در دستگاه حکومت اسلامى نفوذ کرده کارهاى کلیدى را در دست گرفت، تا آن که پس از شهادت امیر مؤمنان(علیه السلام) با قبضه حکومت توسط معاویه به اوج قدرت رسید.
گر چه سران و صحنه گردانان اصلى این حزب، مقاصد پلید خود را در جهت ضربت زدن به اسلام از داخل، و زنده کردن نظام جاهلیت، پنهان مى ساختند اما هم مطالعه اقدامات و کارهاى آنان این معنا را بخوبى نشان مى داد، و هم گاهى در مجالسى که گمان مى کردند صحبت هاى آنجا به بیرون درز نمى کند، پرده از روى مقاصد خود بر مى داشتند.
چنانکه ابوسفیان که در رأس این حزب قرار داشت، روزى که عثمان (نخستین خلیفه از دودمان بنى امیه) به حکومت رسید و بنى امیه در خانه او اجتماع کردند و در را بستند، گفت: غیر از شما کسى اینجا هست؟(آن روز ابوسفیان نابینا بوده است.) گفتند: نه، گفت: اکنون که قدرت و حکومت به دست شما افتاده است آن را همچون گویى به یکدیگر پاس دهید و کوشش کنید که از دودمان بنى امیه بیرون نرود، من سوگند یاد مى کنم به آنچه به آن عقیده دارم که نه عذابى در کار است و نه حسابى، نه بهشتى است و نه جهنمى و نه قیامتى!(1)
نیز همین ابوسفیان در دوران حکومت عثمان روزى از احد عبور مى کرد، با لگد به قبر «حمزه بن عبدالمطلب» زد و گفت: چیزى که دیروز بر سر آن با شمشیر با شما مى جنگیدیم، امروز به دست کودکان ما افتاده است و با آن بازى مى کنند!(2)
معاویه بن ابى سفیان در زمان حکومت خود در یک شب نشینى با «مغیره بن شعبه» (یکى از استانداران خود) آرزوى خود را مبنى بر نابودى اسلام با وى در میان گذاشت، و این معنا توسط «مطرف»، پسر مغیره، فاش شد. مطرف مى گوید: با پدرم مغیره در «دمشق» مهمان معاویه بودیم. پدرم به کاخ معاویه زیاد تردد مى کرد و با او به گفتگو مى پرداخت و در بازگشت به اقامتگاهمان از عقل و درایت او یاد مى کرد و وى را مى ستود، اما یک شب که از کاخ معاویه برگشت، دیدم بسیار اندوهگین و ناراحت است، فهمیدم حادثه اى پیش آمده که موجب ناراحتى او شده است.
وقتى علت آن را پرسیدم، گفت: پسرم! من اکنون از نزد پلیدترین مردم روزگار مى آیم! گفتم مگر چه شده است؟
گفت: امشب با معاویه خلوت کرده بودم، به او گفتم: اکنون که به مراد خود رسیده اى و حکومت را قبضه کرده اى، چه مى شد که در این آخر عمر با مردم با عدالت و نیکى رفتار مى کردى و با بنى هاشم این قدر بد رفتارى نمى نمودى، چون آنها بالاخره خویشان تو بوده و علاوه اکنون در وضعى نیستند که خطرى از ناحیه آنها متوجه حکومت تو گردد؟
معاویه گفت: «هیهات! هیهات! ابوبکر خلافت کرد و عدالت گسترى نمود و پس از مرگش فقط نامى از او باقى ماند. عمر نیز به مدت ده سال خلافت کرد و زحمت ها کشید، پس از مرگش جز نامى از او باقى نماند. سپس برادر ما عثمان که کسى در شرافت نسب به پاى او نمى رسید، به حکومت رسید، اما به محض آنکه مرد، نامش نیز دفن شد. ولى هر روز در جهان اسلام پنج بار بنام این مرد هاشمى (پیامبر اسلام) فریاد مى کنند و مى گویند: «اشهد ان محمداً رسول الله». اکنون با این وضع (که نام آن سه تن مرده و نام محمد باقى مانده) چه راهى باقى مانده است جز آنکه نام او نیز بمیرد و دفن شود؟!»
این گفتار معاویه که به روشنى از کفر وى پرده بر مى دارد، زمانى که از طریق راویان حدیث به گوش «مأمون» - خلیفه عباسى - رسید، او طى بخشنامه اى در سراسر کشور اسلامى دستور داد مردم معاویه را لعن کنند. (3)
اینها نشان مى دهد که حزب اموى چگونه در صدد نابودى اسلام بوده و یک حرکت ارتجاعى را رهبرى مى کرده است؟
یزید که در دامن چنین خانواده اى پرورش یافته و با فرهنگ چنین حزبى بزرگ شده بود، به آیین اسلام که مى خواست بنام آن بر مردم حکومت کند، کمترین اعتقادى نداشت.
