پاسخ اجمالی:
امام حسین(ع) جملاتی خطاب به برخی از افراد فرموده اند که می توان از آنها برداشت کرد که بیعتشان را از آن ها برداشته است. مثلا به محمد حنفیه فرمود، که ماندنش در مدینه ایرادی ندارد یا به عبدالله بن عباس گفت در پناه خدا به مدینه برود یا به عبدالله بن عمر گفت که اگر ماندن با حضرت برایش دشوار می باشد، مرخص است. همچنین امام(ع) عصر تاسوعا در جمع اصحابش پس از تجلیل از آنها، بیعتشان را از یاران برداشتند و به آنها اجازه دادند از تاریکی شب استفاده کنند و جان سالم از مهلکه کربلا به در ببرند.
پاسخ تفصیلی:
طبق اسناد تاریخی، امام حسین(علیه السلام) جملاتی به برخی از افراد فرموده اند که می توان گفت بیعت خود را از آن ها برداشته اند که از آن جمله می توان به سخن ایشان به محمد حنفیّه اشاره کرد که به ایشان فرمود:
«یا أَخی فَلا عَلَیْکَ أَنْ تُقیمَ بِالْمَدینَةِ، فَتَکُونَ لی عَیْناً عَلَیْهِمْ وَ لا تُخْفِ عَنّی شَیْئاً مِنْ أُموُرِهِمْ»؛
(اى برادرم! ماندن تو در مدینه ایرادى ندارد تا در میان آنان چشم [خبررسان] من باشى و از تمام امورشان مرا با خبر ساز!).(1)
همچنین به عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر نیز چنین تعبیراتی داشته اند چنان که به عبدالله بن عباس فرمود:
«امْضِ إِلى الْمَدینَةِ فی حِفْظِ اللّهِ وَکَلائِهِ، وَ لا یَخْفى عَلىَّ شَىءٌ مِنْ أَخْبارِکَ...»؛ (در پناه و حمایت خداوند به مدینه برو؛ و خبرها و گزارش ها را از من پنهان مکن،....). (2)
و به عبدالله بن عمر فرمود: «یَا ابْنَ عُمَرَ! فَإِنْ کانَ الْخُرُوجُ مَعی مِمّا یَصْعَبُ عَلَیْکَ وَ یَثْقُلُ فَأَنْتَ فِی أَوْسَعِ الْعُذْرِ...»؛ (اى فرزند عمر! اگر براى تو همراهى با من دشوار و سنگین است، پس معذور و مرخصى!.....). (3)
یکی از این موارد هم عصر تاسوعا بود که امام(علیه السلام) یاران خود را به نزد خود فراخواند.
على بن الحسین(علیه السلام) مى گوید: من نیز در حالى که بیمار بودم، نزدیک امام رفتم تا سخنان او را بشنوم. شنیدم پدرم به اصحاب خود مى فرمود:
«إِنِّی لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَوْلى وَ لا خَیْراً مِنْ أَصْحابِی، وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرَّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی، فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنِّی جَمیعاً خَیْراً، أَلا وَ إِنِّی لاَظُنُّ یَوْمُنا مِنْ هؤُلاءِ الاَعْداءِ غَدَاً، أَلا وَ إِنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ، فَانْطَلِقُوا جَمیعاً فی حِلٍّ، لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّی ذِمامٌ، هذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلا»؛ (من یارانى برتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى نیکوکارتر، و به خویشاوندى پاى بندتر از اهل بیتم نمى شناسم؛ خداوند به همه شما پاداش خیر عنایت فرماید!
من مى دانم که فردا کار ما با این دشمنان به کجا خواهد انجامید. من به شما اجازه دادم که بروید و بیعت خود را از شما برداشتم، هیچ عهد و ذمّه اى از جانب من بر عهده شما نیست. سیاهى شب شما را در برگرفته است، از این تاریکى همچون یک مرکب استفاده کنید و از محلّ خطر دور شوید).(4)
ابن اعثم هم مى گوید: امام در آن شب فرمود: «إِنِّی لا أَعْلَمُ أَصْحاباً أَصَحَّ مِنْکُمْ وَ لا أَعْدَلَ وَ لا أَفْضَلَ أَهْلَ بَیْت، فَجَزاکُمُ اللّهُ عَنِّی خَیْراً، فَهذَا اللَّیْلُ قَدْ أَقْبَلَ فَقُومُوا وَ اتَّخِذُوه جَمَلا، وَلْیَأْخُذْ کُلُّ رَجُل مِنْکُمْ بِیَدِ صاحِبِهِ أَوْ رَجُل مِنْ إِخْوَتِی وَ تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی، وَ لَوْ أَصابُونِی وَ قَدَرُوا عَلى قَتْلی لَما طَلَبُوکُمْ»؛ (من هیچ اصحابى را از شما سالم تر و عادل تر و هیچ خاندانى را از خاندان خود برتر سراغ ندارم. خداوند به شما پاداش نیکو عطا فرماید!
اکنون این شب است که رو آورده، برخیزید و از تاریکى آن به همانند یک مرکب استفاده کنید، [و از اینجا دور شوید] و هر یک از شما دست دوستش یا دست یک تن از مردان مرا بگیرید و در این سیاهى شب پراکنده شوید و مرا با این گروه دشمن تنها بگذارید، که آنان تنها مرا مى طلبند و اگر بر من دست یابند و مرا به قتل برسانند، دیگر به سراغ شما نخواهند آمد!).(5)
ابوحمزه ثمالى از على بن الحسین(علیه السلام) نقل مى کند که فرمود: «من در آن شبى که فردایش پدرم به شهادت رسید نزد پدرم بودم، امام به یارانش فرمود: اکنون شب است، از تاریکى آن به عنوان مرکب استفاده کنید. این گروه، تنها قصد جان من کرده اند و چون مرا کشتند با شما کارى ندارند، شما آزادید که بروید».
