پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در خطبه شقشقیّه مى فرماید: «ابوبکر خلافت را در اختیار کسى قرار داد که مجموعه ای از خشونت و سختگیرى بود با اشتباه فراوان و پوزش طلبى».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه شقشقیّه به ترسیم گویایى از شخصیّت خلیفه دوّم و صفات و ویژگیهاى او و چگونگى محیط و زمان او پرداخته، مى فرماید: (او[ابوبکر] خلافت را در اختیار کسى قرار داد که جوّى از خشونت و سختگیرى بود با اشتباه فراوان و پوزش طلبى)؛ «فَصَیّرها فِى حوزة(1) خَشْناءَ یَغْلُظُ کَلْمُه(2) وَ یَخْشِنُ مَسُّها یَکْثُرُ العِثارُ(3) فیها، وَ الاِعْتِذارُ مِنْها».
حوزه، در حقیقت در این جا اشاره به مجموعه اخلاق و صفات ویژه خلیفه دوّم است و در واقع چهار وصف براى او ذکر فرموده است که نخستین آنها خشونت است و تعبیر به «یَغْلُظُ کَلْمُها» اشاره به جراحت شدیدى است که از نظر روحى یا جسمى در برخورد با او حاصل مى شد.
دوّمین آنها خشونت در برخورد است که با جمله «وَیَخْشِنُ مَسُّها» ذکر شده است; بنابراین «حوزَة خَشْناءَ»؛ (دارنده صفات خشونت آمیز) به وسیله دو جمله بعد از آن که خشونت در سخن و خشونت در برخورد بوده است تفسیر شده است.
سوّمین ویژگى، اشتباهات فراوان و چهارمین آنها عذر خواهى از آن است که با جمله «ویَکْثُرُ العِثارُ فیها»; (لغزش در آن فراوان است) و «والاِعْتِذارُ مِنْها»; (پوزش طلبى آن فراوان است) بیان شده است.
در مورد اشتباهات فراوان خلیفه دوم مخصوصاً در بیان احکام و پوزش طلبى مکرّر و همچنین خشونت در برخورد، مطالب فراوانى در تاریخ اسلام، حتّى کتابهایى که به وسیله دانشمندان اهل سنّت تألیف یافته، دیده مى شود.
مرحوم «علامه امینى» در جلد ششم «الغدیر» از مدارک زیادى از کتب معروف اهل سنّت (مانند «سنن دارمى، تاریخ ابن عساکر، تفسیر ابن کثیر، اتقان سیوطى، درّالمنثور، فتح البارى و کتب دیگر) داستانهاى تکان دهنده اى درباره مردى به نام «صُبَیْغِ الْعَراقى» نقل مى کند. از تواریخ به خوبى استفاده مى شود که او مردى بود جستجوگر و درباره آیات قرآن پیوسته سؤال مى کرد ولى «عمر» در برابر سؤالات او چنان خشونتى به خرج داد که امروز براى همه ما شگفت آور است، از جمله این که کسى نزد «عمر» آمد و به او گفت ما مردى را یافتیم که از تأویل مشکلات قرآن سؤال مى کند.
«عمر» گفت: خداوندا به من قدرت ده که بر او دست بیابم! روزى «عمر» نشسته بود، مردى وارد شد و عمامه اى بر سر داشت، رو به «عمر» کرده، گفت: یا امیرالمؤمنین! منظور از «وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً، فَالْحامِلاتِ وِقْراً» (4) چیست؟ «عمر» گفت: حتماً همان هستى که من به دنبال او مى گشتم، برخاست و هر دو آستین را بالا زد و آن قدر به او شلاق زد که عمامه از سرش افتاد و بعد به او گفت به خدا قسم اگر سرت را تراشیده مى دیدم گردنت را مى زدم! سپس دستور داد لباسى بر او بپوشاند و او را بر شتر سوار کنند و به شهر خود ببرند، سپس خطیبى برخیزد و اعلام کند که «صبیغ» در جستجوى علم برآمده و خطا کرده است، تا همه مردم از او فاصله بگیرند. او پیوسته بعد از این داستان در میان قومش حقیر بود تا از دنیا رفت در حالى که قبلا بزرگ قوم محسوب مى شد. (5)
آیا به راستى هرکس سؤالى از قرآن کند باید او را زیر شلاق و چوب انداخت بى آن که یک کلمه در پاسخ سؤال او گفته شود! و به فرض که بعضى از افراد بى دین و منافق براى مشوّش ساختن افکار مردم سؤالاتى درباره قرآن مى کردند، وظیفه خلیفه در برابر آنها این بود که با چوب و شلاق پاسخ بگوید یا نخست باید از نظر علمى و منطقى توجیه شوند و اگر نپذیرفتند آنها را تنبیه کند؟
آیا این به خاطر آن بوده که خلیفه پاسخ این سؤالات را نمى دانسته و عصبانى مى شده، یا دلیل دیگرى داشت و حتّى افراد مشکوک را مورد هتک و توهین قرار مى داده و عمامه آنها را به زمین مى افکنده است!
«ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه خود نقل مى کند که گفته مى شد: «دُرَّةُ عُمَرَ اَهْیَبُ مِنْ سَیْفِ الْحَجّاج»; (تازیانه عمر وحشتناکتر از شمشیر حجاج بود!)
اما دو نمونه از اشتباهات و عذر خواهیهای خلیفه دوم :
1ـ در «سنن بیهقى» که جامعترین کتاب حدیث، از اهل سنّت است، در حدیثى از «شعبى» نقل مى کند که یک روز عمر خطبه اى براى مردم خواند، حمد و ثناى الهى به جاى آورده، سپس گفت: «آگاه باشید مهر زنان را سنگین نکنید چرا که اگر به من خبر رسد کسى بیش از آنچه پیامبر مهر کرده (مهر زنان خودش قرار داده) مهر کند من اضافه بر آن را در بیت المال قرار مى دهم!» سپس از منبر پایین آمد، زنى از قریش نزد او آمد و گفت: اى امیرمؤمنان! آیا پیروى از کتاب الهى (قرآن) سزاوارتر است یا از سخن تو؟
عمر گفت: کتاب الله تعالى، منظورت چیست؟ گفت: تو الآن مردم را از گران کردن مهر زنان نهى کردى در حالى که خداوند مى فرماید: «وَ آتَیْتُمْ اِحْدیهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَاْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً»; (هرگاه مال فراوانى [به عنوان مهر] به یکى از آنها پرداخته اید چیزى از آن را پس نگیرید).(6) عمر گفت: «کُلّ اَحَد اَفْقَهُ مِنْ عُمَرَ»; (همه از عمر فقیه ترند!) این جمله را دو یا سه مرتبه تکرار کرد، سپس به منبر بازگشت و گفت اى مردم! من شما را از زیادى مهریه سنگین زنان نهى کردم، آگاه باشید هرکس آزاد است در مال خود هر چه مى خواهد انجام دهد». (7)
این حدیث در بسیارى از کتب دیگر با تفاوتهاى مختصرى نقل شده است.(8)
2ـ در کتب بسیارى از منابع معروف (مانند: «ذخایر العقبى»، «مَطالِبُ السُّؤول» و «مناقب خوارزمى») آمده است که زن باردارى را که اعتراف به ارتکاب زنا کرده بود نزد «عمر» آوردند، «عمر» دستور به رجم او داد. در اثناى راه «على»(علیه السلام) با او برخورد کرده، فرمود: این زن را چه شده است؟ گفتند: «عمر» دستور رجم او را صادر کرده است. «على»(علیه السلام) او را بازگرداند و به «عمر» گفت: «هذا سُلطانُکَ عَلَیْها فَما سُلْطانُکَ عَلى ما فى بَطْنِها»; (تو بر این زن سلطه دارى [و مى توانى او را مجازات کنى] امّا سلطه و دلیل تو بر آنچه در شکم اوست چیست؟) سپس افزود: شاید بر او نهیب زده اى و او را ترسانده اى (که اعتراف به گناه کرده است)؟ «عمر» گفت: چنین بوده است. فرمود: مگر نشنیده اى که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: کسى که زیر فشار از جهت زنجیر یا زندان یا تهدید اعتراف کند اعتراف او اثرى ندارد؟ «عمر» او را رها کرده، گفت: «عَجَزَتِ النِّساءُ اَنْ تَلِدْنَ مِثْلَ عَلِىِّ بْنِ اَبى طالِب، لَوْلا عَلِىّ لَهَلَکَ عُمَرُ»; (مادران هرگز نمى توانند مثل «على بن ابى طالب(علیه السلام) بزایند اگر على نبود عمر هلاک مى شد)! (9)
سپس مى افزاید: (کسى که با این حوزه خلافت سر و کار داشت، به کسى مى ماند که بر شتر سرکشى سوار گردد، اگر مهار آن را محکم بکشد پرده هاى بینى شتر پاره مى شود و اگر آن را آزاد بگذارد در پرتگاه سقوط مى کند [و خود و اطرافیان خویش را به هلاکت مى افکند])؛ «فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَةِ(10) اِنْ اَشْنَقَ(11) لها خَرَمَ(12)، وَ اِنْ اَسْلَسَ(13) لَها تَقَحَّمَ». (14)
امام(علیه السلام) در این جمله وضع حال خود و گروهى از مؤمنان را در عصر خلافت خلیفه دوّم شرح مى دهد که اگر با وجود ویژگیهاى اخلاقى که در بالا اشاره شد در شخص خلیفه، کسى مى خواست با او به مقابله برخیزید، کار به اختلاف و مشاجره و اى بسا شکاف در میان مسلمین یا مواجه با خطراتى از ناحیه خلیفه مى شد و اگر مى خواست سکوت کند و بر همه چیز صحّه بنهد خطرات دیگرى اسلام و خلافت اسلامى را تهدید مى کرد، در واقع دائماً در میان دو خطر قرار داشتند: خطر برخورد با خلیفه و خطر از دست رفتن مصالح اسلام. (15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.