یزید جوانى ناپخته، شهوت پرست، خودسر و فاقد دوراندیشى و احتیاط بود. او فردى بی خرد، بی باک، خوش گذران، عیاش و کوتاه فکر بود.
یزید که پیش از رسیدن به حکومت اسیر هوس ها و پایبند تمایلات افراطى خود بود، بعد از رسیدن به حکومت نیز نتوانست حداقل مثل پدر، ظواهر اسلام را حفظ کند، بلکه در اثر روح بى پروایى و هوسبازى که داشت، علنا مقدسات اسلامى را زیر پا مى گذاشت و در راه ارضاى شهوات خود از هیچ چیز فرو گذارى نمى کرد.
یزید علناً شراب مى خورد و تظاهر به فساد و گناه مى کرد، او وقتى در شب نشینی ها و بزمهاى اشرافى مى نشست و به باده گسارى مى پرداخت، بى باکانه اشعارى بدین مضمون مى سرود: «یاران هم پیاله من! برخیزید و به نغمه هاى مطربان خوش آواز گوش دهید و پیاله هاى شراب را پى در پى سربکشید و بحث و مذاکره علمى و ادبى را کنار بگذارید. نغمه هاى [هوس انگیز] ساز و آواز، مرا از شنیدن «اذان» و نداى «الله اکبر» باز مى دارد و من حاضرم حوران بهشتى را [که نسیه است] با خم شراب [که نقد است] عوض کنم! [نقد مال ما و نسیه براى کسانى که به قیامت معتقدند]»(4)
و با این وقاحت به مقدسات اسلامى دهن کجى مى کرد!
او صراحتاً موضوع رسالت و نزول وحى بر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) را انکار مى کرد و همچون جد خود ابوسفیان همه را پندارى بیش نمى دانست، چنانکه پس از پیروزى ظاهرى بر حسین بن على(علیه السلام) ضمن اشعارى گفت:«هاشم با ملک و حکومت بازى کرده است، نه خبرى از عالم غیب آمده و نه وحیى نازل شده است»!!
آنگاه کینه هاى دیرینه خود را از سرداران اسلام، که در جنگ بدر و زیر پرچم اسلام بستگان او را از دم شمشیر گذرانده بودند، یاد کرده کشتن امام حسین(علیه السلام) را تلافى آن ماجرا معرفى کرد و گفت: «کاش بزرگان ما که در بدر کشته شدند، امروز زنده بودند و مى گفتند: یزید دست مریزاد!» (5)
یک سال معاویه یزید را با لشگرى براى جنگ با رومی ها فرستاد (گویا مى خواست وانمود کند که یزید تنها اهل بزم نیست، اهل رزم نیز هست!) و «سفیان بن عوف غامدى» را با وى همراه نمود. یزید در این سفر زن محبوب و مورد علاقه خود «ام کلثوم» را همراه مى برد. سفیان پیش از یزید با لشگریان وارد سرزمین روم شد و بر اثر بدى آب و هوا سربازان مسلمان در محلى بنام «غذ قذونه»(6) به تب و آبله مبتلا شدند.
یزید که در راه در منزلى بنام «دیرمران»(7) در کنار «ام کلثوم» به استراحت و عیش و نوش پرداخته بود، چون از این حادثه خبر یافت، گفت:
«ما اِن اُبالى بما لاقَت جُموعُهُم *** بالغَذقَذونه من حُمَّى و من موم
اذا اتَّکَأتُ عَلَى الأنمَاطِ فى غُرَفٍ *** بدیر مُرّانَ عِندى اُمُّ کُلثومِ»؛
(من که در دیرمران در میان غرفه ها و بالشها تکیه زده ام و ام کلثوم در کنار من است، باکى ندارم که سربازان مسلمان در غذقذونه دچار تب و آبله شوند و بمیرند! (8)
کسى که میزان دلسوزى او نسبت به نیروهاى رزمنده و جوانان کشور این مقدار باشد، پیداست که اگر مقدرات کشور را در دست بگیرد، چه به روزگار امت اسلامى مى آورد؟!)
دربار یزید مرکز انواع فساد و گناه شده بود. آثار شوم فساد و بى دینى دربار او در جامعه چنان گسترش یافته بود که در دوران حکومت کوتاه مدت او، حتى محیط مقدسى همچون «مکه» و «مدینه» نیز آلوده شده بود. (9)
یزید سرانجام جان خود را در راه هوسرانى از دست داد و افراط در شراب خوارى سبب مسمومیت و مرگ وى گردید. (10)
«مسعودى»، یکى از مورخان نامدار اسلامى، مى گوید: یزید در رفتار با مردم روش فرعون را در پیش گرفته بود و بلکه رفتار فرعون از او بهتر بود! (11)
شواهد و مدارک فساد و آلودگى یزید و زندگى ننگین و حکومت پلید وى به قدرى زیاد است که طرح همه آنها از حدود این بحث فشرده خارج است و گمان مى کنیم آنچه گفته شد براى معرفى چهره پلید او کافى باشد.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.