ولى یاران امام(علیه السلام) یک صدا گفتند: «نه به خدا سوگند! هرگز چنین چیزى مباد!» (ما مى مانیم و در رکابت شربت شهادت مى نوشیم).
در کتاب «الدمعة الساکبة» به نقل از کتاب «نور العین» آمده است که حضرت سکینه، دختر امام حسین(علیه السلام) مى گوید: در یک شب مهتابى در میان خیمه نشسته بودم که ناگاه صداى گریه و ناله اى توجّهم را جلب نمود، نگران بودم که زنان متوجّهم شوند. بپاخاستم و به دنبال آن رفتم، دیدم پدرم نشسته و در حالى که اصحابش به گرد وجود او حلقه زده اند، چنین مى فرماید:
«إِعْلَمُوا، أَنَّکُمْ خَرَجْتُمْ مَعی لِعِلْمِکُمْ أَنِّی أَقْدِمُ عَلى قَوْم بایَعُونی بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْ، وَ قَدِ انْعَکَسَ الاَمْرُ، لاَنَّهُمُ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَأَنْسیهُمْ ذِکْرَ اللّهِ. وَ الاْنَ لَیْسَ یَکُنْ لَهُمْ مَقْصَدٌ إِلاّ قَتْلی وَ قَتْلَ مَنْ یُجاهِدُ بَیْنَ یَدَىَّ، وَ سَبْىَ حَریمی بَعْدَ سَلْبِهِمْ، وَ أَخْشى أَنَّکُمْ ما تَعْلَمُونَ أَوْ تَعْلَمُونَ وَ تَسْتَحْیُونَ. وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ، فَمَنْ کَرِهَ مِنْکُمْ ذلِکَ فَلْیَنْصَرِفْ، فَاللَّیْلُ سَتیرٌ وَ السَّبیلُ غَیْرُ خَطیر وَ الْوَقْتُ لَیْسَ بِهَجیر، وَ مَنْ واسانا بِنَفْسِهِ کانَ مَعَنا غَداً فِی الْجِنانِ نَجِیّاً مِنْ غَضَبِ الرَّحْمنِ، وَ قَدْ قالَ جَدِّی رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله): وَلَدی حُسَیْنٌ یُقْتَلُ بِطَفِّ کَرْبَلاَءَ غَریباً وَحیداً عَطْشاناً فَریداً، فَمَنْ نَصَرَهُ فَقَدْ نَصَرَنی وَ نَصَرَ وَلَدَهُ الْقائِمَ، وَ لَوْ نَصَرَنا بِلِسانِهِ فَهُوَ فِی حِزْبِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ»؛ (بدانید! شما زمانى با من همراه شدید که فکر مى کردید من به سوى قومى مى روم که با زبان و قلبشان با من بیعت کرده اند و اکنون عکس آن را مى بینیم، شیطان بر آنها چیره شده و آنها را از یاد خدا غافل نموده است، و آنها هدفى جز کشتن من و همراهانم و به اسارت کشاندن خانواده من بعد از غارت آنان ندارند، و من مى ترسم [بعضى از] شما از این وضعیت بى خبر باشید یا خبر دارید، ولى شرم دارید که مرا ترک کنید. بدانید نزد ما خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)، خدعه و نیرنگ حرام است. پس هر کس ماندن در کنار ما را نمى پسندد، هم اکنون بازگردد که شب پوشش خوبى است و راه بى خطر و زمان هم براى رفتن بسیار مناسب، ولى هر کس با جان خود ما را یارى کند از خشم خداوند نجات یافته و با ما در بهشت برین خواهد بود. جدّم پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) فرموده است: فرزندم حسین(علیه السلام) در کربلا غریب و تنها و تشنه شهید خواهد شد. هر کس او را یارى نماید، مرا و فرزندش حضرت قائم(عج) را یارى کرده است و هر کس با زبانش ما را یارى کند، در روز قیامت در حزب ما خواهد بود...».
آنگاه روى به فرزندان عقیل نمود و فرمود:
«یا بَنی عَقیل! حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِم، اِذْهَبُوا قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ»؛ (افتخار شهادت مسلم براى خاندان شما کافى است، اینک من به شما اجازه مى دهم که بروید و از این وادى پر خطر خود را نجات دهید).
آنها عرض کردند: «مردم چه مى گویند؟! مى گویند ما بزرگِ خاندان و سالار و افتخار خود و عمو زادگان خود را که بهترین مردم بودند در چنگال دشمن رها کردیم، بى آن که با آنها به طرف دشمن تیرى رها کنیم و یا با نیزه هاى خویش زخمى بر دشمن وارد سازیم و یا شمشیرى علیه آنان به کار ببریم!!».
نه به خدا سوگند! چنین نمى کنیم، بلکه جان خود و اموال و اهل خود را فداى تو سازیم و در کنار تو جهاد مى نماییم و راه پر افتخار شهادت را که تو پیشتاز آن هستى مى پیماییم. زندگى پس از تو ننگمان باد!(6).(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.