پاسخ اجمالی:
یکى از دلائل بطلان عقیده تناسخ، موضوع «فراموشى مطلق» خاطرات گذشته است. هیچ کسی را سراغ نداریم که به خاطر داشته باشد بار دیگرى به این جهان آمده و حوادث آن را دیده باشد در حالی که طبق آیات قرآن در رستاخیز که ارواح به بدن ها باز مى گردند، همه اعمال و کردار خود را به خاطر دارند و حتّى دوستان و دشمنان خود را اگر ببینند، مى شناسند. ثانیا، طرفداران این عقیده، زندگى جدید را براى «تنبّه» و «تکامل» و «کیفر» زندگى نخستین می دانند، در حالی که همه این مفاهیم، مشروط به یادآورى خاطرات پیشین است.
پاسخ تفصیلی:
یکى از دلائلى که باطل بودن عقیده «بازگشت روح به بدن دیگر» را مسلّم مى سازد، موضوع «فراموشى مطلق» خاطرات گذشته است.
توضیح این که: اگر بنا باشد همه ارواح، یا ارواح تکامل نیافته، به بدنهاى تازه اى بازگردند، چگونه ممکن است تمام خاطرات گذشته را فراموش کنند!
ما و شما، نه خودمان، و نه هیچیک از کسانى را که مى شناسیم، ندیده ایم که به خاطر داشته باشد بار دیگرى به این جهان آمده و حوادث آن را دیده باشد. ما هرچه فکر مى کنیم کوچکترین خاطره اى از زندگى دیگرى را به یاد نمى آوریم.
چگونه ممکن است کسى 30 یا 50 سال یا بیشتر در این جهان زندگى کند، علومى را بیاموزد، در فنون بسیارى مهارت پیدا کند، ده ها هزار خاطره مسرّت بخش یا غم انگیز داشته باشد، با هزاران دوست یا دشمن در عمر خود برخورد نماید، ولى همه را فراموش کند!
چنین فراموشکارى براى روح غیرممکن است و لذا ـ طبق مدارکى که از قرآن مجید و دلائل عقلى در دست است ـ در رستاخیز که ارواح به بدنهاى کامل خود باز مى گردند، تقریباً همه چیز را به خاطر دارند; اعمال و کردارى که در این جهان داشتند، حتّى دوستان و دشمنان خود را اگر ببینند، مى شناسند. چطور ممکن است بازگشت به این جهان، و بازگشت در رستاخیز، این قدر فاصله و تفاوت با هم داشته باشند و انسان در زندگى جدید، به هیچ وجه خاطره اى از گذشته را به یاد نیاورد!
وانگهى، به فرض این که چنین چیزى ممکن باشد، بیهوده و بى فایده است ؛ زیرا طرفداران این عقیده، معتقدند زندگى جدید براى «تنبّه» و «تکامل» و احیاناً براى «کیفر» در برابر خلافکاریهاى زندگى نخستین است.
بدیهى است که این موضوعات، درباره کسى که گذشته را بکلّى فراموش نموده، مفهومى ندارد. او نه جنایات و خلافکاریهاى خود را به خاطر دارد که عبرت بگیرد و بیدار شود، و نه محرومیّتها را به یاد مى آورد که احیاناً از پیروزى و وصول به مقصد خویش در این زندگى جدید، لذّت ببرد; زیرا همه این مفاهیم، مشروط به یادآورى خاطرات پیشین است.
بعضى از طرفداران عقیده تناسخ براى توجیه این فراموشى مطلق، به دست و پاى عجیبى افتاده اند; مى گویند در گوشه و کنار جهان، افرادى دیده شده اند که خاطرات زندگى پیشین را کم و بیش به یاد دارند!
به این افراد باید گفت: اوّلاً، هیچ گونه «مدرک معتبر» که بتوان در بحثهاى علمى روى آن تکیه نمود، براى این ادّعا وجود ندارد، و به فرض این که فردى پیدا شود که چنین ادّعایى کند، هیچ بعید نیست که از قبیل توهّمات و خیالاتى باشد که پاره اى از بیماران روانى به آن گرفتارند، وگرنه هر یک از ما هزاران فرد سالم را مى شناسیم و با آنها محشور هستیم و هرگز ندیده ایم هیچکدام چنین ادّعایى داشته باشد.
ثانیاً، به فرض این که چنین افرادى پیدا شوند و از نظر روانى از سلامت کامل برخوردار باشند، تازه این سؤال پیش مى آید که دلیل این تبعیض چیست؟
چرا تنها افراد بسیارمعدودى مدّعى به خاطر داشتن زندگى پیشین باشند و دیگران همه انکار کنند؟ این تبعیض کاملاً بى دلیل است.
اینها همه به خوبی گواهی می دهد که اصل ادعای مزبور واهی و بی اساس می باشد.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.